احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





تونس از استبداد تا اسـلام‌گرایی مـردم‌سـالار

گزارشگر:محمدخان مدقق/ چهار شنبه 20 عقرب 1394 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۴

بخش نخست
mandegar-3درآمد
سخن گفتن از جنبش‌ها و نهضت‌ها و پرداختن به دلایل و علل شکل‌گیری آن‌ها، حرفِ تازه و متعلق به زمانِ ما نیست؛ بلکه پرداختن به یک امر بدیهی است که در تاریخ بشر ریشه دارد. زیرا در طول تاریخ، هر از گاهی، جنبش‌ها یا نهضت‌های گوناگون، اعم از نوع اصلاحی یا انقلابی دینی یا غیر دینی، در مواجهه با شرایط موجود یا به تعبیر فلسفی- سیاسی آنتی‌تز وضع موجود شکل گرفته‌اند. این جنبش‌ها با ایدیولوژی، هدف و منافع خاصی وارد نبرد اجتماعی شده‌اند و در راستای دستیابی به اهداف نهایی خود به پیش گام برداشته‌اند؛ یا به پیروزی قطعی دست یافته‌اند و یا هم در مسیر راه متوقف شده‌اند. این روند کماکان ادامه دارد و این “دیالکتیک ناتمام” تا “نفخ صور” ادامه خواهد یافت.
در سده‌های پسین، در جوامع شرقی ـ اسلامی نیز یک سلسله جنبش‌ها در واکنش به استعمار خارجی شکل گرفتند. این نهضت‌ها درست زمانی که کشورهای اروپایی به دلایل مختلف فکری، فرهنگی و سیاسی به این بلاد هجوم آوردند، عرض وجود کردند و با تمام توان در دفاع از سرزمین، نوامیس، اعتقادات و ارزش‌های دینی و ملی در برابر استعمار ایستادند. این جنبش‌های هدفمند اسلامی، سرانجام کشورهای اروپایی را ناگزیر به ترک این سرزمین‌ها کرده و استقلال خود را دوباره به‌دست آوردند. اما این پایان کار نبود؛ استعمار پس از خروج نیز باقی ماند و با قوت تمام به ترویج و توسعۀ فرهنگ خویش در این سرزمین‌ها پرداخت. استعمار مهره‌های کلیدی خود را در ساختارهای مختلف، به‌ویژه ساختارهای سیاسی جابه‌جا نمود و این مهره‌ها برای کسب اعتماد هرچه بیشترِ باداران خویش زیر نام نوسازی، به ریشه کن کردن ارزش‌های دینی و تاریخی ملت‌ها متوسل شدند. در عوض؛ یک‌سره فرهنگ غربی را تجویز کردند. این کار زمینه‌ساز شکل‌گیری حرکت‌های تازه‌یی شد که هدف نهایی‌شان پاسخ دادن به این اقدامات خصمانه بود.
“جنبش النهضه” یکی از جنبش‌های صد سال اخیر است که پس از استقلال تونس، در پیوند به چنین اقدامات ناروا شکل گرفت. بورقیبه ریس جمهور تونس، یکی از وفادارترین مهره‌های استعمار در دهۀ پنجاه میلادی به شمار می‌رفت. بورقیبه، مانند اتاترک، یک سکولار خشن بود و در نخستین روزهای حکومتش، به بهانۀ مبارزه با سنت، به مسدود کردن دروازه‌های مدارس دینی و جامعه‌الزیتونه پرداخت. او سکولارسازی مراکز و نهادهای آموزشی را نشانۀ نوگرایی تلقی می‌کرد و به تعبیری؛ او به بهانۀ مبارزه با سنت به ریشه‌کن‌سازی دین کمربست. افزون بر آن، بورقیبه نخبه‌گانی را که با سیاست‌های او از لحاظ فکری مخالف بودند، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، همه را روانۀ زندان می‌کرد و در نتیجه یک فضای بسته و یکنواخت در تونس حاکم شد.
در پاسخ به این امر، حرکت‌هایی از طیف‌های مختلف فکری در برابر رژیم قد علم کردند. در این میان، جوانان متعهد و مسلمانی که از نهضت‌ها و افکار و آرای متفکرین و شخصیت‌های بزرگ جهان اسلام، به خصوص جریان اخوان‌المسلمین تأثیر پذیرفته بودند، تشکل وسیعی را سازمان دادند و به فعالیت پرداختند. اما پس از مدتی طی یک نشست زیرزمینی این تشکل به دو دستۀ جداگانه تقسیم شدند: گروه ترقی‌خواهان همسو با نظام و گروهی به رهبری راشدالغنوشی به فعالیت‌های خود ادامه داد و بعدها این گروه به حزب سیاسی‌یی بنام “الالتجاه الاسلامی” تغییر نام داد. اما علی‌رغم تقاضای جواز فعالیت، از سوی حکومت به رسمیت شناخته نشد و از این‌رو تنش‌ها میان اسلام‌گرایان و حکومت بالا گرفت و منجر به زندانی شدن چهره‌های مهم و کلیدی این جریان گردید که پس از کنار رفتن بورقیبه از قدرت و روی کارآمدن زین‌العابدین بن علی از زندان رها شدند. این بار این حزب به النهضه تغییر نام یافت و پسوند اسلامی آن حذف شد. با این وجود؛ این حزب به دلیل دینی بودنش منحل اعلام شد و رهبرانِ آن پراکنده شدند و راشد غنوشی تبعید شد.
به هر حال، اعضای جنبش النهضه، با تمام چالش‌های فراراه این جنبش، پس از انقلاب در تونس (۲۰۱۱) به وطن برگشتند و تشکیل دولت ایتلافی را به عهده گرفتند.
در این نوشته، به گونۀ گذرا، به نحوۀ شکل‌گیری، پیشرفت و چالش‌های فراراه النهضه پرداخته شده است.
جنبش النهضه
تاریخ شکل‌گیری جنبش اسلامی در تونس در حقیقت تاریخِ موازی یا متضاد حبیب بورقیبه و در یک چهارچوب وسیع‌تر خود غرب است. بورقیبه، به عنوان ریس جمهور تونس، در بیان تمایل خود نسبت به غرب و ارزش‌های برخاسته از دل آن بسی گستاخ، بی‌پروا و قاطع بود. او در پیوند به اعلام وفاداری نسبت به این ارزش‌ها و ترویج و توسعۀ آن‌ها، به یک سری از اقدامات اهانت‌آمیز به باورهای دینی و کهنِ مردم تونس دست یازید. و در این راستا چنان شتاب‌زده عمل می‌کرد که حتا به ناسیونالیسم عربی ـ که در دهۀ شصت قرن بیستم به عنوان ایدیولوژی حاکم و تنها نقطۀ وحدت‌بخش ملل عرب در این مقطع از تاریخ بود ـ نه تنها روی خوش نشان نمی‌داد، بل برعکس عقب‌مانده‌گی و انحطاط ملل عربی را به همین ایدیولوژی پیوند می‌زد.
این امر در این برهه از زمان، مختص به بورقیبه نبود و در همسانی آن می‌توان از رضاشاه در ایران و مصطفی کمال اتاترک در ترکیه نام برد که هر سه تن در یک افق فرهنگی و سیاسی قرار گرفتند. هرچند به لحاظ زمانی تونس با این دو کشور متفاوت بود، اما هرسه تن به سرنوشت مشترکی گرفتار شدند. یعنی در هر سه کشور روند نوسازی (مدرنیزاسیون) در جهت مخالفِ سنت و به‌خصوص دین راه‌اندازی شد و سرانجام به شکست انجامید.
عوامل موثر در شکل‌گیری اسلام‌گرایی در تونس
این عوامل را می‌توان این‌گونه برشمرد:
۱٫ غرب‌گرایی معکوس: شاید بتوان گفت که غرب‌گرایی شاخص بارزِ جامعۀ تونس در قرن بیستم بوده است. غرب‌گرایی روندی است که با پایان استعمار در این کشور از میان نرفت و این کشور همچون دیگر کشورهای شمال افریقا، در معرض گسترش و تقویت فرهنگ اروپایی ـ فرانسوی قرار گرفت. انگار می‌خواستند هدف نامیمونی را که استعمارگرانِ چکمه‌‌پوش نتوانستند به آن برسند، با تغییر روش و ترویج فرهنگ خویش به‌دست آورند. فرانسوا بورجا بدین باور است که شدت فعالیت‌های فرهنگی اروپاییان در شمال افریقا، بیشتر از کشورهای شرقی بوده است. پس از استقلال تونس (۱۹۵۶ میلادی) این روند شدت بیشتر گرفت. بورقیبه زیر چتر شعار جنبش آزادی‌بخش ملی، به اقداماتی دست یازید که نقش سنتی نهادها و مراکز دینی، اداری و آموزشی را به‌شدت تضعیف کرد. وی به ملی کردن اوقاف و تغییر بسیاری از قوانینی که از شریعت اسلامی سرچشمه گرفته بودند، اقدام کرد و با ترفند غیردینی کردنِ سیستم آموزشی، جامعۀ زیتونه را مسدود نمود. گذشته از آن، تمامی احزاب مخالفِ سیاست‌های حکومت را منحل و یا حداقل فعالیت‌های‌شان را به تعلیق درآورد. رضاشاه و کمال اتاترک روش مشابهی را در پیش گرفتند؛ اما علی‌رغم آن، رضاشاه موفق به سد دروازۀ حوزۀ علمیۀ قم نشد. نمونه‌های دیگری از نظام‌های استبدادی متفاوت در اطراف تونس در همین مقطع از زمان وجود داشتند. مصر و المغرب در واقع دو کشور دارای ساختارهای به‌شدت مستبد بودند و در عین زمان، نسبت به تونس وضعیت بهتری داشـتند. در مصر شرایط مساعدی وجود داشت، چون آزادی‌های داخلی به شهروندان داده شده بود و آن‌هم نه در شرایط اضطراری، بلکه به شکل نهادینه در آن جریان داشت. در یک چنین نظامی، جامعه‌الازهر نه تنها دروازه‌اش مسدود نشد، بل به رشد و پویایی‌اش افزوده شد. احزاب سیاسی علی‌رغم مخالفت با نظام و فراز و فرودهایی که در پیش رو داشتند، فعالیت می‌کردند و موانع قانونی فراراه‌شان وجود نداشت.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.