احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدخان مدقق/ دوشنبه 25 عقرب 1394 - ۲۴ عقرب ۱۳۹۴
بخش چهارم
پس از بارور ساختن بُعد اجتماعی مبارزه از این اندیشهها، افراد متعلق به جریانِ النهضه وارد جنبش اتحادیهها شدند و این امر با گذشت هر روز برای چپیها مشکلآفرینی میکرد؛ چون رسالت مبارزۀ طبقاتی و پشتیبانی از فقرا را فقط چپیها به دوش میکشیدند، انگار رقیبِ تازهیی با پشتوانههای عظیم فکری و معرفتی در این مبارزه به مصاف آمده است و ادعا میکند که او و اندیشۀ اسلامیاش در این پیکار نمیتواند در حاشیه بماند. رقیبی که تا دیروز حرفی بیشتر از جامعۀ جاهلی و اسلامی، ایمان و کفر، حق و باطل برای گفتن نداشت، اینک از مبارزۀ مستکبرین و مستضعفین سخن میگوید و الگوهایی را نیز در این امر از گذشتۀ درخشانش به معرفی میگیرد.
۳- انقلاب اسلامی ایران: انقلاب اسلامی زمانی بهوقوع پیوست که برای اسلامگرایان تونس بسی حساس و سرنوشتساز بود. انقلاب درست در شرایطی واقع شد که اسلامگرایان در حال گریز از اندیشههایی وارداتی از شرق تونس بودند. اندیشههایی که مبارزه را در یک بُعد تقلیل داده بود و آنها به اندیشۀ ذوابعادی نیاز داشتند که تداوم حرکتشان را در مصاف مبارزه با مظالم تضمین کند؛ انقلاب اسلامی ایران این آرزو را برآورده کرد. رهبر النهضه پیرامونِ اثرپذیری این جریان از انقلاب اسلامی چنین میگوید: «انقلاب اسلامی با آموختن برخی از آموزههای اسلامی، ما را از سر تسلیم فرود آوردن در برابر برخی از مفاهیم اجتماعی چپ مانع شد و مبارزۀ ما را وارد چهارچوکات اسلامی نمود. و این درحالی بود که مارکسیستها با قامت رسا میایستادند و میگفتند: این تنها مارکسیسم است که ماهیت مبارزۀ اجتماعی را کشف نموده و تنها همین مکتب قادر است که از رهگذر مبارزۀ طبقاتی بر نظام سرمایهداری چیره شود و راهحل اساسی برای جامعه پیشکش کند. اما برعکس این مدعا، ما در انقلاب اسلامی عملاً روحانییی را دیدیم که مبارزۀ مستضعفین علیه مستکبرین پوشالی (دستنشانده) امپریالیسم و طبقۀ سرمایهداری را هدایت میکرد و ارزشمندترین هدیهیی که انقلاب اسلامی و بهخصوص این روحانی (امام خمینی) برای ما داد؛ همان مقولۀ مبارزه میان مستضعفین و مستکبرین بود و این در واقع ترجمه یا قرائت دیگری از نبرد فقر و غنا یا نبرد طبقاتی بود. اما در چهارچوب اسلامی نسبت به آموزههای مارکسیسم شاملتر، غنامندتر و با ادبیات اسلامی بود.
البته مرحلۀ دوم تفکر سیاسی سید قطب مبتنی بر تفسیر آیات از سورۀ مائده بود: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ» ترجمه: و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکردهاند، آنان خود کافراناند(۴۴).
سید قطب بر پایۀ همین تفسیر تا حد تکفیر حکومتها در کشورهای اسلامی و حتا جوامع مسلمانی که به آن حکومتها تن در داده بودند، به پیش رفته بود. انقلاب اسلامی درس دیگری از قرآن به ما آموخت. سورۀ قصص و این آیه کلید مبارزۀ اجتماعی ما شد. گویی اندیشۀ اسلامی ما تا کنون این آیه را ندیده بود و این کشف امام خمینی بود. از اینروما با شوق و شور بیش از حد، به پخش تصاویر امام خمینی پرداختیم؛ امامی که روح تازهیی به مبارزۀ ما دمید. روحی که ما را برای شدت مبارزه با مرفهین سرمایهدار و روابط ذلیلانۀ تونس با امپریالیسم تشویق میکرد و این روابط را مورد حمله قرار میداد. این بار نقد ما بر حکومت از محدودۀ یک نقد اخلاقی و دینی فراتر رفت و به تکفیر حکومت مبنی بر عدم تطبیق شریعت اسلامی محدود نماند، بلکه نقد ما نسبت به حکومت پهنای بیشتری به خود گرفت و شکاف میان ما و حکومت را عمیقتر کرد. به گونهیی که حکومت را در صف مستکبران داخلی و خارجی دیدیم و خود را در نقطۀ مقابل آن قرار دادیم و اینکه حکومت یک حکومت توتالیتر است و ما دموکراسیطلب هستیم. به هر حال، انقلاب اسلامی در یک شرایط مناسب سازوکارهای تحلیل مبارزۀ اسلامی را به ما آموخت که بضاعت فرهنگ سنتی ما از این بخش از مبارزه عاجز بود.»
۴ـ از تکصدایی تا چندصدایی: اسلامگرایان تونس تا قبل از تشکیل “الاتجاه الاسلامی” با روش خود با نظام برخورد میکردند و ایدیولوژی خود را نجاتبخش ملت تونس از یوغ استعمار میدانستند. آنان به هیچ روش و ارزشِ جریانهای دیگر مخالف رژیم ارج نمیگذاشتند. در واقع این مخالفتِ دوسویه هم با رژیم و هم با جریانهای مخالف رژیم، نه یک امر عقلانی بود و نه هم مطابق با واقعیتهای موجود زمان. اما پس از آشنایی رهبران جریان اسلامگرا با روشهای مبارزاتی نهضت اسلامی سودان و اندیشه های حسن ترابی، به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند به تنهایی در برابر رژیم بایستند و از خود مقاومت نشان دهند. چون گروهها و جریانهای دیگر هر کدام همانند النهضه در برابر رژیم مبارزه میکردند، از اینرو همۀ جریانها بهویژه النهضه به نیروهای همسو در این مبارزه نیاز داشتند و این همسویی را از اندیشههای ترابی و نهضت اسلامی سودان آموختند. ایشان چندصدایی را در جامعۀ تونس پذیرفتند و اعلان کردند که با هیچیک از گروهها و جناحهای مخالف رژیم حتا جناح چپ مارکسیستی به مخالفت برنمیخیزند و برای کسب قدرت سیاسی در تونس از طریق انتخابات آزاد و دموکراتیک میکوشند و به قاعدۀ بازی نیز باور دارند. حتا اگر در نتیجۀ یک انتخابات شفاف مارکسیستها به قدرت برسند، حکومت آنها را قانونی میدانند و تنها سعی خواهند کرد ملت تونس را قانع کنند که در آرای خویش تجدید نظر کنند.
همانطوری که جریانهای مارکسیستی در کشورهای اروپایی به جنبشهای دموکراتیک مبدل شدند، النهضه نیز از اندیشۀ تکصدایی به چندصدایی تغییر فکر داد. این دگرگونی فکری تنها منحصر به جنبش النهضه نیست، بلکه بسیاری از جنبشهای اسلامی امروزه از این تجربه استفاده میکنند. این تحول از اندیشۀ یکجانبهگرایی است که مبارزه را در صفآرایی حق و باطل خلاصه میکند و اینکه یک طرف برحق است و طرفهای دیگر بر باطل، به نوعی از طرز تفکری که در آن رگههایی از نسبیت به چشم میخورد.
آرامآرام آنان تعقید مبارزه را درک کردند و فهمیدند که پروردگار آنها را صرفاً برای مبارزه با مارکسیستها نیافریده است، بلکه در جهت مبارزه با ستمِ ستمگران آفریده شدهاندـ چه بسا این ظلم از مسلمانان سر زند! اسلام پیام عدالت را برای بشر آورده و باید حامی عدالت باشند. هر کجا که عدالت است، شریعت را در همانجا میتوانند بیابند و هر کجا ظلم حاکم شود، دشمنِ آن باشند.
Comments are closed.