گزارشگر:فرشاد نوروزی / سه شنبه 10 قوس 1394 - ۰۹ قوس ۱۳۹۴
بخش ششم و پایانی
پس از رنسانس بهتدریج حواسِ همهگان معطوف به علم جدید شد و در نتیجۀ توجه یکسره به مادیات و علوم مادی، معنویات به فراموشی سپرده شد و منافع فردی و مصالح خصوصی و امیال بهاصطلاح نفسانی جای آن را گرفت. بدینسان، اساس غیرانسانی نظام سرمایهداری که جستوجوی بیقیدوشرط منافع خصوصی و انباشتن سرمایه است، در عمق دلهای تیره و تار زمینهیی مساعد برای نشو و نمای خود یافت و روحیۀ سرمایهداری که در اواخر قرون میانه و پس از آن ضعف اخلاق مذهبی پا به عرصۀ وجود نهاده بود، در زمان رنسانس به مرحلۀ تکاملی خود قدم نهاد.
نتیجۀ رشد روحیۀ سرمایهداری آن شد که جنبههای اخلاقی و معنوی، از فعالیتهای اقتصادی فاصله گرفت. در قرون وسطا ثروت برای انسان و در خدمتِ او بود و انسان در صورتی آن را میپذیرفت که مشروع و در خدمت عموم باشد. اما در نظام اقتصادی نوین، انسان عملاً به صورت وسیلهیی برای تحصیل ثروت بیشتر و گردآوری سرمایه و تأمین رشد نظام اقتصادی درآمد.
انقلاب صنعتی در انگلستان در اواسط قرن هجده نیز به این مسأله شدت و رونق بیشتری بخشید تا آنجا که عملاً انسان به صورت پیچ و مهرهیی از زندهگی ماشینی و بیروح تمدن غرب درآمد. در چنین زمینهیی بود که مارکسیسم در نیمۀ قرن نوزده پا به عرصۀ وجود گذاشت و بزرگترین هدف خود را نجات انسان از بردهگی ماشین و اقتصاد اعلام کرد و خواست انسانی را که در نتیجۀ سرمایهداری جدید “از خود بیگانه” شده، به خویشتن اولیه و متعالیاش برگرداند. کی یر کگارد نیز به نوعی دیگر برای نجات انسان از این مهلکه بهپا خاست و پایههای اولیۀ اگزیستانسیالیسم را بنیان نهاد. در قرن ۲۰ با وقوع جنگ جهانی اول، عملاً برای نخستینبار تمام امیدهای سادهلوحان مبنی بر کفایت علم در تأمین سعادت انسان بر باد رفت و تردید حادی نسبت به اصالت و صلاحیت مسلک جدید غربی؛ علمگرایی در افکار عمومی بهوجود آمد. همین شک و تردید با وقوع جنگ اول و دوم جهانی، مبدل به یقین شد و بت علمگرایی نه در میان اندیشمندان و آگاهان، که در افکار عمومی نیز شکسته شد.
نتیجهگیری:
میتوان به طور کلی دلایل سقوط کلیسای مسیحی را اینگونه دستهبندی کرد:
ـ گسترش علم و علممحوری افراطی
ـ پیدا شدن طبقۀ بورژوا و سرمایهداری
ـ ثروت کلیسا
ـ رهبانیت
ـ تکفیر و تفتیش عقاید
ـ جنگهای صلیبی و حضور افکار و عقاید اسلام
ثروت کلیسا
وجود ثروت کلان در کلیسا به حدی بود که در قرن سیزدهم و چهاردهم هیچ امپراتوری توان رقابت و همترازی با آن را نداشت و وجود این ثروت کلان، اسباب پیدایی فساد را در میان کشیشان فراهم نمود. این ثروت کلان، حاصل بخشش و هبه و وقفیات مسیحیان به کلیساها به منظور طلب آمرزش و همچنین نذورات به اماکن مقدسه، درآمد کشیشان از انجام وظایف دینی، سود حاصل از معاملات کشیشان با کشاورزان، از انواع مالیاتهایی که دولتها از مردم میگرفتند و کلیساها در آن شریک بودند و…
این ثروت کلان علاوه بر فسادی که در میان کشیشان ایجاد کرد، سبب مخاصمه میان اشرافزادهگان، پادشاهان طماع و امپراتوران با کلیسا گردید. و تمام اینها زمینهساز ایجاد بیاعتمادی مردم به مبلغان و مروجان آیین مسیحیت شد.
کلیساها در آغاز سه قرن نخستین خود، به بیزاری از دنیا روی آورده بودند و زندهگییی فقیرانه پیشه کرده بودند، در حالی که با گذشت مدتی روی به مالاندوزی افراطی و فساد آوردند که علیرغم کوششهایی که برخی از کشیشان برای جلوگیری کردند، بیفایده بود؛ چرا که فساد در تمامی شریانهای دستگاهی نفوذ یافته بود.
رهبانیت
رهبانیت، از آرمان کهن عمل به سیرۀ حواریون و زندهگی به شیوۀ مومنین صدر مسیحیت برخاسته است که خود را چنان مسافرینی میپنداشتند بیبار و توشه که در هر نفس، یک گام به ملکوت آسمان نزدیکتر میشدند.
بدین ترتیب، با انزوا و انجام مناسک دینی و دشوار سعی میکردند خود را وقف خدا کنند. این سنت در آیین مسیحیت، فرقههای مختلفی دارد. در واقع این واکنش تفریطی در قبال رویۀ افراطی کلیسا میباشد. ویل دورانت در اینباره معتقد است که سرآغاز شکلگیری رهبانیت زمانی بود که کلیسا از مجمع مومنان به موسسه و نهادی برای اداره و هدایت میلیونها مسیحی در سراسر جهان بدل شد، به ناگزیر در تعامل خود با دنیا نیز تجدید نظر کرد.
این واکنش که با این انگیزه که بتواند مسیحیت دنیویشده را نجات دهد بهوجود آمده بود، با تدبیر پاپها باز ایستاد و و در نسلهای بعدی به عنوان ابزاری در خدمت اهداف و برنامههای آنها قرار گرفت.
تکفیر و تفتیش عقاید
کلیسا برای ملزم کردن اعضای جامعۀ مسیحی به پیروی از قوانین کلیسا و پرداخت بهموقع حقوق کلیسا، از ابزار تفتیش و تکفیر استفاده کرد. در این میان، حمایت پادشاهان نیز که اعتقادات بعضاً تندور و بیتعقلی داشتند، بیتأثیر نبود. آنها اعتقاد داشتند که بدعت دین در حکم خیانت به کشور است و مجازات سنگین برای آن قایل بودند و از سویی دیگر، عدهیی نیز در تعقیب مرتدان و تکفیرشدهگان همت میگماردند که بخشی همان معتقدین مسیحی بودند. تنها نمیتوان کلیسا و حکومت را محکومین تامه دانست، چرا که بلاهت عوام نیز نقش بهسزایی در قدرت گرفتن کلیسا داشته است.
جنگهای صلیبی
جنگهای صلیبی به عنوان نخستین برخورد مسلمانان با مسیحیان، اهمیت فراوانی دارد. دو قرن جنگ با مسلمانان نه تنها هیچ ثمرهیی برای مسیحیان از منظر جنگی در بر نداشت، بلکه شهرهای ساحلی شرق مدیترانه را نیز که از نظر تجاری اهمیت بسیار داشت، از دست آنها خارج ساخت. اما موضوع حایز اهمیت، انتقال فرهنگ و اندیشهیی است که مسلمانان با خود به سرزمینهای مسیحی بردند. ویل دورانت این موارد را اینطور تقسیم میکند:
ـ تضعیف و فروپاشی فئودالیسم اروپایی
ـ تضعیف قدرت امپراتوران غربی و شرقی
ـ متمول شدن کلیساها به دلیل سرازیر شدن بیش از پیش مالیات و کمک از سرزمینهای مسیحی به سوی روم
ـ آشنایی مسیحیان با فرهنگ، دانش و صناعتِ پیشرفتۀ مسلمانان که سرآغازی برای علمگرایی محسوب میشود.
بدین ترتیب، کلیسای مسیحی که غرق در فساد و دنیاطلبی و خرافه شده بود، سبب دلزدهگی عموم از مذهب گشت و دین نوظهور اسلام با آرمانهای روشنی که متفاوت با اندیشۀ مسیحی بود، روی کار آمد.
منابع:
کلباسی اشتری، حسین، سنت ارسطویی و مکتب نوافلاطونی، موسسۀ فرهنگی آیه؛ ۱۳۸۰، اصفهان
ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطا و رنسانس، سمت؛ ۱۳۸۹، تهران
باربور، ایان، علم و دین، ترجمۀ بهاالدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۸۵، تهران
اولیری، دلسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمۀ احمد آرام، مرکز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۷۴، تهران
رادا کریشنان، سروپالی، تاریخ فلسفۀ شرق و غرب (ج۱و ج۲)، ترجمۀ جواد یوسفیان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ ۱۳۸۷، تهران
بریه، امیل، تاریخ فلسفه (ج۱ و ج۲)، ترجمۀ مراد داوودی، مرکز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۷۴، تهران
دورانت، ویل، تاریخ تمدن (ج۴) عصر ایمان، ترجمۀ ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده، ابوالقاسم طاهری؛ تهران
Comments are closed.