احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدمهدی میرلو/ دوشنبه 16 قوس 1394 - ۱۵ قوس ۱۳۹۴
بخش نخست
«معلم ثانی»، «موسس فلسفۀ اسلامی» و «انتقال دهندۀ منطق صوری یونانی به جهان اسلام» از جمله عناوینی است که در تاریخ اندیشۀ اسلامی به ابونصر فارابی اطلاق شده است. در اهمیت جایگاه علمی و فلسفی فارابی همین بس که بسیاری از شارحان و تذکرهنویسان از وی به عنوان بزرگترین فیلسوف مسلمان یاد میکنند و مستشرقینی همچون دیفو در مقام قیاس، وی را برتر از ابن سینا برشمردهاند.
هرچند در تاریخ اندیشۀ اسلامی از کندی به عنوان نخستین فیلسوف عرب یاد میشود، با وجود این وی هرگز نتوانست مکتبی فلسفی بنا کند و نظامی جامع ارایه دهد. ولی فارابی به تحقق این امر مبادرت ورزید و به همین دلیل از وی به عنوان «موسس فلسفۀ اسلامی» یاد میشود. دغدغۀ اصلی فارابی پیوند و تلفیق میان دین و فلسفه بود و معتقد بود که میان دین محمدی و حکمت یونانی تناقضی وجود ندارد و اگر اختلافی وجود دارد، مربوط به ظواهر امر است که میتوان با تأویلات فلسفی آن را برطرف کرد. در این مقاله برآنیم تا جنبههایی از شخصیت این اندیشمند اسلامی را به اجمال مورد بررسی قرار دهیم.
زندهگینامه
ابونصر محمدبن محمد بن طرخان بن اوزلغ معروف به فارابی که از وی به عنوان معلم ثانی نیز یاد میشود، در سال ۲۵۹ هجری (۸۷۲م) در ولایتی از ولایات خراسان چشم به جهان گشود. فارابی مدتی از حیات خویش را به امر قضاوت گذراند، ولی از آنجا که دلبستۀ مطالعات فلسفی و تأمل در حقایق مابعدالطبیعه بود، کار قضاوت را در ۴۰ سالهگی رها کرد و رهسپار بغداد شد.
در بغداد منطق و فلسفه را نزد استادان مطرح آن زمان آموخت و به آثار ارسطو علاقهمند شد و این دلبستهگی تا بدانجاست که در تاریخ فلسفۀ اسلامی از فارابی به عنوان معلم ثانی در کنار معلم اول (ارسطو) یاد میکنند و بدیهی است که علت اطلاق چنین عنوانی ریشه در دلبستهگی وی به آثار ارسطو دارد. با وجود گذران دشوار زندهگی، فارابی به مطالعه و تألیفات خویش ادامه میداد و دامنۀ معلومات خویش را در حوزههای مختلف همچون ریاضیات، الهیات، کیمیا، علوم نظامی، موسیقی و طب گسترش میداد.
فارابی نیز همچون کندی درصدد پیوند میان اندیشههای ارسطو و افلاطون و در واقع فلسفۀ یونان و دین اسلام بود. دکتر ابراهیم مدکور در کتاب «فی الفلسفه الاسلامیه»ی خویش در توصیف جایگاه فارابی چنین مینویسد: «فارابی نخستین کسی است که فلسفۀ اسلامی را در قالب کامل آن ریخت و اصول و مبانی آن را تدوین کرد. ما منکر این موضوع نیستیم که کندی پیش از فارابی به مطالعۀ آثار افلاطون و ارسطو روی آورد و بعضی از دیدگاههایشان را به طور مشروح یا مختصر بیان کرد، اما به معنای دقیق کلمه از یک مکتب فلسفی کامل برخوردار نبود و دربارۀ موضوعات گوناگون و بیارتباط با هم نظریات پراکندهیی داشت. در حالی که فارابی بر این پراکندهگی فایق آمد و پایههای یک مکتب فلسفی برخوردار از بخشهای مرتبط به هم را استقرار بخشید». (به نقل از عثمان نجاتی، ۱۳۸۵، ص ۶۴)
فارابی در سال ۳۳۹ (۹۵۰م) پس از گذران ۸۰ سال از حیات خویش در دمشق چشم از جهان فروبست.
هرچند دامنۀ موضوعاتی که فارابی در مورد آنها دست به نگارش رساله زده بسیار است، ولی رسالهها و کتب وی از حجم زیادی برخوردار نیستند و متأسفانه امروزه بسیاری از آنها از بین رفتهاند. در واقع پیش از قرن نوزدهم، تلاشی برای جمعآوری تألیفات فارابی صورت نگرفته و بیشتر آنها که به لاتین و عبری ترجمه شدهاند، هم اکنون در کتابخانههای خطی اروپا نگهداری میشوند. محور اصلی بسیاری از تألیفات فارابی در حوزۀ منطق و فلسفه و شرح بر کتب افلاطون و ارسطو است. از جمله کتب معروف وی میتوان به کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، رساله «فی العقل» و کتاب «تحصیل السعاده» اشاره کرد.
نفسشناسی
فارابی در تعریف نفس متأثر از اندیشههای ارسطو و افلاطون است. وی آدمی را مرکب از دو عنصر میداند؛ یکی جوهری روحانی که منشای آن عالم امر است و دیگری بدن که منشای آن در عالم مادی است. فارابی در توصیف این مسأله در کتاب «فصوصالحکم» مینویسد: «تو مرکب از دو جوهر هستی: جوهری دارای شکل، صورت، کیفیت، حرکت و سکون، تجسد و انقسامپذیری و جوهری متضاد با جوهر اول در این صفات و غیرشریک با آن در حقیقت ذات، که عقل به آن نایل و وهم بر آن عارض میشود. پس تو مجموعهیی از عالم خلق و عالم امر هستی؛ چرا که روحت از امر پروردگار و بدنت از خلق اوست». (به نقل از عثمان نجاتی، ۱۳۸۵، ص ۶۶)
فارابی در باب نفس از نباتیه، نفس حیوانیه و نفس ناطقه سخن به میان میآورد و برای هر یک قوایی را در نظر میگیرد. در بحث پیرامون نفس ناطقه نیز از عقل عملی و عقل نظری سخن به میان میآورد که به جهت اهمیت به توضیح آن میپردازیم.
عقل نظری: از دیدگاه فارابی عقل نظری مدرک کلیات است و برای سعادت انسان ضروری است. در واقع از طریق عقل نظری است که معقولات در اثر فیض الهی بر آدمی آشکار میشود. فارابی برای عقل نظری مراتبی سهگانه که شامل عقل هیولانی، عقل بالفعل [بالملکه] و عقل مستفاد است، در نظر میگیرد.
عقل عملی: در دیدگاه فارابی، عقل عملی منشای اخلاق و رفتارهای آدمی است که در خدمت عقل نظری قرار دارد. انسان به واسطۀ عقل عملی به انجام اعمال مختلف از جمله رفتارهای اخلاقی و فعالیتهای صنعتی و حرفهیی مبادرت میورزد.
نظریۀ معرفت
در بحث پیرامون مراتب عقل از نگاه فارابی، اشارهیی به مسالۀ تجرید کلیات شد. حال در نظریۀ معرفت فارابی به بسط و توضیح این مسأله خواهیم پرداخت. از نگاه فارابی، مقدمه و فتحالباب معرفت، حواس است و در واقع شناخت کلیات جز از طریق معرفت به جزییات و امور حسی امکانپذیر نخواهد بود.
فارابی در این باب مینویسد: «معارف برای انسان از راه حواس و ادراک کلیات برای وی از راه احساس جزییات و این که نفس وی عالم بالقوه است، حاصل میشود و حواس، راههای کسب معارف انسانی به وسیلۀ نفس است». (به نقل از عثمان نجاتی، ۱۳۸۵، ۷۴). اما نباید از این نکته غافل شد که ادارک حسی تنها به ظواهر اشیا محدود میشود و نمیتوان با ادراک حسی در قلمرو حقایق اشیا وارد شد.
Comments are closed.