احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:امیر چناری / یک شنبه 6 جدی 1394 - ۰۵ جدی ۱۳۹۴
بخش دوم و پایانی
اما ادبیات نوع دیگر، ادبیاتی است که ما را خودآگاهانه به خواندن و پیوستن به خود و آگاه شدن از همبستهگی درونی نوشتن و خواندن دعوت میکند و لذت همکاری و همنویسی را به ما عرضه میکند. در اینگونه آثار بر ارتباط ازپیش مسلمفرضشدۀ دال و مدلول تکیه نمیشود و گذر از دال به مدلول، به آسانی ممکن نیست. در متنهای گروه اول که بارت آنها را «خواندنی» میخواند، دالها رژه میروند و در متنهای گروه دوم دالها میرقصند. در این دسته از آثار، این خواننده است که به دالها معنی میدهد و در واقع با خواندن خود، اثر را متولد میکند. از این طریق خوانندهگان متعدد، معانی مختلفی از یک اثر کشف میکنند.
از میان چهرههای فرهنگ و ادب فارسی، امام محمد غزالی (۴۵۰ – ۵۰۵ ه.ق) از قدیمیترین کسانی است که به ویژهگیهای چندمعنایی و رمزی بودنِ شعر و نقش خواننده در معنی بخشیدن به شعر توجه کرده است. وی در احیای علوم الدین، کتاب «وجد و سماع» میگوید: هیچ لفظی نیست که نه حمد آن بر معنیها به طریق استعارت ممکن است. پس کسی که بر دلِ او دوستی خدای تعالی غالب است، به سیاهی زلف ظلمت کفر اندیشد و به روشنی رخسار، نور ایمان،… و در حمل کردن بر آن به استنباطی و تفکری و مهلتی حاجت نباشد، بل معنیهایی که بر دل غالب است، مقارن شنیدن لفظ بر دل غالب شود.
وقتی یک لفظ به طریق استعاره بر چندین معنی حمل شود، مشخص است که قرینهیی وجود نداشته است که سبب شود ما آن لفظ را تنها استعاره از یک چیز (معنی) بدانیم، پس این لفظ، رمز قرار گرفته است؛ زیرا رمز استعارۀ بدون قرینه است. خواننده با خواندنِ این لفظ، متناسب با متن و احوال خود، به آن معنی خاصی میدهد. به عبارت دیگر، آن را رمز معنیِ خاصی میگیرد. خوانندۀ دیگر آن را رمز چیزی دیگر میگیرد و به آن ترتیب، خواننده در معنی دادن به متن، شریک نویسنده میگردد.
یکی از عللی که حافظ به لسانالغیب شهرت یافت و تفال زدن به دیوان او رایج گشت، وجود چنین ویژهگی در شعر اوست. خواننده مجال مییابد که همین معنیِ مورد نظر خود را با شعر حافظ منطبق ببیند. غزالی نیز در کیمیای سعادت مینویسد:
«اما صوفیان و کسانی که ایشان به دوستی حق تعالی مستغرق باشند و سماع بر آن کنند، این بیتها (که در وی صفت زلف و خال و جمال بود) ایشان را زیان ندارد که ایشان از هر یک، معنی فهم کنند که در خور حال ایشان باشد … چنان که شاعر گوید:
گفتم بشمارم سر یک حلقۀ زلفت
تا بو که به تفصیل سر جمله بر آرم
خندید به من بر سر زلفینک مشکین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم
که از این زلف، سلسلۀ اشکال فهم کنند. که کسی که خواهد که به تصرف عقل به وی یا سر یک موی از عجایب حضرت الوهیت بشناسد، یک پیچ در وی افتد، همۀ شمارهها غلط شود و همۀ عقل ها مدهوش گردد و چون حدیث شراب و مستی بود، در شعر نه آن ظاهر فرق کند. مثلاً چون گویند گر می دو هزار رطل برپیمایی / تا خود نخوری نباشدت شیدایی، از این آن فهم کنند که کار دین به حدیث و علم راست نیاید، به ذوق راست آید. اگر بسیاری حدیث محبت و عشق زهد و توکل و دیگر معانی بگویی و اندر این معانی کتابها تصنیف کنی و کاغذ بسیار سیاه کنی، هیچ سودت نکند تابدان صفت نگردی و آنچه از بیتهای خرابات گویند، هم فهم دیگر کنند. مثلاً چون گویند:
هرکو به خرابات نشد بیدین است
زیرا که خرابات اصول دین است
ایشان از خرابات، خرابی صفات بشریت فهم کنند که اصول دین آن است که این صفات که آبادان است، خراب شود تا آنکه ناپیداست در گوهر آدمی، پیدا آید و آبادان شود.»
چنانکه میبینم، غزالی کاملاً واقف است که در برخی از اشعار هر لفظ را میتوان رمزِ مدلولهای متعدد دانست و خواننده با تاویل الفاظ به نحوی متناسب با احوال خود، یکی از مدلولهای ممکن را برمیگزیند و در معنی دادن به متن شرکت میجوید. حدود سی سال پس از تالیف احیاء علومالدین، عینالقضاه همدانی (۴۹۲- ۵۲۵ ه.ق) درنامه ها به:ویژگی های چند معنایی و ابهام شعر و نقش خواننده در معنی دادن به شعر توجه کرده است . وی می نویسد: «جوانمردا این شعر را چون آیینه دان، آخر دانی که آیینه را صورتی نیست در خود، اما هرکه در او نگه کند، صورت خود تواند دیدن، که نقد روزگار او بود و کمال کار اوست. و اگر گویی شعر را معنی آن است که قایلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع میکنند از خود، این همچنان است که کسی گوید: صورت آیینه، صورت روی صیقل است که اول آن صورت نمود. میبینیم که از نظر عین القضات، خواننده است که به شعر معنی میبخشد. همانگونه که آیینه پذیرای صورتهای گوناگون است، شعر نیز دارای چندین معنی است. دقت کنید که میگوید آیینه را صورتی نیست در خود». مراد سمبولیستها هم از «بیمعنا بودن» شعر ناب، همان چندمعنایی در اینجا به معنای مهمل بودن نیست، بلکه منظور نداشتن معنی مسلم و از پیش تعیین شدهیی است، آنچنان که در شعرهای تعلیمی و در نثر علمی و گزارشی وجود دارد. پس «بیمعنایی در سخن سمبولیستها که عینالقضات هم در قرنهای پیشتر به آن توجه کرده است، به معنای داشتن معانی متعدد است که خوانندهگان به شعر میبخشند؛ چنان ویژهگییی که عینالقضات میگوید. در بسیاری از غزلهای سنایی، عطار، مولوی و حافظ دیده میشود با اینکه چنین نکات ارزشمندی در سخنان دانشمندان بزرگی چون محمد غزالی و عین القضات همدانی آمده بود، بلاغتدانان و ادیبان مدرسی ما، همچنان قرنها نسبت به این نظریه بیاعتنا ماندند. سبب این بود که از نظر آنان شعر کلامی «اندیشیده» بود. شعرهایی از آن نوع که عینالقضات آنها را «آیینهوار» میداند، شعرهایی اندیشیده که به قصد القای «معنی» کاملاً مقید و مشخص به خواننده سروده شده باشد نیست، بلکه شعرهایی است پدید آمده از شهود و تجربۀ درونی شاعر. قرنها «المعجم فی معاییر اشعار العجم» (تالیف در ۶۱۴ ه. ق.) اثر شمسالدین محمد قیس رازی، از مهمترین کتب در زمینۀ عروض و قافیه و صناعات شعری بود. در این کتاب آمده است: بدان که شعر در اصل لغت دانش است و ادراک معانی به حدس صایب و اندیشه و استدلال راست»، و از روی اصطلاح، سخنی است اندیشیده، مرتب معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف. «آخرین آن به یکدیگر مانند مولف المعجم در کتاب خود همهجا این تعریف را ملحوظ داشته است. مثلاً در این کتاب ابیاتی برای شاهد ذکر شده که یک «فکر» را القا میکند چه مدح باشد، چه وعظ و اندرز و نظایر اینها در کتاب او ابیات اندکی از عطار آمده است، از سنایی هم گرچه ابیات بیشتری آمده، اغلب ابیات از حدیقهالحقیقه است که در آنها «معنی» روشن است و اساس شعر را تشکیل میدهد، مثلاً این ابیات از حدیقه نقل شده است:
زخم تیر بلا سپر شگفتاست
هیچکس خود ز زخم او نبر است
و:
تا به حشر ا ای ار ثنا گفتی
همه گفتی چو مصطفا گفتی
و:
یک نادان در عصر نیکو نه
بد دانا ز نیک نادان به
در العجم ابیاتی از این دست نمیبینم:
از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست
صیدیست بس شگرف نه در خورد شست ماست
ای مسلمانان مرا در عشق آن بت غیرت است
عشقبازی نیست که این خود حیرت اندر حریرت است
عشق دریای محیط و آب دریا آتش است
موجها آید که گویی کوههای ظلمت است
خنده گریاند همی لافزنان بر در تو
گریه خندند همی سوختهگان در بر تو
البته دانشمندان بزرگی چون خواجه نصیر طوسی (۵۹۷-۶۷۲) هجری قمری نسبت به شعر دیدگاه ژرفی داشته است که بیان اندیشههای او سبب درازی سخن و خارج از بحث ماست. سخنی را که افلاکی از قول حسامالدین چلبی دربارۀ شعر مولوی نقل میکند، میتوان دلیلی محکمی دربارۀ تصور چندمعنایی بودن شعر مولوی نزد مریدان مولوی و خود او دانست. افلاکی میگوید: همچنان روزی در بندهگی حضرت چلبی ـ رضی الله عنه ـ کرام اصحاب شروع کردند که فلانی سخن خداوندگار را نیکو تقریری میکند و تفسیر این را به مردم میخوراند و در آن فن و مهارت عظیم دارد. حضرت چلبی فرمود که کلام خداوندگار ما به مثابه آیینهیی است؛ چه هر که معنی میگوید و صورتی میبندد، صورت معنی خود را میگوید، آن معنی کلام مولانا نیست. و باز فرمود: دریا هزاران جو شود، اما هزاران جو دریا نشود و این بیت را گفت:
به گوشها برسد حرفهای ظاهر من
به هیچکس نرسد نعرههای جانی من.
سخن حسامالدین چلبی دربارۀ شعر مولوی همان سخن عینالقضات است، دربارۀ شعر هر دو سخن از آیینهیی میگویند که هر کس میتواند تصویر خود را در آن ببیند و به عبارت دیگر، شعر را به اقتضای حال خود تاویل کند. آیا این نظریه میتواند راهنمای علمی برای شاعران معاصر باشد؟ همانگونه که تی. اس. الیوت میگوید: با همۀ دستاوردهای ارجمندی که بحث دربارۀ این نظریه داشته است، پاسخ این سوال منفی است، به این دلیل که این نظریه اساساً بیانگر این مطلب نیست که شاعران چهگونه شعر بگویند تا شاعران آن را اساس یا سرمشق کار خود قرار دهند. این نظریه، نگرشی خاص است نسبت به شعر که در فهم و نقد شعر و انتظار خواننده از شعر موثر است و البته از این طریق مسلماً آگاهی از آن برای شاعران سودمند است. شعر ناب، شعری از پیش اندیشیده نیست تا بتوان بر طبق روشی خاص آن را سرود. نکتۀ دیگری که در پایان یادآوری آن را لازم میدانم این است که اگر شاعر از افکار اجتماعی استفادۀ ادبی کند، به گونهیی که مانند سایر مصالح اثر ادبی جزیی از آن باشد، شعر را نازل نمیکند.
Comments are closed.