پاسخی از سرِ حیرت به نوام چامسکی

گزارشگر:دوشنبه 14 جدی 1394 - ۱۳ جدی ۱۳۹۴

اسلاوی ژیژک
ترجمه: امیررضا گلابی، صالح نجفی

بخش نخست

mandegar-3چرا باید فاجعۀ برج‌های تجارت جهانی مثلاً از قتل‌عام انبوهِ هوتوها توسط توتسی‌ها در رواندا در سال ۱۹۹۹ مهم‌تر باشد؟ یا بمباران شیمیاییِ انبوه کردهای شمالِ عراق در دهۀ نود؟ یا قتل‌عام نیروهای اندونزی در تیمور شرقی؟ یا …
پس این ادعا که من به گونه‌یی موافق «تفاوت بین قربانیان با‌ارزش و بی‌ارزش»‌ام، به‌وضوح اشتباه است. صرفاً باید اضافه کنم که من تفاوتِ عمده‌یی بین کامبوج و تیمور شرقی می‌بینم. در موضوع دوم، ما با اشغال نظامی کشور توسط ارتش بیگانه مواجهیم (ارتش اندونزی با حمایت امریکا) که هدفش صرفاً استعمار و استثمار کشور اشغالی بود، در حالی‌که در قضیۀ کامبوج، خشونت به دست تشکیلاتی سیاسی‌- نظامی از خود کامبوجی‌ها اِعمال شد که توسط دیدگاه هزاره‌باورانۀ رادیکال و مدونی بسیج شده بودند (برای حذف ردپاهای ایدیولوژی گذشته و ساخت انسان طراز نوین، طرحی شامل بستن مدارس، تسویۀ روشنفکران، منع تمام مذاهب، و نادیده‌گرفتن روابط خانواده‌گی). به‌علاوه، این نکته را نیز نباید از یاد برد که ایالات متحده صرفاً خمرهای سرخ را به‌عنوان گروهی اهریمنی محکوم نکرد: بعد از این‌که رژیم خمرهای سرخ با مداخلۀ ویتنامی‌ها در ۱۹۷۹ سرنگون شد، ایالات متحده و چین به همراه هم، برای مقابله با افزایش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی، از رژیم خمرهای سرخ به عنوان تنها نمایندۀ مشروع کامبوج در سازمان ملل حمایت کردند ــ ناگهان گویی خمرهای سرخ دیگر خیلی هم بد نبودند… اما به نظر من این هم نکتۀ خیلی مهمی نیست. آن‌چه ما را متوجه عمق قضیه می‌کند، اتهام چامسکی به من است، مبنی بر این‌که من با گستاخی موضع او را غلط نشان می‌دهم: به ادعای چامسکی [به‌نظر ژیژک] ما «به هیچ‌گونه نقدی از ایدیولوژی احتیاج نداریم»ــ یعنی، به چیزی که من سال‌ها مجدانه بر سرِ آن وقت گذاشتم نیاز نداریم. و شواهد او؟ این را از بعضی‌ها شنیده که با من صحبت کرده بودند. این‌جا دوباره با فانتزی ناب مواجهیم، که شاهدی است بر درکِ او از مفهوم شواهد تجربی و بحث عقلانی.
کاملاً برعکس، مسأله در این‌جا برای من بسیار هم عقلانی است: همه چیز ربط دارد به این‌که تعریفِ ما از «ایدیولوژی» چیست. اگر کسی این کلمه را آن‌گونه که من به کار می‌برم و تعریف می‌کنم، بفهمد (و این فقط حرف من نیست: فهم من پژواکی است از سنت دیرپای موسوم به مارکسیسم غربی)، آن‌وقت باید نتیجه بگیرد کاری که چامسکی در نوشته‌های سیاسی‌اش می‌کند بسیار مهم است، من احترام و تحسین بسیاری برای آن قایلم، اما قطعاً این کار نقد ایدیولوژی نیست. بگذارید منظورم را این‌گونه بیان کنم: وقتی در باب موضع چامسکی در قبال خمرهای سرخ سخن می‌گفتم چیزی که در ذهن من بود، در میان نوشته‌های دیگر، یادداشت زیر از چامسکی و هرمان در مجلۀ ملت (Nation) (6 جون ۱۹۷۷) بود با عنوان «تحریف‌های دست چهارم»: محدودیت فضا[ی نوشتار] مانع از ارایۀ گزارشی جامع می‌شود، اما مجلاتی نظیر نقد و بررسی اقتصادی خاور دور، اکونومیست لندن، مجلۀ سیاست ملبورن، و باقی آن‌ها، تحلیل‌هایی به قلم متخصصانی بسیار خبره منتشر کرده‌اند؛ ایشان طیف وسیعی از شواهد در دسترس را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده‌اند که رقم اعدام‌ها حداکثر هزاران عدد بوده؛ و این‌که اینها در جاهایی رخ داده که خمرهای سرخ نفوذ محدودی داشته و موج نارضایتی کشاورزان وجود داشته، جاهایی که قتل‌های خشنِ انتقام‌جویانه با تهدید گرسنه‌گیِ ناشی از تخریب و کشتار امریکایی‌ها تشدید شده بودند. این گزارش‌ها همچنین بر دو واقعیت تأکید می‌کنند: وحشی‌گریِ بیش‌ازحدِ هر دو طرف درگیر در خلال جنگ داخلی (که جرقه‌اش توسط حملۀ امریکا زده شد) و کشف مجدد این واقعیت که گزارش‌های مربوط به قتل‌عام‌ها نادرست بوده‌اند…. برای نشان‌دادن فقط یکی از منابع ازقلم‌افتاده، اکونومیست لندن (۲۶ مارچ ۱۹۷۷) حاوی نامه‌یی است از دبلیو. جِی. سمپسون، که تا مارچ ۱۹۷۵ به عنوان اقتصاددان و آماردان برای دولت کامبوج کار می‌کرد و رابطۀ نزدیکی با ادارۀ مرکزی آمار داشت. او بعد از ترک کامبوج، نوشته «از اردوگاه پناهنده‌گان در تایلند بازدید کردم و تماس‌هایی هم با خمرها داشتم»، و همچنین در نوشته‌اش به صحبت‌های دوست اروپایی‌اش استناد کرده که «بعد از سقوط خمرها روزهای متمادی اطراف پنوم پن را با دوچرخه پای زده و نه چیزی از اعدام‌ها دیده و نه شنیده» به جز «سوء‌قصد به یک سیاست‌مدار مهم و اعدام بی‌رحمانۀ چند خلبان منفور بمب‌افکن در پنوم پن». او نتیجه می‌گیرد که «اعدام‌ها می‌تواند در حد صدها یا هزارها باشد، نه صدها هزار»، گو این‌که مرگ‌و‌میر بسیاری از جان‌باخته‌گان بر اثر بیماری بوده ــ که خود به‌طور قطع تا حد زیادی نتیجۀ مستقیمِ ویرانی‌های ناشی از حملۀ امریکایی‌ها بود و اگر چنان‌که لاکوتور [روزنامه‌نگار و مورخ فرانسوی] معتقد است کامبوج بعد از جنگ شبیه آلمان نازی باشد، آن‌گاه شاید اظهارنظر او دور از انصاف نباشد، گو این‌که می‌توان اضافه کرد او هیچ سند و مدرکی برای این مدعایش ارایه نکرده است. ولی اگر کامبوج بعد از جنگ بیشتر شباهت به فرانسۀ بعد از آزادی داشته باشد، که در آن هزاران تن در عرض چند ماه قتل‌عام شدند (آن‌هم در شرایطی که از نظر وخامت اصلاً به پای شرایط ناشی از جنگ امریکا نمی‌رسید)، آن‌گاه شاید نوع دیگری از داوری در کار است. تحلیل‌های فوق‌الذکر حاکی از آنند که احتمالاً نتیجه‌گیری اخیر به حقیقت نزدیک‌تر است.
در میان این‌همه ارزیابی‌های متناقض ما وانمود نمی‌کنیم که می‌دانیم حقیقت در کجاست؛ بلکه باز هم بر روی نکات حساس تأکید می‌کنیم. آن‌چه از صافی رسانه‌های غربی می‌گذرد و به خورد مردم امریکا داده می‌شود، نسخه‌یی شدیداً تحریف‌شده از شواهد و مدارک موجود است، که از یک‌سو جنایات منسوب به خمرهای سرخ را برجسته می‌کند و از سوی دیگر، نقش قاطع مستقیم و غیرمستقیم امریکا در تشدید مصایب مردم کامبوج را کم‌اهمیت جلوه می‌دهد یا نادیده می‌گیرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.