احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حسین کارگر بهبهانی / چهارشنبه 16 جدی 1394 - ۱۵ جدی ۱۳۹۴
ادبیات فارسی، ادبیاتیست بسیار غنی و در بلنـدای تاریخ پُربار آن، شعرای بسیاری هستند که با اشعارِ خود آثار جاودانی آفریده و دلها را مسخر کرده و جاودان شدهاند. شعرایی همچون سعدی و رودکی و فردوسی و فرخی و جامی و عطار و وحشی و…؛ اما در این میان، حافظ یکی از برترین شاعرانِ پارسیزبان است؛ شاعری بیبدیل. آنچه حافظ را از دیگر چکامهسرایان جدا ساخته، تکبیتهای ناب و حضورش در زندهگی ماست.
«شمسالدین محمد» خواجۀ رندان از مشهورترین شاعرانِ ایرانزمین است که تا نامِ این خطۀ کهن و پهناور زنده و پابرجاست، نامِ وی نیز جاودان خواهد ماند. اطلاعاتِ چندانی از خانواده و اجدادش علیرغم شهرت والای وی در دسترس نیست، اما ظاهراً پدرش بهاالدین نام داشته و در دورۀ سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده، مادرش هم اهل کازرون است.
حافظ لسانالغیب
از آنجا که شمسالدین محمد در کودکی قرآن را از حفظ داشت و همچنین به دلیل صدای خوشش، لقب «حافظ» را به او دادند. مشهور است که حافظ قرآن را با چهارده روایت از حفظ داشته است:
عشقت رسد به فریاد ار خود بهسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
نخستین شاعری که یک قرن پس از درگذشت حافظ او را «لسانالغیب» نامید، عبدالرحمان جامی یکی از نامداران سرایشِ شعر پارسی است. حافظ خود نیز با اشاره به این موهبتی که در کلامش نهفته است، میسراید:
بیار باده که دوشم سروش عالم غیب
نوید داد که عالم فیض رحمت او
***
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
این معنی بدان جهت نیست که حافظ از عالم غیب خبردار بوده، بلکه بیشتر برای نشان دادن ویژهگی خاصِ ذهن و زبانِ فاخرِ اوست که وی را در زمرۀ نوادرِ سرایش شعر در ایران و حتا جهان قرار داده است. زبان فصیح و درخشانِ حافظ پس از هفت قرن از درگذشتش، برای ما همان است که بود. نازکاندیشیها، نکتهسنجیها و اصطلاحاتش پُر از معنا و تازهگی و طراوت و شورانگیزی و خیالانگیزی و دلانگیزی است.
حافظ در شعر دیگران
فیض کاشانی یکی از شاعران و عارفان بزرگِ پارسیزبان است که علاقۀ بسیاری به خواجه حافظ شیرازی داشت. با خواندن این غزل فیض، به علاقۀ وافرش به حافظ پی میبریم:
ای یار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ
اشعار بود بیکار الا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع کم یابی تو این هر دو
لطف سخن و اسرار الا غزل حافظ
استاد غزل سعدیست نزد همه کس لیکن
دل را نکند بیدار الا غزل حافظ
صوفیه بسی گفتند درهای نکو سفتند
دل را نکشد در کار الا غزل حافظ
در شعر بزرگ روم اسرار بسی درج است
شیرین نبود ای یار الا غزل حافظ
آنها که تهیدستند از گفتۀ خود مستند
کس را نکند هشیار الا غزل حافظ
غواص بحار شعر تا در بکفش افتد
نظمی که بود دربار الا غزل حافظ
شعری که پسندیده است آنست که آن دارد
آن نیست به هر گفتار الا غزل حافظ
ای فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست
شعری که بود مختار الا غزل حافظ
وحشی بافقی شاعر بزرگِ دیگری است که دلبستهگی به حافظ داشت. وحشی در وصیتنامۀ خویش میسراید:
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
شهریار نیز که دلباختۀ حافظ بود، به حسبِ علاقه سروده است:
خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست
تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز
زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی
جرعهیی نیز مرا ریز به جام ای شیراز
شهریار تا آنجا پیش میرود که خود را غلام خواجۀ شیراز معرفی میکند:
شاید از گرد و غبارِ سفرم نشناسی
شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز
تأثیرپذیری حافظ از شاعران دیگر
حافظ نتیجۀ چندین قرن شعر و ادب پارسی است. فردوسی و رودکی و نظامی و سعدی بهخصوص خواجوی کرمانی و حکیم عمر خیام نیشابوری بر اشعار او اثرِ قطعی داشتهاند. تأثیر خیام بر حافظ در غزلیات خیامی او صریح و تأملبرانگیز است:
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باد گلگون خراب کن
خواجو نیز دیگرالهامبخشِ حافظ بوده است. حافظ از شعر خواجو هم برداشتهایی داشته است:
خواجو: خرم آن روز کز خطۀ کرمان بروم دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم
حافظ: خرم آن روز کزین منزل منزل ویران بروم راحتِ جان طلبم و از پی جانان بروم
خواجو: گر به هر سر مویی هزار جان بودی فدای جان و سرش کردمی به جان و سرش
حافظ: بگفتمی که چه ارزد نسیم طرۀ دوست گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
خواجو: خرقۀ رهن خانۀ خمار دارد پیر ما ای همه رندان مرید پیر ساغرگیر ما
حافظ: ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانۀ خمار دارد پیر ما
خواجو: گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
حافظ: در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
علاقه به خواجو
خواجوی کرمانی، یکی از غزلسرایانِ بزرگِ این دیرینهکهنِ پارسیست. حافظ چنان تحت تأثیر شعرِ اوست که خود در یکی از غزلیاتش که البته حاوی طعنۀ رندانهییست، میگوید:
استاد غزل سعدیست نزد همه کس اما
دارد سخن حافظ، طرز غزل خواجو
فیالواقع حافظ لقب استاد غزل را برازندۀ خواجو میداند، نه سعدی و حتا خودش! میان اهالی شیراز مشهور است که حافظ پیش از متوفی شدن خواجو، به بالینش میشتابد و پس از وفاتش حتا خواجو را غسل میدهد.
گوته متأثر از حافظ
یوهان ولفکانگ گوته، شاعر نخبۀ آلمانی چنان تحت تأثیر حافظ قرار میگیرد که میسراید:
حافظا، در غزلهایت میشنوم
که شاعران را بزرگ داشتهای
بنگر که اینک پاسخی فراخورت میدهم
بزرگ اوییست که این سپاس به بزرگداشتِ اوست
و همچنین:
خود را با تو برابر گرفتن، حافظا
راستی که دیوانهگی است!
زبان آهنگینِ حافظ
ذهن آهنگین و موزون حافظ، اشعارش را نیز در خواندن موزون و مترنم میکند، خصوصاً هنگامی که یکی از حروف را به بازی میگیرد، مثلاً حرف «چ» در این بیت:
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
و یا نغمۀ حروفی که با حروف «ش» و «ر» در بیت زیر هویداست:
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
رند و صوفی
شاید کلمهیی دشوارتر از «رند» در اشعار حافظ یافت نشود. فرهنگ لغتهای گوناگون آن را زیرک، بیباک، لاابالی و یا منکر شرح میدهند؛ اما حافظ از رند مفهومی جدید میآفریند:
ما نه رندان ریاییم نه حریفان نفاق
آنکه او عالم سر است بدین حال گواست
در این بیت، رند متضاد شخص ریاکار و منافق است. در بیت زیر نیز رند را مقامی عرفانی میدهد به گونهیی که تنها اشخاص والامقالم قادر به شناختن رندان هستند:
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از ولایت
حافظ همواره صوفی را به بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان در زمانِ اوست:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در پایان بد نیست تکمصرعی از حافظ به کار ببریم:
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب!
مد و مه/ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
Comments are closed.