احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:اکرام اندیشمند/ سه شنبه 21 سنبله 1396 - ۲۰ سنبله ۱۳۹۶
بخش سوم/
نگاه امریکاییها به احمدشاه مسعود و دولت مجاهدین از عینک پاکستان
تلاش احمدشاه مسعود در طول سالهای حکومت مجاهدین در کابل به منظور تأمین روابط با ایالات متحدۀ امریکا به جایی نرسید. او در صددِ آن بود که ایالات متحده را متقاعد کند که با اِعمال فشار بر پاکستان، از مداخلۀ آنکشور در افغانستان جلوگیری شود. اما امریکاییها به سوی او از عینکِ پاکستان و بهخصوص استخبارات نظامی آن میدیدند. مسعود در این نگاه یک تاجک سرکش، کلهشخ، مستقل و غاصب حاکمیت عنعنوی و سنتی پشتون و مخالف نفوذ و سلطۀ پاکستان مینمود که از دید اسلامآباد و آی.اس.آی بقایش در حکومت غیرقابل پذیرش بود. از اینرو امریکاییها در آنچه که پاکستان برای تضعیف و سرنگونی دولت مجاهدین بعد از سال ۱۹۹۲ انجام دادند، اعتراضی نمیکرد و با سکوت در برابر مداخلات پاکستان، همسویی خود را با این مداخلات نشان میداد.
خانم رافل معاون وزارت خارجۀ ایالات متحده که روزهای پیش از تسلط طالبان بر کابل با احمدشاه مسعود در درۀ استالف دیدار و مذاکره داشت، نظر پاکستان را در مورد او و حکومت کابل به عنوان دشمن بیپرده بیان داشت. وزیرخارجۀ ایالات متحده در گفتوگو با احمدشاه مسعود، اعتنایی به نظریات و دلایلِ او در مورد دخالت پاکستان و خواستههایش از ایالات متحده برای تأمین ثبات و صلح در افغانستان نداشت. آنگونه که بعداً “تام سایمز” سفیر ایالات متحده در اسلامآباد از همراهان خانم رافل در مذاکره با مسعود (به نوشتۀ مؤلف “جنگ اشباح” طی گزارشی به واشنگتن) نظریات و خوشبینیهای احمدشاه مسعود را رد نمود و موضعگیری او را در حقبجانب بودن دولت کابل محکوم کرد.(۱۲)
امریکا و احمدشاه مسعود در سالهای مقاومت علیه مثلث طالبان، القاعده و پاکستان
با توجه به نظریات و موضعگیریهای خانم رافل بود که احمدشاه مسعود بعد از آن دیدار، با خشم و نارضایتی از امریکاییها از مقاومت علیه زورگویی و سلطهگری آنان سخن زد. او بعد از سقوط کابل بهدست طالبان به همان مقاومتی که از آن سخن گفت ادامه داد، هرچند این مقاومت در ظاهر علیه ایالات متحدۀ امریکا نبود. مقاومت و جنگ احمدشاه مسعود علیه طالبان، جنگجویان اسامه بن لادن، نیروهای اعزامی آی.اس.آی، طالبان مولانا فضلالرحمن و مولانا سمیع الحق پاکستانی و گروههای مختلف افراطگرایان اسلامی از کشمیر تا قفقاز و شمال افریقا که به بیش از ۳۵ کشور جهان مربوط میشدند، ادامه یافت. اما این نیروها و جنگشان برای ایجاد حکومت سرتاسری طالبان ابداً مورد مخالفت امریکاییها قرار نداشت.
برای احمدشاه مسعود برپایی مناسبات با ایالات متحده و قانع ساختن امریکاییها بعد از سقوط کابل بهدست طالبان بسیار سختتر از دوران حکومت و حضور او در کابل شده بود. اما آنچه که او را امیدوار میساخت، تداوم مقاومت علیه طالبان و گذشت زمان بود. چون وی میپنداشت که دوام مقاومت و گذشت زمان، حقانیت موصوف را به جامعۀ بینالمللی از جمله به ایالات متحدۀ امریکا ثابت میسازد؛ چهرۀ طالبان با افکار و عملکردهایشان که با معیارهای جهان امروز قابل قبول نیست، آشکار میشود و به شکلگیری اعتراضات و مخالفتهای جهانی و بینالمللی علیه آنها و پاکستان میانجامد.
نخستین رابطه بر سرِ بازخرید ستینگر
درحالیکه امریکاییها به توضیحات و مطالبات احمدشاه مسعود در مورد دخالت پاکستان و حمایت از طالبان و القاعده اعتنایی نشان نمیدادند، برای جمعآوری و بازخرید موشکهای ستنگر تماس برقرار کردند. این تماس و ارتباط از سوی سی.آی.ای برای جلب همکاری احمدشاه مسعود در پروژۀ خریداری موشکهای ستنگر آغاز یافت. فرمانده جبهۀ مقاومت از این تماس و ارتباط به این امید استقبال کرد که چنین رابطهیی با سی.آی.ای بتواند سرآغاز برپایی مناسبات بیشتر با امریکا و تغییر نظریات و موضعگیریهای آن کشور در قبال افغانستان شود.
برای اولینبار موضوع جمعآوری موشکهای ستنگر از سوی امریکاییها با احمدشاه مسعود قبل از تسلط طالبان بر کابل مطرح شد. “گری شرون” رییس اسبق دفتر سی.آی.ای در دهۀ هشتاد در اسلامآباد که مسوولیت سیاست استخباراتی امریکا را در جنگ علیه قوای شوروی و دولت مورد حمایتش به دوش داشت، طی سفر خود در اوایل سپتمبر ۱۹۹۶ به کابل، با احمدشاه مسعود خریداری ستنگر را در میان گذاشت. شرون همان سال دوباره به مسوولیت دفتر سی.آی.ای گماشته شده بود. او فارسی را خوب صحبت میکرد و در سالهای جنگ مجاهدین با شورویها روابط و شناخت نزدیک با سران تنظیمها و برخی قوماندانان مجاهدین در پاکستان داشت.
احمدشاه مسعود مسوولیت پروژۀ بازخرید و جمعآوری ستنگر با امریکاییها را به دوش محمدعارف سروری معاون و دستیار اصلی خود در امور استخبارات و امنیت گذاشت. محمد عارف سروری که او را بیشتر با نام “انجنیر عارف” میشناسند و پس از سقوط حکومت طالبان در دوران حکومت مؤقت و انتقالی به رهبری حامد کرزی ریاست عمومی امنیت ملی را به عهده داشت، در مورد رابطه با امریکاییها بر سر خریداری ستنگر میگوید:
«یک سال بعد که طالبان کابل را گرفته بودند و حتا پیشتر از آن امریکاییها متوجه شدند که طالبان هم کمکم خود را مطرح میکنند، بدون آنکه زیاد مقید باشند که گپ دیگران را گوش نمایند. امریکاییها فکر میکردند که این گروپ از طریق پاکستانیها و کسان دیگر که با پاکستان رابطه دارند کنترول خواهد شد. از آن بعد امریکاییها تماسهای خود را با جبهۀ مقاومت بیشتر کردند تا بدانند که روحیۀ مقاومت در برابر طالبان چگونه است و اگر طالبان کُل افغانستان را بگیرند، چه مشکلی بهوجود خواهد آمد. در آسیای میانه چه خواهد شد و رابطه با روسیه چگونه شکل خواهد گرفت.
اما زمانیکه وضعیت طوری شد که مقاومت ادامه یافت و طالبان بر کُل افغانستان مسلط نشدند، با آنکه وزیران پاکستانی از ختم مقاومت و تسلط طالبان گپ میزدند که به نظر من هیچ امکان نداشت پاکستانیها بدون اجازه و حمایت دو کشور امریکا و انگلستان چنین حرفهایی را بزنند. در چنین حالتی، دوام مقاومت و یک سلسله تحولات دیگر پیش آمد که مخالفت کشورهای اروپایی، آسیای میانه و روسیه با طالبان بود. اینها در مجموع سبب میشد که امریکاییها رابطه را از نزدیک برقرار کنند و آرامآرام یکنوع حضور داشته باشند. چرا که صفحه به آن شکلی که خودشان انتظار داشتند، دور نخورد. مثلاً چیزی را که پاکستان به آنها وعده داده بود که قضیه تمام میشود، نشد. از اینرو ارتباط تحت نام پروژۀ بازخرید ستنگر ادامه و گسترش یافت.
آمرصاحب تصمیم گرفت که در مورد جمعآوری و بازخرید ستنگر همکاری کند. زیرا اینطور فکر میکرد که ما در سطح جهانی صادرکنندۀ ستنگر به بیرون نباشیم و از طرف دیگر، یکنوع رابطه ایجاد شود که بتواند توسط آن سر افکار و سیاست امریکاییها تأثیر بگذارد و تغییراتی ایجاد شود که به افغانستان از عینک پاکستان نگاه نکنند. همچنان آمرصاحب فکر میکرد که راکتهای ستنگر دیگر مؤثریتی ندارند، چون از لحاظ تخنیکی وقت آن سپری شده و شاید طیارهیی را هم سقوط ندهند. خود امریکاییها به صراحت این را میگفتند که شاید راکتها مؤثر نباشد. از لحاظ اقتصادی هم وضع جبهه بسیار خراب بود. از فروش راکتها در این جهت استفاده صورت میگرفت.
من اولینبار با آمرصاحب یکجا در سال ۱۹۹۷ با یک تیم امریکایی از سی.آی.ای که برای شروع کار عملی پروژۀ خرید ستنگر آمده بودند، در منطقۀ “عمرض” پنجشیر دیدم و آمرصاحب با آنها مذاکره کرد و مسوولیت این پروژه را به عهدۀ من گذاشت. این پروژه مخفی بود. به امریکاییها اعتماد نمیشد که آنها چه میخواهند. تلاش زیادی صورت گرفت که در جریان کار این پروژه اعتماد متقابل بهوجود بیاید. آمرصاحب تأکید میکرد که این پروژه مخفی بماند و منتظر بود که این تماس و ارتباط به این شکل چه نتیجه میدهد؟»(۱۳)
رابطۀ اطلاعاتی پس از انفجارات نایروبی و دارالسلام
تماس و مذاکرات سی.آی.ای بر سرخریداری ستنگر ادامه داشت که حادثۀ انفجارها در نایروبی پایتخت کشور افریقایی کنیا و دارالسلام پایتخت تانزانیا در(۷ آگست ۱۹۹۸) بهوقوع پیوست. این انفجارات که منجر به قتل ۱۲ امریکایی شد، از سوی اسامه بن لادن و سازمان القاعده طرح و عملی گردیده بود. امریکا هفده روز بعد علیه بنلادن در افغانستان و سودان دست به یک حملۀ موشکی انتقامجویانه زد. ۷۵ موشک کروز از کشتیهای موشکبردار به سوی پایگاه بنلادن در خوست و جلالآباد و همچنان یک فابریکۀ دواسازی در سودان شلیک گردید. در اثر شلیک موشکها به خوست، بیش از بیست نفر از جنگجویان بنلادن کشته شدند که اکثراً پاکستانی بودند.
انفجارات نایروبی و دارالسلام و حملات موشکی امریکا علیه اسامه بنلادن در افغانستان، تماس و رابطه میان احمدشاه مسعود و سی.آی.ای را وارد مرحلۀ جدیدی نمود. در این مرحله، روابط با امریکاییها از جمعآوری و خریداری ستنگر به مبادلۀ اطلاعات بر سر بنلادن انکشاف کرد.
واشنگتن حاضر شد که یک نمایندۀ احمدشاه مسعود را به عنوان نمایندۀ جبهۀ مخالفِ طالبان در امریکا بپذیرد. هرچند در رابطه با طالبان اقدام مشابه انجام داد و یک نماینده از طالبان نیز اجازه یافت تا در ایالات متحده دفتر بگشاید. ایجاد دفتر نمایندهگی از دو طرف جنگ افغانستان زمانی صورت گرفت که ایالات متحده سفارت افغانستان را در واشنگتن ظاهراً بهخاطر دودستهگی دیپلوماتهای سفارت در حمایت و مخالفت با طالبان مسدود کرد.
تماس و رفتوآمد تیم سی.آی.ای به پنجشیر و با جبهۀ مقاومت ضد طالبان بیشتر گردید. نخستین تیم سی.آی.ای برای ایجاد گسترش روابط اطلاعاتی در اکتوبر ۱۹۹۸ وارد بازارک پنجشیرشد. انجنیر عارف میگوید:
«من از جانب آمرصاحب این تیم را در بازارک پنچشیر میزبانی کردم و برای هماهنگی کار با آنها مؤظف شدم. آنها یک هفته پنجشیر ماندند و من شبانه جریان مذاکره را به آمرصاحب گزارش میدادم. این تیم امریکایی سی.آی.ای میخواستند در مورد اسامه بنلادن و کار او در افغانستان اطلاعات دقیق بهدست بیاورند. آنها این اطلاعات را از پاکستان بهدست آورده نمیتوانستند و پاکستانیها چنین اطلاعاتی را در اختیار آنها نمیگذاشتند. این تیم میخواستند بدانند که رفتوآمد اسامه، موقعیت او و استفادۀ او از موتر و هلیکوپتر چگونه و چهوقت است. آنها همچنان حاضر شدند که اطلاعات خود را در مورد اسامه و نیروهای او در اختیار ما بگذارند.
آمرصاحب با مبادلۀ اطلاعات با امریکاییها موافقت کرد. و این گپ باعث دلچسپی وی بود و فکر میکرد در این مرحله شاید امریکاییها متوجه شوند و بپذیرند که رژیم طالبان یک رژیم تروریستی و خطرناک است. اما آنها تا آخر هیچگاه این را نپذیرفتند. امریکاییها هیچگاه از طالبان و از پاکستان به بدی یاد نمیکردند. فقط آنها در تمام مذاکرات و گفتوگوهای خود صرف در بارۀ اسامه و القاعده صحبت مینمودند. نقطۀ قابل توجه این بود که با آمدن این تیم تعداد زیادی در امریکا و حتا در سی.آی.ای موافق نبودند. اکثر امریکاییها در مراکز اطلاعاتی و سیاسی خود به این نظر بودند که هرکاری باید در مورد اسامه و القاعده، از طریق پاکستان صورت بگیرد.
رفتوآمد تیمهای استخباراتی امریکا ادامه یافت و در جریان مذاکرات و گفتوگوها هرقدر آمرصاحب و افرادی که برای مذاکره از سوی او تعیین میشدند، تلاش کردند که با تحلیلهای سیاسی، منطقوی، نظامی و ارایۀ اطلاعات دقیق ذهنِ آنها را در این مورد باز کنند که اسامه و القاعده چیزی جدا از طالبان و پاکستان نیستند، نتیجهیی در بر نداشت. آمرصاحب کوشش میکرد که امریکاییها را متقاعد بسازد که بدانند که اطمینانهایی که پاکستان میدهد چقدر ضرر میرساند و چقدر اطمینانهای پاکستانیها نادرست و غیرواقعی میباشد… بعضی اعضای تیمهای مذاکرهکننده گپهای ما را تأیید میکردند، اما میگفتند که ما پالیسیساز نیستیم و این گپها را ما صرف میتوانیم به واشنگتن انتقال بدهیم. تصمیم را آنجا و آنها میگیرند.»(۱۴)
Comments are closed.