احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 20 جدی 1394 - ۱۹ جدی ۱۳۹۴
بخش نخست/
ولادیمیر ایلیچ لنین
برگردان: سهراب شباهنگ
منتشرشده در نوسکایا زوزدا، شمارۀ ۱۰، ۳۱ می ۱۹۱۲، با امضای ی. و. پتروف
یادداشت مترجم:
لنین مقالۀ زیر را در ۳۱ ماه می ۱۹۱۲، پس از اعتصاب بزرگ و خونینِ کارگران معدن طلای لنا و در شرایط برآمده از جنبش کارگری در سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲، پس از رکود چندسالۀ جنبش کارگری در اثر شکست انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و سلطۀ ارتجاع استولیپینی نوشته است. غیر از نکاتِ تاریخیِ مهمی که دربارۀ جنبش کارگری روسیه در دهۀ نخست سدۀ بیستم (که مهمترین جنبش کارگری آن زمان در کشورهای سرمایهداری بود) در این نوشته وجود دارد، انگیزۀ اصلی ترجمۀ این مقاله، بحث مهم و کهنهنشدنیِ اعتصابهای اقتصادی و اعتصابهای سیاسی طبقۀ کارگر و رابطۀ بین آنهاست. این مسأله بهویژه از آنجا که به شکلگیری و تحکیم بینشی همهجانبه (کنکرت) از مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا و عرصههای مختلفِ این مبارزه و اشکال مختلف سازمانی طبقۀ کارگر و اشکال مختلفِ مبارزه و پیوند میان آنها کمک میکند، یکی از مسایل روزِ جنبش کارگری است. لنین در این مقاله، مانند بسیاری از آثارِ دیگرش، نشان میدهد که بورژوازی به شیوههای مختلف (از جمله از طریق نفوذ در جنبش کارگری) با استقلال طبقاتی پرولتاریا و با رهبری پرولتاریا مقابله میکند.
***
از ۱۹۰۵ تاکنون آمارهای رسمی اعتصاب که بهوسیلۀ وزارت بازرگانی و صنعت ارایه شده، اعتصابها را به اقتصادی و سیاسی تقسیم کرده است. این تقسیمبندی اعتصاب ضروری بود؛ زیرا وضعیت واقعی موجب تکامل اشکال متمایزی از جنبش اعتصابی شده است. ترکیبِ اعتصاب اقتصادی و سیاسی، یکی از ویژهگیهای اصلی این اشکال است. اکنون که جنبش اعتصابی تجدید حیات یافته، به نفع تحلیل علمی و برخورد هوشیارانه با رویدادهاست تا کارگران بهدقت به این جنبۀ متمایزِ جنبش اعتصابی در روسیه نگاه کنند.
برای شروع، چند رقم اساسی از آمارهای دولتی در مورد اعتصابها را نقل میکنیم. طی سه سال ۱۹۰۷-۱۹۰۵، جنبش اعتصابی در روسیه چنان اوجی پیدا کرد که در جهان بیسابقه بود. آمارهای دولتی تنها در مورد [اعتصاب] کارخانههاست و کارگران معدنها، راهآهن، ساختمان و دیگر شاخههای کارِ مزدی را در بر نمیگیرد. اما حتا صرفاً در کارخانهها شمار اعتصابکنندهگان ۲۸۶۳۰۰۰ یا اندکی کمتر از ۳ میلیون در سال ۱۹۰۵، ۱۱۰۸۰۰۰ در سال ۱۹۰۶ و ۷۴۰۰۰۰ در سال ۱۹۰۷ بود. طی ۱۵ سال، از ۱۸۹۴ تا ۱۹۰۸، که بررسی منظم آمار اعتصاب در اروپا شروع شده، بزرگترین شمار اعتصابکنندهگان در یک سال، ۶۶۰۰۰۰ نفر برای امریکا ثبت شده است.
در نتیجه، کارگران روسیه، نخستین کارگران در جهان بودند که مبارزۀ اعتصابی را در مقیاس تودهیی، که در سالهای ۱۹۰۷- ۱۹۰۵ شاهد آن بودیم، تکامل بخشیدند. اکنون کارگران انگلیس هستند که به جنبش اعتصابی در زمینۀ اقتصادی توان و نیرو میدهند. کارگران روسیه نقش پیشرو خود را مدیون قوت بیشتر، سازماندهی بهتر یا تکامل بالاتر نسبت به کارگران اروپای غربی نیستند، بلکه این نقش ناشی از این واقعیت است که تاکنون اروپا وارد بحرانهای ملییی که در آنها تودههای پرولتر نقش مستقلی برعهده گیرند، نشده است. هنگامی که چنین بحرانهایی [در اروپا] پا بگیرند، اعتصابهای تودهیی در اروپا حتا پرتوانتر از اعتصابهای روسیه در سال ۱۹۰۵ خواهند بود.
نسبت اعتصابهای اقتصادی به اعتصابهای سیاسی [در دورۀ ۱۹۰۷-۱۹۰۵] چه بود؟ پاسخ آمارهای دولتی چنین است:
شمار اعتصابکنندهگان (به هزار نفر)
سال ۱۹۰۵ ۱۹۰۶ ۱۹۰۷
اعتصابهای اقتصادی ۱۴۳۹ ۴۵۸ ۲۰۰
اعتصابهای سیاسی ۱۴۲۴ ۶۵۰ ۵۴۰
کل ۲۸۶۳ ۱۱۰۸ ۷۴۰
این [آمار] نشاندهندۀ پیوند نزدیک و اجتنابناپذیر بین دو نوع اعتصاب [اقتصادی و سیاسی] است. به هنگام اوج (در سال ۱۹۰۵)، پایۀ اقتصادی مبارزه در وسیعترین حالت خود بود؛ در آن سال، اعتصاب سیاسی بر پایۀ استوار و محکم اعتصابهای اقتصادی قرار داشت. شمار اعتصابکنندهگان اقتصادی، بیش از اعتصابکنندهگان سیاسی بود.
میبینیم که با فروکش کردن جنبش در سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۰۷، پایۀ اقتصادی محدودتر شد: شمار اعتصابکنندهگان اقتصادی در سال ۱۹۰۶ به ۴۰% و در سال ۱۹۰۷ به ۳۰% کل اعتصابکنندهگان کاهش یافت. نتیجه اینکه، اعتصاب اقتصادی و اعتصاب سیاسی پشتیبانِ یکدیگرند و هریک منبعی برای دیگری است. تا هنگامی که این اشکال اعتصاب با یکدیگر در پیوند نزدیک نباشند، جنبش وسیع تودهیی – و بالاتر از آن، جنبشی که اهمیتی در سطح ملی داشته باشد، ناممکن است. در مرحلۀ آغازین جنبش، اعتصاب اقتصادی غالباً نقش بیدارکننده و برانگیزندۀ بخشهای عقب مانده را ایفا میکند، جنبش را عمومیت میبخشد و ارتقادهندۀ جنبش به سطحی بالاتر است.
مثلاً در سه ماهۀ نخست سال ۱۹۰۵، اعتصابهای اقتصادی به نحو قابل توجهی بر اعتصابهای سیاسی غلبه داشتند، شمار اعتصابکنندهگان اقتصادی ۶۰۴۰۰۰ و شمار اعتصابکنندهگان سیاسی ۲۰۶۰۰۰ نفر بود. اما در سه ماهۀ آخر سال ۱۹۰۵، این نسبت معکوس شد: شمار شرکتکنندهگان در اعتصابهای اقتصادی در این دوره ۴۳۰۰۰۰ و شمار اعتصابکنندهگان سیاسی ۸۴۷۰۰۰ نفر بود. این بدان معنی است که در مرحلۀ آغاز جنبش، بسیاری از کارگران مبارزۀ اقتصادی را در اولویت قرار میدادند، در حالی که در اوج جنبش، جریان بهعکس بود. اما همواره بین اعتصاب اقتصادی و اعتصاب سیاسی پیوند وجود داشت. بدون چنین پیوندی، تکرار میکنیم جنبش واقعاً بزرگ، جنبشی که به اهداف بزرگ نایل شود غیرممکن خواهد بود.
در اعتصاب سیاسی، طبقۀ کارگر همچون طبقۀ پیشروِ کُلِ مردم پا پیش میگذارد. در چنین مواردی، پرولتاریا نه صرفاً نقش یکی از طبقات جامعۀ سرمایهداری، بلکه نقش راهنما، پیشرو و رهبر را ایفا میکند. ایده های سیاسییی که در جنبش تظاهر مییابند، کُل مردم را دربر میگیرند؛ یعنی به شالوده و عمیقترین شرایط زندهگی سیاسی کل کشور مربوط میشوند. این خصلت اعتصاب سیاسی، همانگونه که تمام پژوهشهای علمی در مورد دورۀ ۱۹۰۷- ۱۹۰۵خاطرنشان کردهاند، تمام طبقات و البته بهویژه وسیعترین، پُرشمارترین و دموکراتترین بخش جنبش یعنی دهقانان و غیره را به حرکت درآورد.
از سوی دیگر، برای تودۀ زحمتکشان هرگز “پیشرفت” عمومی کشور بدون [برآورده شدن] خواستهای اقتصادی، بدون بهبود فوری و مستقیم شرایطشان قابل تصور نیست. تودهها تنها هنگامی وارد جنبش میشوند، هنگامی با قوت در آن شرکت میکنند، بدان ارج میگذارند و از خود قهرمانی، فداکاری، پشتکار و وفاداری به هدف عالی نشان میدهند که این هدف عالی شرایط زندهگی کسانی را که کار میکنند بهبود بخشد. غیر از این هم نمیتواند باشد، زیرا شرایط زندهگی کارگران در زمانهای “معمولی” به نحوی باور نکردنی دشوار است. طبقۀ کارگر با مبارزه برای بهبود شرایط زندهگی خود، از لحاظ اخلاقی، فکری و سیاسی هم پیشرفت میکند و برای دستیابی به اهداف بزرگ رهاییبخش تواناتر میگردد.
آمار اعتصابهای منتشر شده توسط وزارت بازرگانی و صنعت، اهمیت بالای مبارزۀ اقتصادی کارگران در دورۀ تجدید حیات جنبش را کاملا تأیید میکند. هرچه یورش کارگران قویتر باشد، دستاوردهای آنان در بهبود سطح زندهگیشان بزرگتر خواهد بود. “همدردی جامعه” و شرایط بهتر زندهگی هر دو نتیجۀ تکامل بالای مبارزه هستند. در حالی که لیبرالها (و انحلالطلبان) به کارگران میگویند: “شما هنگامی قوی خواهید بود که همدردی “جامعه” را داشته باشید”، مارکسیستها به کارگران چیزی دیگر میگویند: “شما هنگامی همدردی “جامعه” را خواهید داشت که قوی باشید”. منظور ما از جامعه در این مورد، تمام بخشهای مختلف دموکراتیکِ جمعیت است؛ خردهبورژوازی، دهقانان، روشنفکران، کسانی که در تماس نزدیک با زندهگی کارگران هستند، کارمندان اداری و غیره.
Comments are closed.