احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: محمد حسین کیانی/ دوشنبه 12 دلو 1394 - ۱۱ دلو ۱۳۹۴
بخش چهارم/
در گفتار کریشنا مورتی یک مسالۀ پُراهمیت وجود دارد و آن این است که او هیچگاه در مورد مذهب حقیقیِ خود سخن نمیگوید، بلکه همواره راه رسیدن به مذهب حقیقی را دست برداشتن از ادیان و مذاهب بزرگ معرفی میکند. و حال آنکه چه دلیلی وجود دارد که مذهب حقیقی و یا هر تعلیمی که او از آن پیروی میکند و یا حتا اساس تعالیم او، ساختۀ ذهن و تخیل نباشد؟
بزرگترین ادعای بدون دلیل
در این عرفان، واژۀ «اکنکار» چنین تعریف شده: راه طبیعی بازگشت نزد خداوند، دانش باستانی سفر روح، علم دقیقی که خالصترین تعالیم را دربرمیگیرد. اکنکار قائم به ذات است. و عقل از سادهگی آن مبهوت میگردد.(۱۰)
در مقابل، در تعریف مذاهب چنین آمده: مذاهب همهگی انشعابهای اکنکارند. سرچشمۀ اصلی تمام زندهگی، عملکرد سطوح آگاهی پایین که توام با اعتقادها و فلسفههایی است که مراتب ضروری برای رسیدن به «اک» هستند.(۱۱)
بزرگترین ادعا، و یا یکی از بزرگترین اظهارات در این عرفان این است که اکنکار، سرچشمۀ تمامی ادیان و مذاهب جهان بوده و اینکه همه رهبران و چهرههای فاخر علمی، شاگردان مکتب اکنکار بودهاند.
در اکنکار آمده است: مرگ و رستاخیز، اصولی اساسیاند که تقریباً در تمام مذاهب از آغاز زمان، آموزش داده شدهاند. اما اکنکار که جریان اصلی تمام مذاهب، فلسفهها و جهانبینیهاست، اولین دانشی بود که به مردم زمین از طریق ناجیان مامور، آموخت که رستگاری در مرگ کالبد فیزیکی و رها شدن روح نهفته است.
پال توئیچل میگوید: نویسندهگان فلسفی و مذهبیون، وجود اکنکار را در طول تاریخ به اثبات رساندهاند. خط مشهور پیامبران عبرانی، همانگونه که رسالت آنها به خوبی نشان میدهد، در مکتب اکنکار تربیت شدهاند. استادان یونانی، مثل آپولونپوس، ویونیسیوس، فیثاغورث، سقراط، ارسطو و افلاطون، توسط اساتید باستانی، هنر اکنکار را فراگرفتند. عملاً هر انسانی که به تمدن بشری خدمتی کرده باشد، یک چلا یا دانشجوی تعالیم پنهانی اکنکار است. این امر در زمینههای مختلف علوم، ادبیات، هنر، اقتصاد، مذاهب، فلسفهها، ارتش، پزشکی و روانشناسی مصداق دارد… پیامبران بزرگ و چهرههای قدرتمندی، مانند راما، کریشنا، هرمس، موسی، اورفیوس، افلاطون و مسیح، چلاهایی بودهاند که در مدارس مختلف سری، که همۀ آنها شاخههایی از نظام باستانی استادان اکنکار بودهاند، عموماً به عنوان نظام پیشتازان وایراگی شناخته شدهاند.(۱۲)
پال توئیچل معتقد است که خاورمیانه به کمربندی از یک اختلاط نژادی تبدیل شده که به نوبۀ خود، جریان عظیمی از تفکر فلسفی، علمی و مذهبی است. از درون این جریان، کتب مقدسۀ بسیاری، از جمله تورات یهودیها، قرآن مسلمانان، میترائیسم و بسیاری دیگر از مذاهب سامی سربرآورد. در همان زمان، افکار آریایی زند اوستا، رامایانا، که از نوشتههای مقدس هندوها است، وداها و بوداییگری را به وجود آورد. تمامی این مکتوبات مقدسه که اجداد مذاهب و همۀ فلسفههای مدرن بوده اند، از سرچشمههای بیاناتی شفاهی به نام اکنکار سیراب شدهاند. اکنکار نیروی عالمگیر و منشای معنوی هر چیزی است که دربرگیرندۀ زندهگیست. به این دلیل رد اکنکار را دنبال میکنیم که جریان اصلی و نزدیکترین است به تعالیم خالصی که از اقیانوس عشق و رحمت یا به بیانی شاعرانه: خدا، سرچشمه میگیرد.
در عرفان اکنکار به صراحت آمده است: اکنکار، بهوجود آورنده و دربرگیرندۀ تمامی افکار جهانهای پایین است و مسایلی همچون هنر، نویسندهگی، موسیقی و مجسمهسازی تنها گسترشی هستند از آرمانهای بالاتر اکنکار.
اکنکار به عنوان محوری عمل میکند که پرههای آن منتهی به چرخی میشوند موسوم به چرخۀ زندهگی. این چرخ نشان میدهد که چهگونه ادیان اصلی جهان از اکنکار سرچشمه گرفتهاند. این چرخ، دوازده پره دارد که عبارتانداز: آنیمیسم، هندوییسم، اسلام، مسیحیت، یهود، شینتوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، جانیسم، دین زرتشت، مکاتب اسرار و صوفیگری. هر یک از این پرهها معرف یکی از ادیان امروزی جهان است. آنها همچنین میتوانند معرف فلسفههای گوناگونی باشند که از دل مذاهب رشد کرده اند و نیازی به معرفی آنها نیست. شواهد فراوانی وجود دارد دال بر اینکه هیچ یک از این مذاهب که قرار بود به ما راحتی و یاری دهند، در ارتباط با فرد موفق نبوده اند. به همین دلیل سوگماد تعالی به دوازده پره تقسیم شده است. اغلب بنا به تربیت فردی در این جهان، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوهیی و در طریقی که برایمان مناسبترین است، طی کنیم. اما در انتها، تنها سیر «اک» وجود دارد.(۱۳)
پال توئیچل معتقد است که مذاهب فعلی حاصل پذیرفتن همین ادیان قدیمی هستند که نسبت به فرهنگ، سلیقه و خلقوخوی هر گروهی از مردم به صورتهای گوناگون امروزی درآمدهاند. ادیان جدید عبارتانداز: هندو، بودایی، کنفسیوسیزم، تائوئیزم، اسلام، یهود، زردشتی، سیک، الهیشناسی، علوم مسیحیت، شینتوئیزم، روحگرایی، بهایی و مسیحیت. بزرگترین آنها به ترتیب عدد پیروان عبارتانداز: هندو، بودئیسم، مسیحیت که پیروان هر سۀ آنها از مرز صدها میلیون میگذرد.
اما همۀ مذاهب، فلسفهها و دکترینهای مقدسه، از اکنکار مشتق شدهاند و هیچ چیز نمیتوانست بدون جوهر «اک»، که از قلب سوگماد به بیرون جاری است و سازمانهای کالبدی میسازد، ادامۀ حیات را برقرار میسازد و روح میآفریند، وجود داشته باشد. بقای تمامی شکلهای هوشمندانه از آگاهی معدنی گرفته تا آنانی که در لباس همکاری با خدا خدمت میکنند، در جریان «اک» نهفته است. هر یک از ادیان اصولی، یک مؤسس داشتهاند که در قالب یک کالبد فیزیکی به این جهان آمده. و از این جهان رفتهاند. شاید لازم به اشاره است، همان گونه که در مسیحیت، عیسی را «نور جهان» خواندهاند، در شرق، بودا را «نور آسیا» خطاب کردهاند. پیروان هر دینی به پیشوای خود لقبی کمابیش با همین محتوی دادهاند. اما ماهانتا، استاد حق در قید حیات، به لقبی «نور کیهان» ملقب است.(۱۴)
Comments are closed.