احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





دین و تجربۀ دینی

گزارشگر:یک شنبه 12 ثور 1395 - ۱۱ ثور ۱۳۹۵

نویسنده: آنتونی تایسِلتِن (۱۹۳۷)
برگردان: بهنام خداپناه

بخش سـوم/

mandegar-3هگل مغرورانه به مفهومِ دین در نزد شلایرماخر پاسخ داده است. در دیدگاه هگل، “بازنمودها” یا “پنداشت‌ها”(Vorstellungen) نیازمند این هستند که آزمون شوند و توسط اندیشۀ مفهومی بسیار سرسختانۀ پژوهش فلسفی(Begriff) پشتیبانی گردند. برای هگل، فلسفه از دین “والاتر” است، اما مسیحیت به عنوان حقیقت مطلق در شکل تصویری‌اش[۳۰] مورد فهمِ او قرار گرفته است.
اما چنین فهم معقولی از دین، شدیداً به‌وسیلۀ کی یرکگارد مورد حمله قرار گرفت. او چنین استدلال می‌کرد که یک سیستم مفهومی یا منطقی، فاقد هرگونه ارتباطی با فردیتِ [۳۱] کاملاً درگیر انسانی است که در چنین فردیتی، این خودِ [فرد] است که در معرض پرسش قرار دارد. آن‌چنان‌که کی یرکگارد در اثر هزلی خودش زیر عنوان حمله به “عالم مسیحیت” عنوان می‌کند، آن تنها نامی از “دین” را به خود دارد.
به‌راستی، آن‌چنان‌که جان هِنری نیومن ملاحظه کرده است، قرن هجدهم، یعنی “عصرِ روشن‌گری”، عصری بود که در آن “عشق به سردی نهاد”. دین رسمی، به عنوان سیستمی از آموزه‌ها، یا متناوباً به عنوان الهیات طبیعی، عکس‌العمل‌هایی را در مقابلِ زهدگرایی، در انگلستان مخصوصاً در شکل متدیسم کلیسای جان وزلی، و درجایی دیگر به عنوان احیاگرایی[۳۲] یا سکوت‌گرایی[۳۳] سبب گردید.
در تاریخ اندیشۀ دینی، این تأکید دوگانه همیشه باهم همراه بوده‌اند. در قرون اولیه، دفاعیه‌نویسان مسیحی‌یی مثل کلمنت اسکندرانی (c. ۱۵۰–۲۱۵) و اوریگن (c. ۱۸۵–۲۵۴) نسبتی اساسی را بین دین مسیحی و نوعی از جهان‌بینی فلسفی مسیحی مشاهده کردند. از طرف دیگر، ترتولیان (c. ۱۶۰–۲۲۵) ضرورت هیچ‌گونه انسجامی را بین مسیحیت و خردِ آدمی مشاهده نکرد. [درنظر او] باور به صلیب برای شخص عاقل، “احمقانه” می‌نماید.
انشعاب‌های موازی‌یی در قرون وسطا در مسیحیت و در اسلام ظاهر می‌شوند. برنارد شارتری (۱۱۵۳ ـ ۱۰۹۱) بر این اعتقاد بود که وحی از طریق لطف، ایمان و عشقی که اساسی بود، دریافت شده است. عقل صرفاً به شکلی ابزارگونه برای توضیح آن‌چه که قبلاً اعتقاد برآن بوده است، به‌کار رفته است. توماس آکویناس(۷۴ ۱۲۲۵)، نقش بسیار مهمی را به عقل نسبت داده است. شناختِ وجود خداوند ممکن است که به واسطۀ تأمل عقلانی مورد درک قرار گیرد، اما ویژه‌گی و وجود خداوند به عنوان تثلیث، تنها به واسطۀ لطف است که می‌تواند آشکار گردد.
در دورۀ مدرن کشمکش‌های مشابهی، حداقل با تفاوت‌هایی در تأکیدشان، رخ داده‌اند. در مسیحیت پروتستان مشی اگزیستانسیالِ بولتمان هرگونه نقش نسبت داده شده به سیستم‌های گزاره‌یی را به حداقل می‌رساند، و همه بار و سنگینی را برای نشان دادن لطف، چالش اگزیستانسیالی، ایمان و خودفهمی به‌کار می‌گیرد تا این‌که برای تاریخ، شرایط، توصیف، گزارش یا پیوسته‌گی. این امر جنبه‌یی از دوگانه‌گرایی نوکانتی، طرح مفهومی هایدگر، و عکس‌العمل غیرعقلانی کی یرکگارد را منعکس می‌کند.
برعکس پَنِنبِرگ (b. ۱۹۲۸) بر این امر پافشاری می‌کرد که اگر دین از خدا به عنوان خالق سخن می‌گوید، الهیات این تکلیف عقلانی را بر دوش دارد تا پیامدهای صدق و پیوسته‌گی کلی [دین] را تضمین کند. اگر عمل الهی در جهان رخ می‌دهد، این امر صرفاً امری “درونی”[۳۴] نیست، بلکه نظر به قلمروی عمومی دارد. معنای حقیقی ادعاهای دینی مبتنی بر رابطه‌مندی[۳۵] گستردۀشان با سنت‌ها، سیستم‌های باز و کلیت صدق‌شان است.
رواج باور دینی در نظر پَنِنبِرگ، مبتنی بر تمایز قایل شدن بین خام‌دستیِ صرف و اعتبار جدی است. ایمان، به خام‌دستی صرفی بدل خواهد شد اگر دلایلی برای باور به قابل اعتمادپذیری آن برای کسی که بدان اعتماد دارد، وجود نداشته باشد. جدای از کاسته شدن از ارزش وحی و ایمان، این امر آن‌ها را بر پایه‌یی که صرفاً دل‌بخواهی نیست، قرار می‌دهد. خداباوری، بینش منسجمی از جهان را جست‌وجو می‌کند.
پَنِنبِرگ در این‌جاست که به نماینده‌گی از سنت کلاسیک اوریگن، آگوستین، آکویناس و اکثر الهی‌دانانِ مدرن برمی‌خیزد. گرایش مخالفت کردن “دین احساسی”[۳۶] با استدلال‌های عقلانی و جهان‌بینی‌های فلسفی از عکس‌العملی (هم‌چنان‌که در زهدگرایی رخ داده است) در مقابل یک فرایند عقلانی‌سازی[۳۷] زاید از دین، یا از عکس‌العملی غیرآموزه‌یی از پروتستانتیسم آزادی‌خواه ریشه می‌گیرد.

 تفاوت‌های برابر از تأکید، در اسلام، یهودیت و ادیان دیگر؟
ممکن است چنین بیان شود که فلسفۀ اسلامی و دین اسلام در نمونه‌های تاریخی‌شان دوگانه‌گی وسیعاً موازی‌یی از تأکید بر عقل و دیگر جنبه‌های ایمان و آیین دینی را به
نمایش می‌گذارند. کندی(c. ۸۱۳ –c. ۸۷۱)، فارابی(۸۷۵–۹۵۰)، ابن سینا (۹۸۰–۱۰۳۷) و ابن رشد (۱۱۲۶–۹۸) با آگوستین و مخصوصاً توماس آکویناس، در اثبات نوعی از جهان‌بینی دینی که با یک فلسفۀ دینی و متافیزیک یا هستی‌شناسی فلسفی پیوسته‌گی دارد، هم‌صدا می‌شوند.
از طرف دیگر، غزالی (۱۰۵۸–۱۱۱۱) به آن‌چه که او به عنوان گرایشی برای همسان‌سازی دین و آیین اصیل اسلام با نوعی از جهان‌بینی فلسفی که به نظر می‌رسد بیشتر مدیون ارسطوست، حمله‌ور شده است. عنوان برخی از آثارش، مثل خودویران‌گری فیلسوفان[۳۸] و تناقض‌گویی فیلسوفان[۳۹]، محکومیت بی‌درنگِ او را از تلاش‌هایی برای هماهنگ کردنِ دین اسلام با نوعی از جهان‌بینی فلسفی که هم‌چنین در دیگر منابع نیز مشاهده می‌شود، آشکار می‌کند.
با این حال، یکتاپرستی افراطی اسلام و احترام آن برای محتوای قرآنی که بر محمد پیامبر(۵۷۰–۶۳۲) آشکار شده است، تضمین می‌کند که ادعاهای درستِ شناختی برای آموزه‌هایش دربارۀ خدا و جهان، در دلِ دین اسلام قرار می‌گیرد.

*religion, religious experience« in A CONCISE ENCYCLOPEDIA OF THE PHILOSOPHY OF RELIGION.
By: ANTHONY C. THISELTON
منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح (www.islahweb.org)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.