گزارشگر:احمد عمران/ شنبه 15 جوزا 1395 - ۱۴ جوزا ۱۳۹۵
امریکا از آغاز گفتوگوهای صلح در موجودیتِ رهبر جدیدِ طالبان؛ مولوی هیبتالله آخوند، ابراز نااُمیدی کرده است. به گفتۀ یکی از مقامهای نظامی این کشور، رهبر جدید طالبان، فردی محافظهکار و مذهبی است که نمیخواهد مسایل افغانستان از راه گفتوگو و صلح حلوفصل شود. این مقام امریکایی هشدار داده که اگر رهبر جدید طالبان تهدیدی برای نظامیان امریکایی و یا نیروهای افغانستان تشخیص شود، با او همان کاری صورت خواهد گرفت که با رهبرِ قبلیِ این گروه انجام شد؛ یعنی اینکه اگر امریکا رهبر جدیدِ طالبان را مُخلِ منافعِ خود تشخیص دهد، آنگاه وارد عمل میشود و شاید او را نیز چون ملا اختر محمد منصور هدفِ جنگندههای بیسرنشین قرار دهد.
به نظر میرسد مشکل اساسی در مبارزه با تروریسم و افراطگرایی، از همینجا آغاز میشود. این نوع برخورد میتواند عواقبِ خطرناکی را به وجود آورد، کما اینکه در پانزده سال گذشته نیز به وجود آورده است. امریکاییها میخواهند گروه طالبان و رهبرانِ آنها را دو پدیدۀ متفاوت بدانند و از همین منظر به آنها نگاه کنند. امریکاییها فکر میکنند که شاید در میانِ طالبان افرادی باشند که میانهرو خوانده شوند و به گفتوگوهای صلح اهمیت دهند، در حالی که چنین چیزی در عمل وجود ندارد.
از جانب دیگر، معاون گروه طالبان سراجالدین حقانی است؛ کسی که در فهرستِ سیاهِ سازمان ملل و امریکا به عنوان یک چهرۀ خطرناکِ تروریستی به ثبت رسیده است. آیا امریکاییها این فرد را نیز تا به حال تهدیدی برای منافعِ خود تشخیص ندادهاند؟ امریکاییها اگر واقعاً ارادهیی برای نابودیِ گروههای تروریستی میداشتند، محل تشکیل جلساتِ فرماندهانِ طالبان برای انتخاب رهبر جدیدِ این گروه کاملاً مشخص بود و میشد که بهیکباره جهان را از شرِ یکی از بدنامترین و قسیالقلبترین گروههای تروریستی و رهبران و سازماندهندهگانِ آن نجات داد. چرا امریکا هیچ حرکتی برای از میان برداشتنِ فرماندهان طالبان که عملاً در جنگ با نیروهای این کشور و نیروهای ارتش و پولیس افغانستان قرار دارند، انجام نداد؟
به نظر میرسد که برای امریکا مبارزه با تروریسم، چیزِ دیگری است که عجالتاً برای ما مردمِ افغانستان که هر روز قربانی آن میشویم، قابل فهم و درک نیست. امریکاییها شاید در راستای منافع خود در منطقه به نوع دیگری از تعریفِ تروریسم و افراطگرایی دست یافته باشند که حداقل ما در شرایط فعلی معنیِ آن را بهخوبی نمیدانیم. شاید یکی از ملاحظات امریکاییها در مبارزه با تروریسم، کشور پاکستان باشد که نمیخواهند بهسادهگی آن را از دست بدهند. امریکاییها با وجود آنکه بهخوبی میدانند که رهبرانِ گروههای تکفیری و هراسافکن در کجا پناه گرفته اند و از امکانات و ظرفیتهای کدام کشور استفاده میبرند، بازهم در برابرِ آن خاموشی اختیار کردهاند. یا این است که امریکا و پاکستان پروژۀ واحدی را دنبال میکنند ولی گاهی برای فریب افکار عمومی نیاز دارند که سروصداهایی را علیه یکدیگر بهراه اندازند، مثل آنچه که مقامهای پاکستانی پس از کشته شدن ملا اختر محمد منصور رهبر پیشینِ گروه طالبان، بهراه انداختند ولی در واقع این هر دو کار در راستای تأمین منافعِ واحد صورت گرفته است و یا این است که امریکا واقعاً قادر نیست که از پسِ پاکستان بیرون شود و به همین دلیل، از سیاستِ مماشات و مدارا با این کشور استفاده میکند. اگر هر کدام از این گمانهزنیها درست باشد، میتواند اثراتِ خطرناکی را به وجهه و اعتبارِ این کشور وارد کند.
امریکا با افغانستان پیمان امنیتی امضا کرده و این پیمان، این کشور را متعهد میسازد که در برابر مداخلاتِ بیرونی که متوجه افغانستان میشود، بیتفاوت نباشد. از جانب دیگر، امریکا صدها نیروی نظامی در افغانستان به بهانۀ مبارزه با تروریسم و افراطگرایی گرد آورده است و اگر این نیروها در برابر تحرکاتِ گروههای هراسافکن از خود بیتفاوتی نشان میدهند، چگونه باید آن را تعبیر کرد؟
افغانستان بر اساسِ مجبوریتهای امنیتی خود، تن به امضای پیمان امنیتی با امریکا داده است. امریکاییها شاهد بودند که امضای این پیمان برای دولتِ فعلی کارِ سادهیی نبود. از رییسجمهوریِ پیشین گرفته تا بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی کشور، با امضای این پیمان موافق نبودند، ولی مجبوریتهای امنیتی دولتِ جدید را وادار به امضای آن کرد و از طرف دیگر، امریکاییها نیز بر امضای آن بهشدت تأکید میورزیدند و میگفتند تا زمانی که چنین پیمانی امضا نشود، دستِ امریکا برای نابودی لانههای هراسافکنان کوتاه است. اما حالا که بیش از یک سال از امضای این پیمان گذشته، میتوان این پرسش را مطرح کرد که این پیمان چه سودی برای افغانستان داشته است؟
امریکاییها نمیتوانند برای سالهای طولانی همچنان به بازیِ سیاسیِ خود در منطقه ادامه دهند. همین حالا کشورهای نزدیک به افغانستان که قدرتهای کوچکی هم نیستند، نسبت به هدفها و برنامههای امریکا در منطقه با شک و نگرانی نگاه میکنند و چه بسا که عملاً نیز وارد بازی شدهاند. حضور قدرتهای دیگر در منطقه میتواند خطرهای جدی را برای منافع امریکا و دیگر متحدان غربیِ آن فراهم کند. در این جای شک نیست که روزی برخورد منافع کشورهای قدرتمند میتواند از منطقه، صحرای آتش بسازد و آنگاه هیچ منفعتی نصیبِ هیچ کشوری نخواهد شد. پاکستان اما از این بازی سود میبرد و به همین دلیل هیچ تعهدی نسبت به مبارزه با تروریسم و افراطگرایی نشان نمیدهد. برای پاکستان مبارزه با تروریسم، یک شوخیِ دیپلماتیک به نظر میرسد که میتواند منافع اقتصادیِ این کشور را تأمین کند. چنین نگاهی بدون شک در درازمدت پیامدهای خطرناکی را برای منطقه به بار خواهد آورد که شاید حتا بازیگرانِ جهانی و منطقهییِ آنهم از محاسبۀ آن عاجز اند.
Comments are closed.