احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نظری پریانی/ دوشنبه 31 جوزا 1395 - ۳۰ جوزا ۱۳۹۵
تظاهرات روز جمعۀ شهریان کابل از طرف پولیس با خشونت مواجه شد و چندین جوانِ معترض را زخمی ساخت. همچنان راهپیمایی و واکنشهای راهپیمایان نشان داد که میان خواستهای اصلی و شعارهای نمادینِ این حرکتِ دادخواهانه، تعارضِ بنیادینی وجود داشته است. بنابراین مهم است که به کُـنهِ این قضیه پرداخته شود تا در آینده، معرفتِ بیشتری نسبت به حرکتهای دادخواهانه و مدنی پیدا کنیـم.
افغانستان در پانزده سال اخیر، اعتراضهای سخت و نرمِ فراوانی را تجربه کرده است. در سالهای پسین اما این اعتراضها رنگوبویِ بهتری به خود گرفتهاند و نشان دادهاند که از تجربههای گذشته استفاده شده است. مردمِ افغانستان با حرکتهای مدنی چندان آشنا نیستند و این حرکتها به عنوان یک فرهنگِ نو، مولود پانزده سالِ اخیر است؛ به همین دلیل، آنها برخوردهای متفاوتی با آن دارند.
از آنجا که حافظۀ تاریخیِ افغانستانیها به خشونت خو کرده است، بسیاری از مردم، اعتراضهای نرم و تجمعاتِ خیابانی را بیفایده میدانند. اما واقعیت این است که با تغییر شرایط و بازتعریفِ برخی از ارزشهای حاکم بر جامعه و جای پا باز کردنِ فهمِ متفاوت در دلِ قدرت و سیاست، رویکردِ ما به مسایل و پدیدهها نیز باید متفاوت و از جنسِ زمان باشد. گذرِ زمان و افزایش آگاهیِ عمومی نشان خواهد داد که اعتراضاتِ نرم هرگز مشت بر هوا کوبیدن نیست؛ بلکه همین اعتراضهای بهظاهر بیحاصل، نطفۀ یک جریان و تحولِ دیالکتیک را بر زمینِ سیاست و قدرتِ ما مینشاند که برای تماشای ثمرۀ پُربار آن، باید اندکی پشتکار داشت و حوصله به خرچ داد.
مسلماً حرکتهای مدنییی که بعدها به جنبشهای مدنیِ سرتاسری تبدیل میشوند، برای احیا یا بهدست آوردنِ حقوق شهروندی و عدالتِ اجتماعی شکل میگیرند و تبارشناسیِ آنها در این مقالِ اندک نمیگنجد. به باور من، حرکتهای مدنیِ دادخواهانه، جنبشهاییاند که بدون استفاده از ابرازهای خشن و اقدامهای فیزیکی، اهدافِ خود را پی میگیرند و دولتِ مسوول هم با همین نرمی و انعطاف با آنان برخورد میکند.
مسلماً در جامعهیی مثل افغانستان، میان جنبشهای دادخواهانه و نوعیتِ تبارِ معترضان، رابطهیی منطقی استوار است و میتوان میزانِ بروز خشونت در آنها را با مطالعۀ اتنیکیِ معترضین مورد بررسی قرار داد؛ و به عبارت دیگر، میزان خشونت در جنبشها از همین زاویه قابل درک و شناخت میباشد. مطالعاتِ بیالوژیک نشان میدهند که خشونت، همبستۀ جغرافیای خشک و جوامعِ زمخت است، و تعادل و مدارا نیز زادۀ جغرافیایِ معتدل و حاصلخیز. اما درستیِ این فرمولِ طبیعی را بهکرات در خوانشِ حرکات و اعتراضهای تاریخییی که به جادۀ جنگ و خشونت کشیده شدهاند و آنهایی که با مسالمت و زیبایی به منزلِ گشایش رسیدهاند، دیدهایمـ که هر دو صورت موضوعِ این مقاله است.
جنبش روزِ جمعه نشان داد که حرکتهای دادخواهانه با الگوی عدمِ خشونت نیز با مداخلۀ برهنۀ دندههای قدرت میتواند به خشونت بگراید. مسلماً روانشناسی و تبارشناسیِ حرکتهای دادخواهانه، میتواند ما را به معیارِ درستی در به خشونت گراییدن یا مسالمتآمیز ماندنِ خواستهای جمعی رهنمون گردد. دادخواهی روز جمعۀ شهروندان کابل، با خشونتِ پولیس و نیروهای انتظامیِ حکومت استقبال شد و اگر اعتراضگران اندکی کوتاه نمیآمدند، این امکان وجود داشت که اوضاعِ پایتخت شکل دیگری مییافت. واضح و مبرهن است که هنوز مدیریتِ کلانِ سیاسی کشور، معرفتِ برخوردِ مناسب با اعتراضهای مدنی را ندارد و به همین دلیل، هر جنبشِ نرمی میتواند سخت و زمخت گردد و به چالشی در برابر حکومت تبدیل شود.
لازم است که حکومت با کسبِ معرفتِ بیشتر در مواجهه با اعتراضهای مدنی، از خشونتِ نامشروع دست بکشد و بلندترین گام را در جهتِ حفظ دموکراسی و نظم موجود در آن بردارد. اگر حکومت نتواند میانِ اعتراض خشن و اعتراض مدنی، و نیز خشونتِ مشروع و نامشروع تمیز قایل شود، شیرازۀ دموکراسی و در نتیجه شیرازۀ نظام از هم میپاشد و بیش از همه برای حاکمان پشیمانی بهبار میآرد.
از طرف دیگر، در حرکتهای دادخواهانۀ مدنی، باید شعارهای نمادین با خواستهای اصلی معترضان همسنخی داشته باشد. در تظاهرات روز جمعه دیدیم که میان شعار نمادین و خواستهای اصلی، یک تناقض آشکار وجود داشت؛ مثلا: به این سوال پاسخ داده نشده بود که معترضان در برابر گروگانگیریهای اخیر تظاهرات کرده بودند یا اینکه در برابر نظام صدارتی ایستاده بودند. با توجه به مطالعۀ گروهی و حتا خونی و تباری معترضان روز جمعۀ کابل، میدیدیم که گروههای اشتراک کننده در آن جنبش، به عنون گروهای سیاسی، اجتماعی، قومی و فردی همه شامل یک طیف سیاسی مشخص با خواست مشترک نظام صدارتی بودند. اما آنان در پایان حرکت شان، تمثالی را زیر نام «حکومت دوسره» تحقیر کردند. «حکومت دوسره» به حکومت وحدت ملی که پیشدرامدی برای دستیافتن به نظام غیر ریاستی است، از طرف موافقان نظام ریاستی در برابر نظام صدارتی عنوان میشود تا کارکرد ضعیف حکومت وحدت ملی را بر نوعیت نظام تسری بخشند و نظام ریاستی را رجحان دهند. بنابراین، نماد معترضان روز جمعه، در واقع در برابر درخواستهای یکونیم دههیی شان قرار داشت. اما نفس عدم آگاهی سازندهگان و تصمیمگیرندهگان آن برپایی بر این مفهوم، بر ناپختهگی آنان دلالت میکند. میشد که آنان نماد ناکارهگی و یا ضعف دولت آقایان غنی و عبدالله را در رویکردهایی مثل تقسیم نشدن قدرت، انحصار قدرت و یا بیتوجهی به وعدهها و پشت کردن به ارزشهای این دو سیاست مدار، ترسیم میکردند. بنابراین میان شعارهای اصلی و تمثال نمادین تظاهرات دیروز، تفاوتی از زمین تا آسمان وجود داشت.
Comments are closed.