احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصرالله خليلي تيرتاشي / یک شنبه 13 سرطان 1395 - ۱۲ سرطان ۱۳۹۵
بخش ششـم و پایانی/
ابن خلدون مسایل علم عمران را عوارض ذاتی عمران بشری و اجتماع انسانی میداند و دربارۀ آن مینویسد: «… دربارۀ آغاز پیدایش انسانها و دولتها و همزمانی ملتهای نخستین و اسباب تحوّلات و تزلزلات در نسلها و ملتهای گذشته و آنچه در این عمران رخ میدهد، نظیر دولت و ملت، عزّت و ذلّت، کثرت و قلّت، علم و صناعت، شهر و دهکده، درآمد و هزینه، حوادث حال و آینده، حالات فروپاشی و پراکندهگی، چادرنشینی و شهرنشینی، چیزی را فروگذار نکردم، مگر اینکه جملهگی را بررسی کردم و علل و براهین آنها را توضیح دادم.»(۲۵)
از مسایلی که وی در عبارت مزبور مطرح کرده است، فهمیده میشود: وی علم عمران را برای بررسی کلیۀ مسایل اجتماع ابداع نموده و دارای شمول فراوانی است. وی هنگامی که راه را برای علم نوین هموار میساخت، ناگزیر تنها به مسایل مهم آن پرداخته و اظهار امیدواری نموده است که آیندهگان پس از وی تحقیقات او را تکمیل کنند و مسایل جدیدی بر آن بیافزایند.
۴٫ غایت و منفعت علم عمران
برای علم «عمران» دو فایده متصور است: یکی فایدۀ اصلی یا ذاتی، که غرض مستقیم است و آن مانند تمامی علوم طبیعی، وقوف بر طبیعت پدیدهها و کشف قوانین حاکم بر آنهاست. بنابراین، فایدۀ اصلی علم «عمران» شناخت ماهیت حوادث و وقایع اجتماعی و کشف قانونمندیهای آن است. با شناخت ماهیت پدیدهها و کشف قوانین حاکم بر آنها، میتوان به پیشبینی، کنترل و سیاستگذاری و برنامهریزی پیرامون آنها دست زد.
فایدۀ دوم علم «عمران»، فایدۀ فرعی یا غیر ذاتی است که هدف غیرمستقیم میباشد و آن مصونیت مورّخان از وقوع در خطا و اشتباه است؛ مانند قبول اخباری که طبیعت عمران به امتناع و محال بودنِ آنها حکم میکند.
۵٫ استقلال و مرتبۀ علم عمران
ابن خلدون کوشید تا تمایز و رابطۀ علم عمران را با علوم زمان خود روشن سازد که حکایت از حسّاسیت و اصرار وی در استقلال این علم دارد. از اینرو، موضوع، مسایل، غایت و روش آن را به وضوح مشخص کرد و خود تصریح نمود که «گویی این شیوه، خود علمی مستقل است؛ زیرا دارای موضوع… و مسایل… است و داشتن موضوع و مسایل از ویژهگیهای هر رشتۀ علمی است…»(۲۶)
ابن خلدون دربارۀ بدیع بودن این علم و حفظ حق انتساب آن به وی چنین مینویسد: «… اگر توانستم مسایل این علم را به کمال و تمام بررسی نمایم و دیدگاهها و جوانب آن را از دیگر علوم بازشناسم، توفیق و هدایتی از جانب خداوند است، و اگر نتوانستم همۀ مسایل آن را مطرح سازم و یا تداخلی صورت گرفته، اصلاح آن بر خوانندهگان محقق است، ولی فضیلت انتساب این علم به من اختصاص دارد؛ زیرا من راه را پیمودم و طریق رسیدن به آن را روشن ساختم…»(۲۷)
متأسفانه کار ابن خلدون و مطالعات وی توسط دانشمندان بعدی پیگیری نشد. خود او نیز این مشکل را پیشبینی کرده بود و به همین علت از محققان پس از خود درخواست کرد تا دانش نوبنیاد وی را تکمیل کنند. ابن خلدون در پایان مقدّمه و پیش از آغاز کتاب العبر با صراحت، خود را مبتکر این رشتۀ علمی دانسته و با تأکید بر وظیفۀ دانشمندان پس از خود برای گسترش علم نوبنیاد عمران چنین مینویسد: «… نزدیک بود از غرض خود خارج شویم. از اینرو، بر آن شدیم عنان سخن را، که دربارۀ طبیعت عمران و حوادث آن بود، گرفته و به کتاب خاتمه دهیم. به گمان خود، دربارۀ مسایل این علم به مقدار کفایت مطلب را به انتها رساندیم و امیدواریم کسانی که بعد از ما میآیند و با اندیشۀ صحیح و علم آشکار از جانب خداوند تأیید شدهاند، بیش از آنچه ما بررسی کردیم، در مسایل این علم تعمّق و کنجکاوی کنند؛ زیرا بر مبتکر یک رشته بررسی تمام مسایل آن لازم نیست، بلکه آنچه بر مبتکر لازم است، تعیین موضوع و بیان سرفصلهای آن است و همچنین نظر خود را دربارۀ آن مسایل اظهار کند و متأخّران پس از مبتکر، اندک اندک بر مسایل آن میافزایند تا به مرور زمان، آن علم تکمیل گردد.(۲۸)
وی به اهمیت پیدا شدن پیروانی کنجکاو و ژرفبین برای بسط علم نوبنیاد عمران آگاه بوده است، ولی متأسفانه پس از او این علم مورد توجه هیچ دانشوری، حتا خلف وی ابن ارزق نیز قرار نگرفت و توجهی به نوآوری ارزشمند وی که میتوانست جهان اسلام را در تمامی رشتههای علوم اجتماعی سرآمد جهانیان قرار دهد، نشد. به احتمال قوی، اروپاییان پس از آشنایی با اندیشههای مسلمانان، به ویژه ابن خلدون، به تدوین علوم اجتماعی به سبک جدید پرداختند. ابن خلدون در ایجاد علم جدید، همچنان که سلفی نداشت، متأسفانه خلفی هم نداشت.
پینوشتها:
۱ـ نگارنده، اندیشههای اقتصادی ابن خلدون، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ۱۳۸۰٫
۲ـ ابن خلدون، العبر، ج ۷، ص ۵۵۰ـ۵۵۱٫
۳ـ همو، مقدّمه، ص ۴۰٫
۴ـ همان، ترجمۀ گنابادی، ص ۳۰ـ۳۱٫
۵ـ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۴۵۷٫
۶ـ سعید شیخ، مطالعات تطبیقی در فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ مصطفی محقق داماد، ص ۲۴۳ـ ۲۴۵٫
۷٫ Arnold toynbee, A Study of History, V.3, P.322.
۸٫ Robert Flint, History of the Philosophy of History, P. 86.
۹٫ G. Sarton, Introduction to History of Science, Vol. III, P. 1262.
۱۰ـ ابن خلدون، مقدّمه، باب ۶، فصل ۱۰، ص ۴۵۸٫
۱۱ـ گنابادی، پیشین، ص ۸۶۱ـ ۸۶۳٫
۱۲و۱۳و۱۴ـ ر.ک: ابن خلدون، ص ۴ / همان / ص ۷ـ۸٫
۱۵الی ۲۰ـ ر.ک: همان، ص ۳۳ـ۳۵ / ص ۴ / ص ۷ـ۸ / ص ۳۸ / همان.
۲۱ـ لوئیس معلوف، المنجد، ماده «عَمَرَ».
۲۲ـ ابن خلدون، مقدّمه، ص ۴۱٫
۲۳الی ۲۶ـ ر.ک: همان، ص ۳۸ / ص ۷ / ص ۳۸ / ص ۴۰٫
۲۷ـ همان، باب ۶، فصل ۵۰، ص ۵۸۸٫
۲۸ـ شمسالدین ابوعبدالله محمدبن علی بن محمد اصبحی اندلسی مالکی (۸۳۲ـ۸۹۶ ق) فقیه، قاضی، ادیب، صاحب نظر در فلسفۀ تاریخ و جامعهشناسی.
Comments are closed.