قـــرآنــی روان‌شناسی

گزارشگر:دو شنبه 21 سرطان 1395 - ۲۰ سرطان ۱۳۹۵

بخش ششم/

نویسـنده: دکتور مصطفی محمود/
مترجـم: سیداحمـد اشرفی/
mandegar-3فروید و پیروانش تنها یک نوع از انواع رؤیاها را می‌بینند و تنها یک بُعد از ابعادِ نفس را می‌شناسند که عبارت است از: بُعد مادی آن. اما قرآن به ما می‌آموزد که خواب‌ها دو گونه‌اند: یک گونۀ آن را «اغلاث الأحلام» یا خواب‌های پریشان و درهم و برهم می‌نامد(سورۀ یوسف: ۴۴). این‌گونه خواب‌ها در اثر حدیث نفسِ اماره با شهوات و امیالش ـ یا در اثر حدیث شیاطین با آن نفس در اثنای خواب ـ پدید می‌آید و این همان است که فروید به تفسیرِ آن پرداخته است.
اما گونۀ دومِ آن را «رؤیا» می‌نامد (سورۀ یوسف:۴۳) که از عالم بالا و ملأ اعلی به نفس آدمی فرود می‌آید و آن، عبارت از سخن پروردگار یا سخن فرشته‌گانِ مؤظف با نفس آدمی است؛ مانند رؤیاهای صادقی که به‌طور کامل تحقق پیدا می‌کنند. این‌گونه خواب‌ها در نزد فروید جایگاهی ندارند و اصلاً وی از تفسیر آن‌ها ناتوان است، با وجود این‌که این یک امر عادی است و هر کدام از ما گوشه‌یی از آن‌ را تجربه کرده و می‌کنیم. دیدنِ حوادث آینده در خواب قبل از وقوع آن‌ها، موضوعی است که تفکر مادی را چه فرویدی باشد و چه مارکسیستی، از اساس ویران می‌کند؛ زیرا تقدم اندیشه بر ماده و تقدم غیب بر شهادت را به‌طور صریح ثابت می‌سازد. و از آن‌جا که فروید تنها خواب‌های پریشان و شهوت‌آلود را می‌شناسد و شهوت جنسی را اساس و پایۀ همه انگیزه‌ها و فعالیت‌‌‌‌های بشری می‌داند، «سعادت» و آ«رامش نفس» را نیز در اشباع همین غریزه خلاصه می‌کند، در حالی که قرآن سعادت نفس را در مخالفت با شهوات می‌داند و از آدمی می‌خواهد تا آن‌ها را تحت کنترول درآورده و با تزکیه و تهذیب نفس، خود را به میهن اصلی خود، یعنی بارگاه الهی که همه از اویند و به سوی او برمی‌گردند، برساند و به کمال و تعالی حقیقی دست یابد.
همچنان «حزن» حقیقی در اسلام در نتیجۀ فراق و دوری از آن میهن الهی و فرو رفتن در منجلاب ظلمانی عالم دنیا به میان می‌آید، اما حزن در نزد فروید از محرومیت‌های دنیوی نشأت می‌کند.
به همین منوال، روان‌شناسی جدید «فراموشی» را بیماری‌یی می‌داند که از عدم توجه یا از فرط توجه پیدا می‌شود، یا این‌که خواهش مورد توجه، موضوع دردناکی را به یاد او می‌آورد و یا به‌خاطر خواهش سرکوب شده‌یی پدید می‌آید که خود را در لاشعور پنهان نگه داشته است و روان‌پزشک سعی می‌کند تا از طریق تحلیل روانی یا تنویم مغناطیسی و یا با ملاحظۀ بیمار در اثنای تداعی خاطراتش،‌ آن خواهش را پیدا کند و از روان لاشعور یا ناخودآگاه بیرون کشیده، بیمار را از آن تخلیه نموده و شفا بخشد.
اما قرآن از دیدگاه گسترده‌تر و فراگیرتر به موضوع نگاه می‌اندازد و آن را در چارچوب رابطه با آفریدگار عالم تحلیل می‌کند. از دید قرآن هر که به خدا نزدیک باشد و به‌طور مداوم در یاد او و ذکر او باشد، توانایی‌اش همواره کامل و حاضر و آماده بوده، چیزی را فراموش نمی‌کند و چیزی از خاطرش غایب نمی‌ماند، زیرا که او در دایرۀ نور و روشنایی قرار می‌گیرد؛ اما دوری از خدا او را در دایرۀ تاریکی می‌افکند و از اهل غفلت می‌گرداند. خداوند می‌فرماید:
«نسوا الله فأنساهم أنفسهم»
ترجمه: خدا را فراموش کردند (و با این کار) خودشان را به فراموشی سپردند.
آن‌ها کسانی هستند که در بی‌راهه‌های فراموشی و حیرت و تباهی سرگردان می‌باشند.
اصلاً نقطۀ اختلاف میان دیدگاه روان‌شناسی جدید و دیدگاه قرآن در همین‌جاست که روان‌شناسی جدید از یک دیدگاه گسترده، کلی و فراگیر ناتوان است و روان آدمی را در چارچوب تجربیاتِ مادی و دنیای مادی و لذت‌های مادی زندانی می‌کند.
به همین ترتیب، این روان‌شناسی از همین دریچه به «وسواس‌ها» و «خاطرات» می‌نگرد و آن‌ها را ناشی از فعالیت‌های روان ناآگاه یعنی سخن نفس با خودش می‌داند و تصور کرده نمی‌تواند که این نفس به غیب مرتبط باشد و از عالم دیگر و فضای دیگر الهام بگیرد و مورد خطاب فرشته‌گان و یا وسوسۀ شیاطین قرار گیرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.