پیـوند فاشیسم و آنارشیسم با دموکراسی

گزارشگر:چهارشنبه 30 سرطان 1395 - ۲۹ سرطان ۱۳۹۵

نسرین علوی‌زاده‌گان
فاشیسم و دموکراسی
mandegar-3امروزه حکومت دموکراسی از دید برخی از اندیشه‌ورزان و سیاست‌مداران به عنوان بهترین و شایسته‌ترین حکومت شناخته می‌شود و حاکمیتی است که در آن حقوق اکثر مردم رعایت می‌شود. اما فاشیسم با کل ایدیولوژی دموکراتیک مخالفت می‌کند و آن را نمی‌پذیرد و به طور کلی حاکمیت عمومی را رد می‌کند و دموکراسی را به عنوان بهترین الگو و نمونۀ حاکمیت قبول نمی‌دارد. از دیدگاه فاشیسم، دموکراسی هرگز نمی‌تواند حقوق و آزادی‌های عمومی را تضمین نماید و در حل مسایل اقتصادی و مشکلات اجتماعی جامعه، ناتوان است؛ چرا که از دید آن‌ها، حکومت را باید به کاردان و سیاست‌مدار سپرد و هر کس نباید اجازه و شایسته‌گی حاکمیت بر مردم را داشته باشد.
فاشیسم به جای آن از مفهوم حاکمیت قدیمی دولت که به معنای حاکمیت فرمانروا و دولت بود، حمایت می‌کند و از این جهت از حاکمیت دولت جانبداری می‌نماید. به طور کلی، فاشیست‌ها اندیشۀ دموکراسی توتالیتر را پذیرا می‌شوند؛ چون معتقد اند که یک دموکراسی واقعی همانا یک دیکتاتوری مطلق است، چرا که خردمندی ایدیولوژیکی در انحصار رهبر است و او به تنهایی قادر است که منافع مردم را تبیین نماید؛ از این‌رو رقابت حزبی و انتخاباتی را یک امر فاسد و منحط می‌دانند.
از دیدگاه آنان، قانون اساسی دولت‌ها در اصل اریستوکراتیک است؛ چرا که در دولت‌های دموکراتیک هم اقلیتی وجود دارند که استعداد درک منافع ملی را دارند و در جهت تامین آن می‌کوشند. فقط نخبه‌گان صلاحیت دارند درباره ملت و مردم صحبت نمایند. کسانی که با علم سیاست و حکومت‌مداری آشنایی دارند و چون از نعمت عقلی و خردمندی بیشتری از دیگران برخوردار اند، حق و صلاحیت حکومت را دارند.
در واقع، فاشیسم ضمن این‌که عقیدۀ تکثرگرایی حاکمیت مردم را رد می‌کند، حکومت را دور از تأثیر احساسات و اندیشه‌های مردم قرار می‌دهد و در عین حال، به یک اساس قوی دربارۀ رفاه عمومی اعتراف می‌کند و اصراری بر نادیده گرفتن خواسته‌های مردم ندارد و در این زمینه ابزارهای لازم را برای روشن شدن افکار عمومی فراهم می‌کند؛ اما صرف‌نظر از فراهم کردن زمینه‌ها و شناختی که از وضعیت دارد، احتمالاً بهره‌برداری از توانایی‌های مردم و استعداد مردم جهت حکومت بر خود را نمی‌پذیرد. در دموکراسی هدف خود حکومتی افراد است، ولی فاشیسم این توان را برای مردم نمی‌پذیرد و معتقد است که آن‌چه به نام حق رای در دموکراسی وجود دارد، بی‌معنی است و بیانگر حاکم شدن افراد بر سرنوشت خودشان نیست.
از دید آن‌ها، اکثریت به این دلیل ساده که اکثریت است، نمی‌تواند جامعه را هدایت کند؛ جمع اراده‌ها، همانی نیست که در ارادۀ عمومی مطرح است و در خیلی از موارد، اکثریت معقول‌تر از اقلیت نیست.
این فکر در دموکراسی که انسان‌ها برابر اند، اساساً قابل قبول نیست و انسان‌ها نمی‌توانند برابر باشند. دموکراسی این اختیار را به توده‌ها می‌دهد که دربارۀ مسایلی که آگاهی ندارند و مسایل اساسی هستند، تصمیم بگیرند. تودۀ مردم ارادۀ آگاهانه‌یی ندارند و در اغلب دموکراسی‌ها همیشه دماکوژیست‌های بی‌تقوا وجود داشته‌اند که مردم را در مسیری که می‌خواسته‌اند، قرار داده‌اند.
در مقابل دموکراسی، آن‌ها معتقد اند که اقتدار موجود در جامعه به نیابت از جماعت شکل می‌گیرد که چیزی برآمده از مردم است، ولی چیزی پیش از اراده‌های فردی آن‌هاست و ضمانت اجرای کارویژه‌های حکومت که بتواند این اقتدار را اجرا کند، قدرت آن است.

آنارشیسم و دموکراسی
آنارشیست‌ها معتقد بودند که دولت و حکومت نباید وجود داشته باشند و هر چیزی به نام اجبار باید از بین برود و گروه‌های خودگردان داوطلب به جای آن به وجود آیند و تنها در این صورت است که فرد برای نخستین بار از یوغ سرمایه، دولت و اخلاق دینی آزاد می‌شود. در مورد حکومت نماینده‌گی معتقد بودند که این نوع حکومت در بطن خود دارای نوعی سفسطه است. دموکراسی انتخاباتی یا نماینده‌گی را صرفاً نمایی می‌دانند که می‌کوشد بر سلطۀ نخبه‌گان سرپوش بگذارد و ظلمی را که در حق توده‌ها می‌شود، به آن بقبولاند و این نوع حکومت نماینده‌گی را رد می‌کردند. به عقیدۀ آن‌ها، حکومت دموکراتیک در دست کسانی است که سطح پایینی از دانش را دارند و سبب بد کار کردن حکومت می‌شوند. به گمان آن‌ها، حکومت دموکراتیک حکومت نادانان است و پرهزینه می‌باشد. و به بهانۀ شکل دادن به آگاهی، مبالغ زیادی را صرف و هدر می‌دهند. آنارشیست‌ها معتقد به ایجاد هیأت‌های موقتی جهت پرداختن به مسایل بودند نه وجود قوه مقننه؛ مردم در تشکل‌های داوطلبانه خودگردان فعالیت‌های خود را انجام می‌دهند و مسایل را بررسی می‌کنند.
با در نظرگیری دیدگاه‌های فوق، به نظر می‌رسد که فاشیسم با روش حکومتی خود، خواسته‌ها و نیازهای مردم را نادیده می‌انگارد و از توانایی‌ها و تفکرات و استعدادهای مردمی جهت رشد و پیشرفت جامعه استفاده نمی‌کند. فاشیسم فقط در اندیشۀ حکمرانی بر مردم است بدون توجه به حق و حقوق عموم مردم. هر جا سخن از فاشیسم به میان می‌آید، هراس از وحشیگری، ترس از تجاوزگری، انزجار از شعارها و باورهای نفرت‌انگیز آن است که در نظر مجسم می‌شود. در واقع فاشیسم جنبشی بود که در عمل و بدون هرگونه تیوری توسعه یافت و تنها پس از شکل گرفتن بود که رهبران آن در پی ابداع نظریه‌یی به منظور توجیه موجودیت آن برآمدند و پس از تحقق یافتن نیز به هیچ کدام از وعده‌ها و نظریات داده شده، عمل نکردند.
با وجود تعریف ناقص فاشیست‌ها از روش حکومتی، آنارشیست‌ها به هیچ نوع حکومتی اعتقاد نداشتند. غافل از این‌که بسیاری از حقوق مردم عادی از طریق اجرا و عملی نمودن قوانین رسمی کشور عملی می‌گردد و نبود حکومت ثابت و مقتدر منتخب مردمی باعث ایجاد هرج و مرج و بی‌نظمی در سراسر جامعه می‌شود. استعدادها و توانایی‌ها و رشد اجتماع از یک‌سو نابود گشته و از سوی دیگر، جامعه از رشد و پیشرفت بازمی‌ماند.
منابع:
ـ نسبت‌های دموکراسی و مکتب‌های سیاسی، غلام‌رضا بصیرنیا، قم: دفتر نشر معارف،۱۳۸۱
ـ درآمدی بر ایدیولوژی سیاسی، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی
ـ تاریخ اندیشۀ سیاسی در غرب، ابوالقاسم طاهری، قومس.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.