احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد حیدرى / یک شنبه 24 اسد 1395 - ۲۳ اسد ۱۳۹۵
در اوایل قرن پیشین، هنگامی که هنوز سلاطین منچو سعی میکردند وضعِ خود را تثبیت کرده و افکار عمومی را جلب کنند، فرمانی صادر شد که طبق آن رسم امتحاناتِ قدیم و کتبِ کنفوسیوس منسوخ گردید و به جای آن، اصول تمرینات و تعلیماتِ نو بر طبق سیستمهای تربیتیِ جدید مقرر گشت. ولی پس از چندی، ناگزیر فرمانی دیگر در سال ۱۹۰۶ صادر شد که تقدیم کردنِ قربانی به روانِ آن حکیم را در عرض قربانیها به پیشگاه آسمان و زمین قرار میداد. اما این امر، تأثیری در قلبهای عامۀ مردم نکرد و از بروز انقلاب و شورش نتوانست جلوگیری کند و عاقبت کار، منتج به سقوط سلطنت منچوها و استقرار حکومت جمهوری گردید.
از ۱۹۱۱، مذهب پرستش کنفوسیوس بهطور رسمی و دولتی رو به انحطاط و نقصان نهاد و دیگر در معبد و محرابِ مرمرین معروفِ شهر پکن، خاقانی وجود نداشت که مراسمی بهجا آورده شود. رفته رفته آن معابد باستانی، در معرض فراموشی قرار گرفت و در اطراف صحن و دیوارهای آنها، گیاهان هرز روییـد و در آن میان جز معبد مخصوص میلاد کنفوسیوس، مابقی همه متروک ماند.
از انقلاب ۱۹۱۱ به بعد، برای مذهب کنفوسیوس روزگاری نامطلوب روی نمود. دولت جمهوری چین در قانون اساسی خود، آزادی عقیده و مذهب را برای عموم مقرر داشت و از آن پس دیگر امیدی به بازگشت آیین کنفوسیوس در مقام مذهب رسمیِ دولتی وجود نداشت، اما هنوزهم بعضی آثار و علایم امیدواری برای بازگشت به دستگاه حکومت وجود داشت.
حزب ملی چین (کوئومین تانگ) با آنکه خود را دربارۀ مذهب بیطرف و بیعلاقه اعلام میکرد، ولی اصول هشتگانه که پایۀ مبادی اخلاقیِ آن حزب شمرده میشد، از تعالیم کنفوسیوس اقتباس شده بود و عبارت بود از: وفا، شفقت، احسان، رأفت، امانت، عدالت، تناسب و صلح.
وقتی که درسال ۱۹۳۴ “چیانگ کای چک”، جنبش معروف ملی خود را به نام “جنبش زندهگانی جدید” آغاز نهاد، اثر فرهنگ و مذهب کنفوسیوس در آن نمایان بود. چهار قاعدۀ “لی” یا ادب، “ای” یا عدالت و فضیلت، “لین” یا امانت و “شیه” یا حیات و عزت نفس، چهار اصل اساسی نهضت مذکور شناخته گردید. ولی آن در حقیقت، احیای اخلاق و آداب عمومی ملی شمرده میشد و با آیین کنفوسیوس به طور اختصاصی، نسبتی نداشت. چنان که در سال ۱۹۳۷، دولت در شهر نانکینگ معبدی عظیم و مرتفع بنا کرد و آن را محراب و عبادتگاه ملی مردم چین اعلام نمود. در بالای آن، نام کنفوسیوس بود و در جلوی آن، تندیس و نیمتنۀ دکتر سون یات سن، پدر چین جدید را از مرمر ساخته و نصب کرده بودند. برفراز ستون های آن معبد، تصاویر عالمان بزرگ غرب مانند نیوتن، پاستور، لاووازیه، گالیله، جیمز وات، لرد کلوین، دالتن و بنجامین فرانکلین را نقش نمودند و این امر معنی میداد که چین از این پس، جامع افکار قدیم و جدید هر دو است.
پس از ورود کمونیسم، اوضاع و احوال ادیان و عقاید ملی در چین منقلب شد. آنها به دنبال ساختن چینِ نوین بودند. آنها نه تنها سبک زندهگی اجتماعی و اقتصادی مردم چین را عوض کردند، بلکه سبک فکر و اندیشۀ خلق را نیز به سوی فلسفۀ ماتریالیسم سوق دادند. آنها سراسر تاریخ فلسفی و مذهبی چین را به سبک و مذاقِ خود تغییر دادند.
کمونیستها بر آن بودند که زندهگی چینیها و سبک اندیشۀ آنها تا به امروز ـ پیش از انقلاب کمونیستی ـ مبتنی بر فیودالیسم و بورژوازی و دارای فرهنگ ارتجاعی بوده است و فقط حالا به سوی یک فرهنگ انقلابی سوسیالیستی و دموکراتیک سیر می کند و بر اساس این مقدمات، کنفوسیوس را فردی مرتجع و طرفدار اریستوکراسی میدانند. آنان، بودیسم را مذهب اجنبی میشمارند که از مملکتِ بیگانه به چین نفوذ کرده و قایل به یک نظریۀ غلط و اندیشۀ خطاست که عبارت است از عقیده به “انتقال روح”؛ بودیسم انسان را به بیهودهگی دعوت می کند و به دریای اوهام و خیالاتِ باطل میاندازد.
بالاخره از قرن ۱۶ میلادی تا کنون، مقدمات تنویر افکار و روشنایی اذهان مردم چین شروع شده و نیز فلسفۀ مادی و انکار ذات الوهیت، اندک اندک در اذهان رشد و نمو یافته و راه را برای ظهور فلسفۀ کمونیسم مائو تسه تونگ، هموار و مردمِ آن سرزمین را مستعد قبول افکار جدید کمونیسم ساخته است.
چین در سالهای اخیر نشان داده که میتواند میان گذشته و حالِ خود تناسبی موفق به وجود آورد به نحوی که در همۀ عرصه ها ـ به خصوص اقتصادی ـ هماهنگی ایجاد کند. اوج این رشد و شکوفایی و هماهنگی را میتوان در میزبانی چین برای المپیک ۲۰۰۸ مشاهده کرد.
Comments are closed.