بیماران روانی حاکم بر افغانستان

گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 14 قوس 1395 - ۱۳ قوس ۱۳۹۵

وقتی مقام‌های ارشدِ کشور اشتباه‌های بزرگ مرتکب می‌شوند، چگونه می‌توان این اشتباه‌ها را توجیه کرد و یا به‌راستی راهی برای توجیهِ آن‌ها پیـدا نمود؟
در هفتۀ گذشته، دو تن از ارشدترین مقام‌های کشور، خطاهایی صورت دادند که به یک‌باره تصویرِ دیگری از قدرت را به نمایش گذاشتند. محافظانِ اکلیل mandegar-3حکیمی وزیر مالیۀ کشور وقتی از منطقۀ وزیراکبـرخانِ کابل عبور می‌کردند، با ترافیکِ محل درگیر شدند و مأمور ترافیکِ بخت‌برگشته را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند. بر اساسِ گفته‌های ترافیک مضروب، وزیر مالیۀ کشور نیز در یکی از موترها حضور داشته و عملاً این صحنه را تماشا می‌کرده است. نمی‌دانم در آن لحظه آقای حکیمی چه احساسی داشته؛ آیا از این‌که محافظانِ او فردی را که در حال انجام وظایفِ محوله‌اش بوده زیر مشت و لگد گرفته اند، احساسِ لذت کرده است یا انزجار؟
این واقعه از هرجهت که به آن نگاه شود، واقعه‌یی دردناک و به‌شدت شرم‌آور می‌تواند باشد. وقتی مجریانِ قانون و عدالت دست به قانون‌شکنی و بی‌عدالتی می‌زنند، دیگر به هیچ کس و هیچ چیزی نمی‌شود اعتماد کرد. شاید در همین واقعۀ مشخص، آقای حکیمی و محافظانِ او چندان ملامت نباشـند ولی برای کسی که چنان موقعیتِ بلندی در سلسله‌مراتبِ قدرت دارد، به هیچ صورت زیبنده نیست که دست به چنان حرکتِ نادرستی بزند.
و اما واقعۀ دوم. رییس جمهوری کشور در برگشت از سفر ترکمنستان و گشایش خط راه‌آهن آقینه، به شهر مزارشریف رفت. او در این سفر با مقام های محلی و جامعۀ مدنیِ این شهر دیدارهای جداگانه‌یی انجام داد. در یکی از این دیدارها با نظامیـان کشور در شهر مزارشریف، وقتی آقای غنی خواست به رسانه‌های دیداریِ کشور اشاره کند، در موردِ آن‌ها توصیفِ مشمیزکننده‌یی را به کار برد. او گفت “به تلویزیون‌های کشور نبینید که چه می‌گویند، از آن‌ها باد می‌آید ولی از شماها (اشاره به نظامیان) بمب منفجر می‌شود”.
استفاده از تعبیر “باد” در مورد رسانه‌ها، تعبیری نابه‌جا و به‌شدت چندش‌آور است. منظور آقای غنی به عنوان رییس جمهوری کشور چیست وقتی می‌گوید که از تلویزیون‌های کشور “باد” بیرون می‌شود. آیا او از نحوۀ نشـراتِ تلویزیون‌ها ناراضی است و یا این‌که از آزادی بیان دلِ خوشی ندارد؛ همان ارزشی که به باور اکثر تحلیل‌گران، مهم‌ترین نشانه و دستاورد مهمِ سال‌های اخیر افغانستان به شمار می‌رود.
آقای رییس جمهوری دلیلِ استفاده از چنین تعبیری را در مورد رسانه‌های دیداری توضیح نمی‌دهد، ولی این تعبیردر دو جهتِ مختلف می‌تواند اثرهای بدی بر روند آزادی بیان و رسـانه‌ها داشته باشد. نخست این‌که کاردِ برخی از گروه‌های تندرو و مخالفِ نظام را دسته می‌کند که تلویزیون‌های کشور را به اشاعۀ ارزش‌های غیراسلامی و فرهنگی متهم می‌کننـد. دوم این‌که نشان می‌دهد رییس جمهوری کشور به آزادی بیان و عقیده ـ به عنوان کسی که با تعهد به حفظ چنین ارزش‌هایی وارد صحنۀ قدرت شده است ـ باور ندارد.
برای برطرف کردنِ چنین شبهه‌یی، یکی از ملابنویس‌های ارگ فوراً وارد گود شده و مقالۀ مفصلی در مورد تعهد رییس جمهوری نسبت به ارزش‌های آزادی بیان در یکی از رسانه‌های کشور مرقوم کرده است. این ملابنویس با دلایلِ بنی‌اسراییلی تلاش کرده که نشان دهد رییس‌جمهوری هیچ مشکلی با آزادیِ رسانه‌ها ندارد و به‌شدت از این ارزش‌ها پاسداری می‌کنـد.
البته ملابنویسِ ارگ هیچ اشاره‌یی به گفته‌های فلسفی و تاریخیِ آقای غنی در شهر مزارشریف نکرده، ولی مشخص است که این نوشته رابطۀ مستقیم با آن سخنان دارد و می‌کوشد به شکل غیرمسقیم، اثرهای آن سخنان را از ذهن‌ها بزداید. چون به دنبال این سخنانِ زیبا و فلسفی(!) رییس جمهوری بود که نهادهای مدافعِ حقوقِ رسانه‌ها آن‌ها را غیرمسوولانه عنوان کردند و از رییس جمهوری خواستند که برای چنین اظهاراتی عذرخواهی کند. اما آیا در افغانستان که قدرت هنوز با عقلانیت عصر عثمانی‌ها سنجیده می‌شود، یک مقامِ ارشد حاضر است که از اشتباهش در برابر دیگران عذرخواهی کنـد؟
شاید اگر چنین اشتباه‌هایی از سوی مقام‌های یک کشور غربی رخ می‌داد، نه‌تنها برای آن‌ها عذرخواهی صورت می‌گرفت که حتا مقام‌ها مجبور می‌شدند از وظایفِ خود کناره‌گیری کنند. اما در افغانستان، قدرت با سادیسمِ فردی عجین شده و کسی حاضر نیست خود را برای اشتباه‌هایی که انجام می‌دهد، مقصر بداند. در این کشور چه آن کسی که از غرب با آن پشتوانۀ تخصص و تکنوکراتیسـم آمده و چه کسی که از میانِ دود و آتشِ سال‌های جنگ و خشونت برخاسته، همه در مسالۀ قدرت شبیه به یکدیگر اند.
جامعه‌یی که در آن روان‌ها رنجور و پریشان اند، مقام‌های رنجور و پریشان نیز تقدیم می‌کند. مقام‌ها در چنین کشوری، داشتن یک موقعیتِ برترِ سیاسی و اجرایی را فرصتی برای خدمت‌گزاری نمی‌دانند، بل آن را فرصتی در خدمتِ عقده‌های فروخوردۀشان به شمار می‌آورند. آن‌ها از دید روان‌شناسی فرویدی، با به دست آوردن قدرت، عقده‌هایی که از دورانِ طفولیت آزارشان می‌داده را ارضا می‌کنند.
حرکتِ آقای حکیمی به عنوان فردی تحصیل‌کرده و متخصص، و سخنانِ آقای غنی به عنوان دومین مغز متفکرِ جهان در مورد رسانه‌ها، چیزی جز ازهم‌گسیخته‌گی رفتاری‌شان که ریشه در گذشتۀ تاریخی آن‌ها دارد، نمی‌تواند تعبیرِ دیگری داشته باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.