مکثی بر توحیدباوری در شعر پارسی

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل - ۲۳ حمل ۱۳۹۶

MANDEGARچیست توحید خدا افروختن
خویشتن را پیش واحد سوختن
مولوی

با نگاهی ژرف به ادبیات فارسی دری، به‌ساده‌گی می‌توان دریافت که فرهیخته‌گان و اسلافِ ادبیاتِ ما علی‌رغم تفاوت‌های مشهودی که برحسبِ‌ گرایش‌، زبان، تفکر، تصویر، تخیّل و سایر عناصر وابسته به ادبیات میان آن‌ها به چشم می‌خورد، دارای نگاه کلی‌یی بوده‌اند که در آن نایکسانی‌های اجتماعی، اتنیکی، مذهبی، نژادی و .. جمع آمده‌اند. ادبیات گذشتۀ ما که سرشار از عناصر عرفان و اندیشه‌ است، نگاه یگانه‌یی به جهان و انسان دارد و از این‌جهت، جهان‌بینی بازتاب‌یافته در آن وسعتِ زایدالوصفی به‌خود گرفته است. گمان بر آنست که ورود عرفان به جغرافیای نظم و نثر فارسی کمکِ شایانی به جهان‌بینی توحیدی رسانده است.
توحید افزون بر یک اصل اعتقادی، به منزلۀ بینشی است که در آن تفاوت‌های میان‌هستی رنگ می‌بازد و ناهمواری‌ها هموارتر به نظر می‌رسند. جهان در نگرش دینی ما از منشای واحدی صدور یافته است و در نهایت، دوباره به آن برمی‌گردد. مفهوم معاد در اسلام معنایی جز بازگشت همۀ پدیده‌ها به سوی خداوند ندارد. مزید بر این، در این نگرش، تمامی پدیده‌ها نشانه و فرینه‌یی دانسته می‌شود که بر وجود ذات باری‌یگانه اشاره دارد. هستی را باید در پرتو آن نور ازلی و چراغ ابدی‌یی جست‌وجو کرد که علت وجودی عالم و آدم است.
دویی را چون برون کردم، دو عالم را یکی دیدم
یکی بینم، یکی جویم، یکی دانم، یکی خوانم
مولوی
عرفان نظری در اسلام که شاخۀ بزرگی از معارف و گزاره‌های فلسفی را در خود جای داده است، همه‌چیز را به منزلۀ بازنمود و مظهِر تجلیاتِ الهی می‌نگرد. این نگاه در گسترۀ عرفان شهودی مطرح است، درحالی‌که عرفان وحدت‌الوجودی بر معیّت ذاتی خدا و عالم تکیه دارد و گروه‌های حلولیّه بر یگانه‌انگاری انسان و خدا تأکید می‌ورزند. عرفان در واقع تلاشی‌ست که می‌خواهد تمامی هستی را به عنوان یک کُلّ واحد بنگرد و از فروافتادن در دام جزییات احتراز کند. در یک‌چنین نگرشی‌ست که تمامی پیامبران الهی در خطّ واحدی قرار می‌گیرند و مزید بر آن، موسی و فرعون در عالم بی‌رنگی به یگانه‌گی می‌رسند.
بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز
دشمن عیسی و نصرانی‌گداز
عهدِ عیسی بود و نوبت، آنِ او
جانِ موسی او و موسی جانِ او
مولوی سپس‌تر طی تمثیلی نشان می‌دهد تفریق میان این دو دو پیامبر ناشی از دوبینی و احولی شاه است.
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدایی را جدا
گفت استاد احولی را، کاندرآ
رو برون آر از وثاق، آن شیشه را
گفت احول زآن دو شیشه، من کدام
پیشِ تو آرم بکن شرح تمام؟
گفت استاد: آن دو شیشه نیست، رو
احولی بگذار و افزون‌بین مشو
گفت ای اُستا مرا طعنه مزن
گفت اُستا: زآن دو یک را در شکن
شیشه یَک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت، روح را مُبدل کند
مولوی با نگاهی ارگانیک و تسلسلی به پیامبران الهی، نفی یکی را منافی دیگری می‌داند. در نگرش وحدانی مولوی، تفریق میان پیامبرهای الهی امری معرفت‌شناختی است که با آن دامنِ موضوع شناسایی (ابژه) شایبه‌دار نمی‌شود. از این منظر، نگرش یگانه‌انگارانه با واقع منطبق است و دویی گنجایشی در عدسیۀ وحدت‌بینانه ندارد.
مولوی نه تنها پیامبرهای الهی را در خطّ واحد می‌بیند، بلکه مزید بر آن، به‌ دنبال وحدتِ گم‌گشته‌یی در ورای توحید و شرک سرگردان است. در نگاه مولانا، شرک نوعی سطحی‌نگری و صورت‌پرستی است، درحالی‌که توحید رفتن به معنایی فراسوی صورتِ پدیده‌هاست.
بت‌پرستی گر بمانی در صُوَر
صورتش بگذار، در معنی نگر
مولوی منشای اختلاف میان آدمیان را نیز در نام‌گرایی نشان می‌دهد. نام‌گرایی در اندیشۀ مولوی در تقابل با معنا‌گرایی تعریف می‌شود. مولوی رفتن به معنا را وحدت‌بخش می‌خواند، درحالی‌که ماندن در هالۀ نام‌ها را موجب اختلاف و چنددسته‌گی می‌بیند. نام‌گرایی که شباهتِ تامی با ظاهرگرایی و سطحی‌نگری دارد، فرصتِ رفتن به فراسوی نمودها را برمی‌چیند و تکثّر نام‌ها آدمی را با توهّم و پراگنده‌گی درمی‌اندازد.
درگذر از نام و بنگر در صفات
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنی رفت، آرام اوفتاد
مولوی بدین معنا که شناخت خداوند جز به‌واسطۀ اوصاف اوتعالی ممکن و میسر نیست، ملتفت است و از همین‌جهت، به فراتر رفتن از وجود کتبی یا لفظی اسمای الهی که همان صفاتِ‌ الهی‌اند، اندرز می‌دهد. آدمیان با نام‌ها درگیرند و شرک نیز جز درگیری با نام‌ پدیده‌ها نیست. قرآن‌کریم نیز بت‌ها را همان اسم‌هایی می‌داند که مشرکان آن را وضع کرده‌اند۱ و با آن خویشتن را می‌فریبند تا خدا را.
مولوی در داستانِ چهارکسی که هر یک به زبانی انگور می‌خواهد، به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه تفاوت‌های زبانی باعث می‌شود آن‌ها از حقیقتِ یگانۀ مسمّاهای‌شان بی‌خبر بمانند.
چارکس را داد مردی یک‌ درم
آن یکی گفت این به ‌انگور دهم
آن یکی دیگر عرب بُد گفت لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی ترکی بُد و گفت این بنم
من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم
آن یکی رومی بگفت این قیل را
ترک کن خواهیم استافیل را
در تنازع آن نفر جنگی شدند
که ز سرّ نام‌ها غافل بُدند
مشت بر هم می‌زدی از ابلهی
پر بُدند از جهل و از دانش تهی
صاحب سرّی عزیزی صدزبان
گر بُدی آن‌جا بدادی صلح‌شان
پس بگفتی او که من زین یک درم
آرزوی جمله‌تان را می‌دهم
بر حسب تمثیل فوق، کثرت نام‌ها آدمیان را به ظاهرگرایی و نزاع می‌کشاند، درحالی‌که توجه به معنا فراتر از کلمات و نام‌ها، به حقیقتِ واحدی ارجاع می‌یابد که وحدت آفرین و یگانه‌بخش است. این معنا در ابیاتی از مولانا جامی نیز نهفته است.
از آن در پیش بت افتاده پست است
که گوید بت‌پرست ایزدپرست است
وگرنه عکس تو بر بت فتادی
به پیش بت کسی کی سر نهادی
جامی کرنش در برابر بتان را ناشی از ایدۀ خداپرستی می‌داند. بر این پایه، خداوند در هر چیز تجلّی یافته است و مشرکان همان‌هایی‌اند که دنبال سایۀ پرنده‌اند و عکس را به‌ خیال اصل می‌پرستند. با این‌همه، اگر تجلّی‌یی از خدا در بت نبود، جاذبه‌یی در بت‌ها برای پرستیده‌شدن وجود نمی‌داشت. در نگاه جامی، هیچ آیینی را نمی‌توان بریده از خدا دانست و احاطۀ شهودی خداوند را بر هستی منکر شد.
مولوی در تمثیلی دیگر، حقیقت را گم‌شدۀ آدمی می‌داند و هر مذهبی را نشانه‌یی – خواه درست خواه نادرست – از این گم‌شده می‌انگارد.
این حقیقت دان نه حق‌اند این‌همه
نه به‌کلی گم‌رهانند این رمه
زانکه بی‌حق باطلی ناید پدید
قلب را ابله به بوی زر خرید
گر نبودی در جهان نقدی روان
قلب‌ها را خرچ کردن کی توان
تا نباشد راست کی باشد دروغ
آن دروغ از راست می‌گیرد فروغ
بر امید راست کژ را می‌خرند
زهر در قندی رود، آنگه خورند
حق شبِ‌ قدر است در شب‌ها نهان
تا کند جهان هر شبی را امتحان
نه همه شب‌ها بود قدر ای جوان
نه همه‌ شب‌ها بود خالی از آن
مولوی با این ابیات، حقیقت‌ را گوهر یک‌دانه‌یی می‌داند که آدمیان در پی آن به هر کیش و آیینی روی می‌آورند. آیین‌های جعلی و قلب نیز از روی همین حقیقت رواج دارند. این‌ نگاه ‌که بر یکی بودن حقیقت استوار است، راه‌های نیل به آن و نیز توصیف‌های مختلفِ آن را انکار نمی‌کند.
لسان‌الغیب شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی نیز ندیدنِ حقیقت را موجب تفرقه و چنددسته‌گی می‌خواند.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره‌ِ افسانه زدند
حافظ با تکیه بر حدیث هفتاد و سه فرقه که از آن‌جمله تنها یکی از این فرقه‌ها را اهل نجات می‌خواند، این‌گونه گروه‌بندی‌ و کیش‌سازی‌ را ناشی از نرسیدن به حقیقت می‌‌داند. اگر مسأله‌ چنان می‌بود که این ملت‌ها به گوهر حقیقت دست می‌یافتند، جایی برای نزاع و چنددسته‌گی باقی نمی‌ماند.
سعدی با تکیه بر روایتی که در آن انسان‌ها همچون جسد واحدی تعریف شده‌اند که به دردآمدنِ هر عضوی قرار از سایر اعضای آدمی می‌رباید، دیدِ انسانی و یگانه‌انگارانه‌یی را پرورده است:
آموزه‌های یگانه‌انگاری را در این بیت سعدی بزرگ که ریشه در تاریخ دینی ما دارد، به‌وضوح می‌توان مشاهده کرد.
بنی آدم اعضای یکدیگراند
که درآفرینش ز یک جوهراند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
این شعر که بر سرلوحۀ سازمان ملل متحد نقش بسته است، با تکیه بر این‌که آفرینش آدمیان از جوهر واحدی بوده است، راه را بر روی نتیجه‌گیری اخلاقی او می‌گشاید. وقتی آدمیان دارای جوهر واحدی‌اند، به درد آمدن هر عضوی باعث می‌شود که اعضای دیگر آرامش‌شان را از دست دهند. نگاه سعدی تا این‌جا توصیفی است و سپس نتیجه‌یی که از این بیان به‌دست می‌دهد، علی‌رغم ظاهر توصیفی آن، ماهیتی ارزشی-انسانی دارد و ناظر بر باید و نبایدهای اخلاقی است.
مولوی با نیم‌نگاه تاریخی، توحید را به عنوان مسیر اصلی و خطّ بنیادینی می‌داند که اساس دعوت و فراخوان کلیۀ رسولان و پیام‌آوران الهی را تشکیل می‌دهد. این طرز دید ظاهراً‌ از اصل عدم تفریق میان پیامبران الهی ناشی شده است. کما ‌این‌که قرآن‌کریم تفضیل و برتری میان‌ پیامبران الهی را می‌پذیرد، اما تفریق میان‌ آن‌ها را که دایر بر پذیرش برخی و انکار برخی دیگر است، برنمی‌تابد. وی در ابیاتی خواندنی می‌گوید:
چونکه بی‌رنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
هر نبی و هر ولی را مسلکی‌ست
لیک تا حق می‌برد، جمله یکی‌ست
مولوی تضاد و تقابل‌ها را – چنان‌که گفتیم – ناشی از زیستن در جهان رنگ می‌داند. هرگاه انسانی بتواند این مرز را درنوردد و به بی‌رنگی برسد، دیگر رخنۀ آشکاری میان موسی و فرعون به عنوان دو فراخوانِ حق و باطل وجود نخواهد داشت. مولوی دیدِ یگانه‌بین‌اش را از متن اسلام برمی‌گیرد و حقیقت وحی را یگانه و واحد می‌داند که در مقاطع مختلفی به صورت‌های مختلفی فرود آمده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.