احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهدی عاطف راد/ یک شنبه 31 ثور 1396 - ۳۰ ثور ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
ارسطو ـ به جز اجزای اصلی ـ اجزای دیگری نیز برای تراژدی برمیشمرد و مهمترین آنها را عبارت میداند از: پیشگفتار، واقعۀ ضمنی، مخرج، آواز گروه خنیاگران.
افسانۀ تراژدی نیز از دید ارسطو باید دارای ویژهگیهای معینی باشد و امور خاصی را طرف توجه قرار دهد و از امور خاصی اجتناب کند. افسانۀ تراژدی نباید هرگز طوری پردازش شود که در آن نیکان از بهروزی به تیرهروزی بیفتند؛ زیرا این امر ترس و شفقت را در تماشاگر برنمیانگیزد، بلکه سبب ایجاد نفرت و رمیدهگی در او میشود. همچنین نباید بدکاران از شقاوت به سعادت نایل آیند؛ زیرا که چنین تحولی نه عواطف انسانیت را بیدار میکند و نه حس ترس و شفقت را برمیانگیزد. همچنین نباید فرومایهگان و دونسرشتان از سعادت به شقاوت فرود آیند و مبتلا شوند؛ زیرا این نیز اگرچه حس انسانیت را برمیانگیزد، اما ایجاد ترس و شفقت نمیکند.
به نظر ارسطو افسانۀ تراژیک برای آنکه خوب به نظر برسد، باید در آن دگرگونی از سعادت به شقاوت باشد و نه از شقاوت به سعادت، و این دگرگونی باید نه به سبب پستی و فرومایهگی سرشت و نهاد قهرمان تراژدی، بلکه به دلیل اشتباهات بزرگ، هولناک و جبرانناپذیر او پیش آمده باشد.
دربارۀ سیرت قهرمانان تراژیک نیز ارسطو توجه به چهار نکته را ضروری میداند. از نظر او، سیرتِ اینگونه اشخاص باید پسندیده و رفتارش سنجیده باشد. سیرت قهرمان تراژدی باید مناسب با شخصیت و جنسیت و طبقۀ اجتماعیاش باشد. سیرتش باید با اصل آن مشابهت داشته باشد. قهرمان تراژدی باید در سیرت خود ـ حتا اگر این سیرت بیثباتی خلقوخوی باشد ـ ثبات داشته باشد.
علاوه بر این چهار خصلت اساسی، سیرت قهرمانان باید ضروری باشد یا نزدیک به حقیقت و محتمل باشد، به طوری که گفتار و رفتارش همهگی به اقتضای ضرورت یا به حکم احتمال باشد و در توالی رویدادها نیز باید همین نکته رعایت شود. فرجام داستانها نیز میبایست از خود داستان برآید، و هرگز نباید به مداخله دادنِ خدایان در رویدادها و وقایع متوسل شود، مگر در مورد حوادثی که در خارج از داستان جریان پیدا کند یا پیش از حوادث مذکور در داستان رخ داده است، یا پس از آن رخ دهد و پردازش به آن از حوصلۀ داستان و مخاطب آن بیرون باشد.
کیفیت تاًلیف تراژدی نیز از موضوعات مهمی است که مورد توجه ارسطو قرار گرفته است. از دید او: «شاعر باید در هنگام طرح و نظم افسانه و هم در موقع تاًلیف اثر هر قدر ممکن است خود را در جای تماشاگر بگذارد. زیرا با رعایت این شیوه، چون تمام امور را به وضوح میبیند و گویی خود در جریان وقایع حاضر و ناظر میباشد، خواهد توانست آنچه را لازم و مناسب است، بیاورد و از آنچه با غرض و هدفِ او مغایرت دارد، احتراز کند.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۱۷)
در تاًلیف نیز شاعر باید تا حد امکان وضع اشخاص و حرکات آنها را پیش خود مجسم نماید. و شاعر قادر و توانگر کسی است که خود تا بیشترین حد اثرپذیر و دارای عواطف رقیق، و زیر نفوذ عواطف و هیجانات واقعی باشد. «چنانکه در واقع کسی میتواند حالت بدبختی و نومیدی را خوب و درست مجسم کند که بدبختی و نومیدی او بتواند حقیقی جلوه کند و کسی میتواند حالت خشم و غضب را بهتر تعبیر و تمثیل نماید که قلب خود را از خشم و غضب لبریز تواند کرد. از این رو، فن شعر مناسب کسانی است که یا به طبع خویش از این موهبت بهرهمند اند و یا قابلیت شور و هیجان بسیار دارند، چون در صورت اول میتوانند به میل خویش در قالب هر شخص که خواهند درآیند و در صورت ثانی میتوانند که خویشتن را به کلی تسلیم جذبهها و هیجانها نمایند.» (رسالۀ فن شعر ـ ۱۷)
موضوع مهم دیگری در تراژدی که مورد توجه ارسطو قرار گرفته است، ” عقده و عقدهگشایی” است. ارسطو عقده و عقدهگشایی را چنین تعریف میکند: «عقده به آن قسمت از تراژدی میگوییم که از اول تراژدی آغاز میشود و سرانجام منتهی میگردد به دگرگونی و تبدل حال، به سعادت یا شقاوت. و آن قسمت از تراژدی را هم که از آغاز این دگرگونی شروع میشود و تا پایان آن دوام دارد، عقدهگشایی اصطلاح میکنم.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۱۸)
بر اساس این تعاریف و تقسیمبندیها، ارسطو تراژدی را به چهار دسته تقسیم میکند: تراژدی مرکب که یکسره عبارت است از دگرگونی و بازشناخت ـ تراژدی دردانگیز ـ تراژدی خصلت و سیرت ـ تراژدی ساده که رویدادهای آن در دنیای دیگر جریان پیدا میکند.
نکتۀ مهم دیگری که ارسطو به آن توجه میدهد، این است که نباید از مجموع افسانهها و داستانهای یک حماسه، تراژدی ساخت و در صورت انجام این کار، نتیجه ضعیف و کمارزش میشود، چون طبیعت تراژدی و حماسه با یکدیگر متفاوتاند و اختلاف بنیادی و ماهوی دارند.
سپس ارسطو به موضوع زبان و بیان در اثر تراژیک و گفتار میپردازد و طی چهار بخش، موضوعهایی چون اندیشه و گفتار ـ اجزای گفتار ـ انواع اسم ـ و اوصاف گفتار شاعرانه را بررسی و تحلیل میکند. از نظر ارسطو گفتار شاعرانه گفتاری است که مبتذل و رکیک نباشد. چنین گفتاری باید روشن و رسا باشد، ولی نباید در آن الفاظ عامیانه و متداول روزمره زیاد باشد؛ چون در این صورت به پستی و ابتذال دچار میشود، اما خیلی نیز نباید از زبان عوام دور گردد، چون در این صورت یا مجبور به استفاده از کلمات بیگانه میشود، که مبتلا به ضعف غرابت میشود، یا مجبور به استفاده از مجازها و استعارات و کنایهها میشود که در این حالت به صورت معماگونه و مغلق درمیآید، یا اینکه مجبور به استفاده از کلمات متروک و نا متداول میشود که در این صورت نامفهوم و درکناپذیر میگردد، و در هر سه حالت، صورتی معماگونه و مبهم پیدا میکند که این نیز سبب ضعف و سستی بیان، زبان و گفتار میشود.
به این ترتیب، سازندۀ تراژدی باید زبانی را به کار گیرد که در مرز باریک بین زبان عوام و زبان خواص واقع باشد، و رسایی و روشنی و شیوایی آن در کنار غرابت و ایهام و معماوار بودنش قرار گیرد و هماهنگ با آن باشد.
برای پردازش سخنی که هم رسا و روشن باشد و هم دچار ابتذال و رکاکت نشود، ارسطو مهمترین روش را کاربرد “تطویل و تغییر و تخفیف در الفاظ” میداند و معتقد است که کاربردی اینگونه هم گفتار را از ابتذال و رکاکت دور نگه میدارد و هم روشنی آن را حفظ میکند.
پس از به پایان رسانیدن بحث دربارۀ تراژدی، ارسطو بهطور اجمالی و مختصر به بحث دربارۀ حماسه میپردازد و برخی از مطالبی را که دربارۀ تراژدی گفته، دربارۀ حماسه نیز تکرار میکند، و از نظر مضمون افسانه، آن را مانند تراژدی میداند، یعنی حماسه نیز باید مانند تراژدی، متضمن عمل و کرداری واحد و کامل باشد و دارای آغاز و میانه و پایان باشد و خوشپرداخت باشد و اجزایش مانند اجزای موجود زنده پیوند ارگانیک داشته باشد.
ارسطو شعر حماسی هومر را از نظر اینکه تمام امور لازم را به درستی رعایت کرده است، عالیترین نمونۀ شعر حماسی میداند و او را به طور حیرتآوری، دارای مقام اعلی میشمارد: «تمام این امور را اولینبار هومر مراعات کرده است و خوب هم از عهده برآمده است. از دو منظومۀ او، یکی که عبارت از ایلیاد باشد، داستانی ساده است که بر وقایع دردانگیز مشتمل است و آن دیگر که اودیسه باشد، داستانی است مرکب، مشحون از بازشناختها و مربوط است به خصلت و سیرت اشخاص، گذشته از اینها هومر از حیث گفتار و از حیث اندیشه هم بر همۀ شاعران دیگر برتری جسته است.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۲۴)
ارسطو در بخش ۲۴ رسالۀ فن شعر به توصیف ویژهگیهای حماسه و تفاوتها و تشابههای آن با تراژدی میپردازد و همهجا شعر حماسیِ هومر را به عنوان عالیترین نمونۀ شعر حماسی شاهد مثال میآورد و آن را از هر نظر عالی میداند و میستاید.
بخشی از رسالۀ فن شعر نیز به مقایسۀ تراژدی و حماسه اختصاص دارد. در این بخش ارسطو چنین مطرح میکند که تقلیدی بهتر و برتر شمرده میشود که ابتذال آن کمتر باشد و تماشاگرانش اشخاصی برتر و برگزیدهتر باشند. و بنابراین از این زاویۀ دید، حماسه را برتر از تراژدی میشمارد، زیرا:
«حماسه مخاطبش جماعتی است ممتاز که برای درکِ آن محتاج به تمثیل حرکات نیست، در صورتی که تراژدی طرف خطابش جماعتی میانهحال و فروتر است. پس چون تراژدی مبتذلتر است، روشن است که آن را از حماسه پستتر و فروتر میتوان شمرد.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۲۶)
اما از زاویههای دیگر، تراژدی را برتر از حماسه میشمرد و معتقد بود که در مجموع تراژدی بر حماسه تفوق دارد:
«چون تراژدی تمام مزایای حماسه را واجد است، حتا جایز دانستهاند که وزن حماسه را هم در آن به کار برند، به علاوه این مزیت دیگرش هم خالی از اهمیت نیست که از موسیقی و مجلسآرایی نیز بهرهمند است و اینها نیز خود وسیلۀ موثری برای ایجاد لذت میباشند. تراژدی صفت خاص دیگری هم دارد که عبارت باشد از وضوح و روشنی بسیار، خواه قرایت شود و خواه به نمایش درآید. تراژدی این مزیت دیگر را نیز دارد که با مجال کمتر غایتی را که خود از تقلید دارد، تحقق میدهد. چون مردم آن داستانی را که محدودتر باشد، از آنچه طولانیتر و پراکندهتر باشد، بیشتر دوست دارند.» (رسالۀ فن شعرـ بخش ۲۶)
و در جمعبندی نهایی، ارسطو تراژدی را به سبب تمام مزایای خود و بهخصوص بهخاطر تاًثیر خاصی که بر انسان دارد و به این دلیل که غایت و غرض خود را بهتر تحقق میبخشد، بر حماسه ترجیح میدهد و آن را برتر و عالیتر میداند.
بخشی از رسالۀ فن شعر نیز اختصاص به رفع اشکالات منتقدان شعر و پاسخگویی به ایرادات و شبهاتی دارد که معترضین و منتقدین شعر و ادبیات به آن وارد کردهاند.
ارسطو در فنِ شعر نشان میدهد که تا چه حد بر ادبیات و شعرِ زمان خود مسلط بوده و همهگونه شعر دوران خود و دوران گذشته را چهقدر خوب میشناخته است. در هر بخش و در هر موضوع، ارسطو شاهد مثالهای متنوعی از آثار ادبی برجستۀ یونان باستان آورده است و با مهارت به موضوعاتی از آنها که به بحثش مربوط بوده، استناد کرده است. آثاری چون منظومۀ کنتورس از خرمون ـ منظومۀ دییلیاد از نیکوخارس ـ آنته اثر آگاثون ـ لنسه و دانائوس اثر تئودکت ـ ایفی ژنی اثر اوری پید ـ الکمئون اثر آستی داماس ـ اولیس مجروح اثر تلگونومس ـ آنتیگونه، الکترا، آژاکس، فیلو کتتس، زنان تراخیس، ادیپوس شاه، و ادیپوس در کولونوس اثر سوفوکل ـ ایفی ژنی، هلن، هیپولیت، آلسست، و ایون اثر اوری پید ـ آگاممنون اثر آیسخولوس و امثال آن، به وفور در رسالۀ فن شعر ارسطو مورد استناد قرار گرفته و به آنها اشاره شده است.
در جمعبندی نهایی باید رسالۀ فن شعر ارسطو را نخستین رساله دربارۀ ادبیات و نقد ادبی دانست و ارسطو را معلم بزرگ فن نقد و نظریهپردازی ادبی به شمار آورد.
تهیه و تلخیص: زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان
Comments are closed.