احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:20 اسد 1393 - ۱۹ اسد ۱۳۹۳
بخش دوم
متفکران صهیونیست که از مذهب فاصلهیی به درازای زمین تا عرشِ خدا داشتند، بعداً برای همراه کردنِ متدینهای یهودی، ناگزیر شدند صهیونیسم را به عنوان مذهبِ یهود جلوهگر سازند. با آنکه مذهب در میان نسلِ آن روز یهودیان، بسیاری از مواضعِ خود را از دست داده و رنگ باخته بود، اما تنها عاملی به شمار میرفت که میشد از آن، جهت سینه زدن زیر پرچمِ صهیونیسم سود جست.
در واقع، هدف از یکی جلوه دادنِ مذهب و مکتب صهیونیسم، به عنوان «ابزار کمکی» برای گرد هم آوردن مردم پراکندۀ یهود که اکثراً خود را ملت محل زادگاه خود میدانستند، به کار گرفته شد. پروفیسور سولومون شختر ۱۷ که از جمله صهیونیستهای سرشناس در سال «۱۹۱۴» بود، نوشت: «اگر بخواهیم که یهودیت، خواه رسمی و یا اصلاحشده، به حیاتِ خویش ادامه دهد، ناگزیر از داشتن ابزاری به نام صهیونیسم هستیم.» ۱۸
همۀ نگرانیهای سردمداران یهود از جمله «هاآم احد» که بعداً از همکاری با صهیونیستها پشیمان گردید، این بود که با درآمیختنِ یهودیان با مردم محل سکونت خود، آنها «از حصار معنوی گتوهای خود» خارج شوند. او معتقد بود که این تماس با «فرهنگ جدید» باعث میشود که «مواضع دفاع یهودیت را از درون بههم ریزد». در این صورت یک نفر یهودی مانند یک مسیحی یا مسلمان زندهگی دنیاییِ خود را همراه با دیگران خواهد داشت. او معنویات و معتقداتِ خود را همچنان که باید، دنبال خواهد کرد و دیگر نیازی به داشتنِ سرزمین خاصِ خود نخواهد داشت. او میگفت: «وقتی یهودیت از حصار گتو، اجتماع یهودیان خارج شود، در معرضِ این خطرات قرار میگیرد که به انواع یهودیت، هر یک با اختصاصات و زندهگی خاصِ خود و به تعداد ممالکی که یهودیان در آن زندهگی میکنند، تقسیم شود.» ۱۹ لکن نکتۀ قابل تأمل در دید او، این بود که او حکومتِ یهود را تنها به عنوان یک عامل روانی که موجبات به وجود آوردنِ یک «مرکز معنوی فرهنگی» را فراهم میساخت، حایز اهمیت میدانست.
نکتۀ حایز اهمیت دیگری که ذکر آن در اینجا ضروری است، این است که در آغاز، بسیاری از پیشگامان و موسسین مکتب صهیونیسم، اصراری برای بازگشت به فلسطین از خود نشان نمیدادند. در این وقت مسالۀ مورد توجه، «تأسیس دولت یهود» بود؛ در هر کجا که باشد. چنانکه «پینسکر» نوشت: ما لزوماً اجباری نداریم به اینکه در همانجایی که روزگاری حکومتِ ما معدوم شده است، اقامت کنیم … ما فقط و فقط به قطعهزمینی نیاز داریم که تملک کنیم … قدسالاقدس خویش را از هنگامی که وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کردهایم، بدانجا خواهیم برد. منظورم اعتقاد به خداوند و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند و نه «اردن و اورشلیم» که وطنِ ما را به ارض مقدس بدل ساختند. ۲۰
هرتزل همانطور که در پیشگفتار نیز بیان شد، با این نظر «پینسکر» و سایر همفکرانِ او موافق بود؛ چنان که پیشنهاد تأسیس دولت یهود را که از طرف انگلیس در اوگاندا ارایه شد، پذیرفت؛ ولی معاون او، حیم وایزمن، اولین رییسجمهور اسراییل با آن نظر مخالفت کرد و راهحل اسکانِ یهودیان را تنها در فلسطین امکانپذیر میدانست.
بعضی حکومتهای اروپا، ضمن راندن صهیونیستها از کشور خود، آنها را در سرزمینهای مستعمرۀ خویش جا میدادند تا به کارهای استعماریِ آنان بپردازند. شاید بیمناسبت نباشد اگر بگوییم که این قدرتهای اروپایی، «نخستین صهیونیستها» بودند. بنابرین، به اعتقاد یوری ایوانف که در این زمینه بررسی نسبتاً دقیقی کرده است، اقدام به استعمار فلسطین با اسکان یهودیان در سال ۱۶۵۴ در مستعمرۀ خود بهنام سورینام، توسط دولت بریتانیا صورت گرفت.
دولت فرانسه نیز جهت بسط و گسترش نفوذِ خود در خاورمیانه، سعی میکرد از دولت انگلستان عقب نماند. در سال ۱۷۹۹ بود که اهمیت استراتژیکیِ فلسطین نظر ناپلیون را جلب کرد. اما شکستِ او در مصر و سوریه او را از این فکر دور ساخت.
مسلماً دور از حقیقت نیست اگر بگوییم مبارزات کشورهای اروپایی که به دنبال مستعمرات جدید و خصوصاً در خاورمیانه میگشتند، یکی از دلایل مهم به وجود آمدنِ تز صهیونیسم است. مستعمرهگران برای رخنه در این نقطه از جهان، بهویژه «پس از حفر کانال سویز» رو در روی یکدیگر ایستادند. فرانسه از یکسو و بریتانیا از سوی دیگر. دولت انگلیس حتا قانونی را گذراند که از یهودیانی که حاضر به مهاجرت به فلسطین باشند، حمایت کند. به این ترتیب، آنان با یک تیر دو نشان میزدند: یکی اینکه از شر یهودیانی که عاری از هر نوع احساس وفاداری نسبت به سرزمینی که آنان را چون سایر اتباع خود در آغوش داشت، خلاص میشدند؛ و دیگر اینکه صاحب یک مستعمرۀ جدید میشدند.
«صهیونیسم از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی، در مقام جریانی استعماری تشکیل شد که از نزدیک با محافل امپریالیستی مربوط بود و نیازمندیهایش را سازمان جهانی صهیونیستها تأمین میکرد.» ۲۱
هرتزل در کتاب «دولت یهود» پس از آنکه در اثر مخالفت بعضی از صهیونیستها ناگزیر شد که پیشنهاد تأسیس دولت یهود را در کشور اوگاندا نپذیرد، چنین نوشت: «یهودیان قومی را تشکیل میدهند که از لحاظ خصیصههای ذاتی و معتقدات نژادپرستی، هرگز نمیتوانند در سایر اجتماعات حلوجذب شوند. بنابراین چاره این است که برای این قوم پراکنده، وطنی دستوپا شود تا در آنجا، همهگی در کنار هم سکنا گزینند و … آن، سرزمین فلسطین است.»
جهت روشنتر شدن مطلب، تکرارِ نکتهیی که چرا دولتهای انگلیس و فرانسه مشتاقانه به دنبال حمایت از یهودیان و سکنا دادنِ آنان در فلسطین ـ که بارها توسط عثمانیها رد شده بود ـ بودند، ضروری است.
Comments are closed.