احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 1 جوزا 1396 - ۳۱ ثور ۱۳۹۶
بخش هفدهم/
لبنیات
طرح ساختِ جای مناسبی برای فروش لبنیاتِ تازه و وطنی را در سال ۱۳۶۸ خورشیدی به شهردار کابل، کریم میثاق، پیشنهاد کردم. آقای شهردار به این طرح علاقۀ فراوان نشان داد و اراده کرد که این کار عملی گردد.
شهردار به ناحیۀ مکروریان دستور داد که برایِ ما جایِ مناسی سراغ گردد. با حمایتِ شهردار مکانی را برای این کار تعیین کردند. برای ساختمان آن، مواد اولیه را انداختیم. نقشۀ این ساختمان توسط پسرمامایم، انجنیر عبدالصبور مهران، تهیه شد و ریاست ساختمانهای اساسی شهرداری و شهردار در آن امضا کردند و کار عملاً کلیـد خورد؛ چند موتر سنگ را در ساحه انداختیم و قرار شد که روزِ دیگر کارِ اعمار را آغاز کنم.
روز بعد، زمانی که به ساحۀ مربوط رسیدم، دیدم که سنگ و سیمهای خاردارِ ما کَنده و برده شده است. از افراد امنیت و پولیسهای مربوط، این موضوع را پرسیدم. آنها گفتند که این کار را امنیت انجام داده است.
به دفتر امنیت رفته، خواستم بدانم که چه شده و چرا نمیگذارند این ساختمانِ کوچک را بسازیم. کارمندان امنیت به من گفتند که آبادانی ساختمان در اینجا امکان ندارد؛ زیرا اینجا محلِ رفتوآمدِ رفیق داکتر نجیبالله است. آنها گفتند که مانع کارِ شما برادرِ داکتر نجیبالله شده و هیچکسی نمیتواند جلو آقای احمدزی برادر نجیب را بگیرد.
بارِ دیگر نزد شهردار کابل رفتم و قضیه را حکایت کردم. آقای میثاق گفت: اینجا نظامِ اختاپوتی حاکم است، کار کردنِ خوب در این جامعه امکان ندارد.
کریم میثاق که در گذشتهها عضو بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق و وزیر کابینه بود، بر اثر اختلافات درونی بین جناح خلق و پرچم، از وزارت دور گردید. او نیز جزوِ همین نظام اختاپوتی بود.
شبنامه
شبنامه، نشریه و اوراقِ تبلیغاتیِ مجاهدین بود که برای روشن شدنِ ذهنِ شهروندان و خنثا کردنِ تبلیغاتِ دولتِ بر سرِ اقتدار، توسط چریکهای شهری وابسته به مجاهدین، شبانه پخش میگردید.
سالهای ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ خورشیدی، شبنامههایی از پنجشیر، توسط برادرم به کابل آورده میشد. در یکی از این روزها، من وظیفه گرفتم که در منطقۀ حصۀ دوم خیرخانه، شبنامهها را پخش کنم. بهصورتِ پنهانی و در شب، پخش شبنامهها را به خانۀ همسایهها آغاز کردم، از جمله به خانه خُسرم نیز یک ورق را انداختم.
فردای آن روز، زمانی که نماز شب را در مسجد ادا کردیم، خُسرم قاضی محمدعظیم بهآهستهگی و درگوشی برایم گفت: هنگام نماز صبح، یک شبنامه را از زیر دروازه یافتم که گپهای مهمی داشت.
پرسـیدم کجاست تا من هم بخوانم.
خُسرم پاسخ داد: از ترسِ اینکه این نامه به دستِ خلقیها و پرچمیها نیـفتد، آن را از بین برده است.
Comments are closed.