احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ یک شنبه 21 جوزا 1396 - ۲۰ جوزا ۱۳۹۶
«إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا. إِنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتْقاکُم»
بخش چهارم و پایانی/
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پُربلا کنـد
عبور از دولت قومی به دولت ملی بیش از دو راه ندارد؛ یا زمامدارانِ هوشیار و خبیر به تدابیری فراقومی دست مییازند و بستر دوستی و همکاری را با تدوین قوانینِ عادلانه در یک سرزمین پهن میکنند، که تاریخ سیاسی افغانستان از زادنِ چنین اشخاصی عقیم بوده است، و یا زمینه فرهنگی و اجتماعی چنان مساعد میشود که دولتهای قومی را برنمیتابد و با فشار از پایین، نخبههای سیاسی مجبور به پذیرشِ واقعیتهای اجتماعی میگردند. در وضعیت کنونی افغانستان، زمینه کار برای تشکیل دولت ملی در دو سطح یاد شده مساعد است؛ زیرا حضور نمایندههای اقوام در پستهای بلندِ دولتی این فرصت را بهدست داده است تا در تصمیمگیریهای سیاسی و قانونگذاری، حقوقِ همهگان را در نظر داشته باشند. حداقل کافی است که نمایندهگان اقوام مختلف در هر جایی که قرار دارند، از حقوق قانونیشان به دفاع برخیزند و مطالباتِ کثرتگرایانۀشان را قانونی سازند. افزون بر آن، جهانی شدن این مزیت را دارد که سلسلهیی از ارزشها را جهانی گردانیده است؛ ارزشهایی که در آنها برتریجویی قومی و گروهی نفی شده است.
رفتن به مصافِ شوونیسم قومی، موضع مستدل و حرفِ روشنی میطلبد؛ زیرا هرگونه بیمبالاتی میتواند این پیکارِ مقدس را به یک جنگِ کثیف مبدل سازد. در یکسو تکمحوری قرار دارد و در جانب دیگر، کثرتگرایی. یک جانب از فضیلت و حقانیتِ یک قوم داد سخن میدهد و طرف دیگر، از فضایل انسانیِ همۀ اقوام حمایت میکند، و این نکته خط درشتِ تمایز میان دو جبهه است.
آزادی عقیده و بیان، حقِ بنیادیِ هر انسانی است که مردم با برخورداری از این حق، قادر به شناختِ خوب و بد میشوند، توان دریافتِ دیدگاه دیگران را مییابند، خود را بیان میکنند و زمینه گفتوگو و تصمیمگیریِ جمعی را پیدا میدارند. آنچه رسانههای همهگانی با بهرهگیری از آزادی بیان در پانزده سال اخیر انجام داده اند، در نیم قرن قبل از آن انجام نیافته است. بنابراین به هر قیمتی باید از آزادی عقیده و بیان حراست به عمل آورد.
فعالان عرصۀ اصلاحطلبی، از وجود افراد افراطی و بیمنطق نباید به ستوه آیند و اظهار دلتنگی کنند؛ زیرا وجود چنین افرادی مُمدِ برنامه اصلاحات بوده میتواند. وقتی صداها مشابه و همگون باشند، قدرتِ داوری مردم سلب میگردد و مردم نمیدانند میانِ چه چیزهایی به قضاوت بنشینند؛ چه چیزی را بپذیرند و چه چیزی را رد کنند. اما آنگاه که افراطگرایی آواز بلند میکند و در مقابل صدای اعتدال شنیده میشود، راه برای قضاوت آسانتر میگردد؛ از همینجاست که گفتهاند، چه بسا که “دفاع بد، ویرانگرتر از حمله خوب است”. نیچه میگوید: دشمنی که تو را از پا درنمیآورد، تقویت میکند.
دشمن درجه اولِ شوونیسم قومی، تعالیم اسلامی است که در آن همه انسانها از یک پدر و مادر خوانده شده اند و برتری قومی و نژادی وجود ندارد، بلکه همه انسانها به برادری و اخوت فرا خوانده شده و به تقوا و پرهیزگاری ارج نهاده میشود.
از کلانترین دشمنان شوونیسم قومی، یکی هم دموکراسی است؛ زیرا این روش زندهگی، تبعیضسوز و تفاوتزداست، همه انسانهای واجد شرایط را بدون در نظرداشتِ تعلقات قومی، زبانی و مذهبیشان در یک صف قرار میدهد، خونِ هیچ کس را رنگینتر از دیگری نمیداند، در پیشینه خانوادهگی کسی بحث نمیدارد و به همه کس به صورتِ برابر حق رأی دادن و رأی گرفتن میدهد. بنابراین، حمایت از دموکراسی قبل از آنکه جانبداری از یک روش سیاسی باشد، دفاع از حقوق طبیعی انسانهاست.
ساختار دولتی افغانستان به تنِ این کشور همیشه نارسایی داشته است و بهجای آن، الگویی که در جوامع چندقومی نتیجۀ مطلوب بهبار آورده است، الگوی فرانسوی است. در این نوع نظامها، اساس دولت ملی را “نظام سیاسی” میسازد، نه وحدت زبانی و قومی. در جهان متنوع و متکثر کنونی، اقوام گوناگونی دور هم آمده، روی یک نظام سیاسی به اتفاق رسیده و دولت دلخواهشان را ایجاد کردهاند. افغانستان نیز چارهیی غیر تعویض الگوی دولتسازی از ژرمنی به فرانسوی ندارد.
وقتی سخن از دولت ملی میرود، بحث از یک پدیده مدرن است. این نهاد مدرن با ابزارهای سنتی قایم نمیگردد. باید دیدگاه و قضاوتهای خویش را جدید ساخت. قضاوتهای فردی را جایگزین قضاوتهای جمعی کرد؛ بدین معنی که نباید بهخاطر تقصیر یک فرد، قوم و قبیلهیی را دربست به ملامت گرفت و همه اهالی یک سمت و مذهب را گناهکار و بدبخت به حساب آورد؛ طوری که در افغانستان چنین داوریهای جمعگرایانه رایج است و به اختلاف و چندپارچهگی میان مردم این کشور، سخت دامن زده است. آنهایی که در پی اصلاحطلبی اند و برای برچیدن بساط عظمتطلبی قومی میکوشند، حق ندارند “شر را با ارتکاب شری” به گمان اینکه به خیری میانجامد، پاسخ دهند. زشتی را با زشتی پاسخ دادن و از خطا با خطاکاری انتقام گرفتن، همه را به وادی تعصب و خودخواهی فرو میبرد و در فرجام شوونیسم قومی را فربهتر میسازد.
تا زمانی که انسانها، امتیازاتِ خود را از ناحیۀ “انتساب” به دست میآورند، قومگرایی زنده میماند؛ زیرا قوم و افتخاراتِ تباری برای شماری پول و منصب به همراه میآورد؛ اما مردم در تب آن میسوزند. از اینرو برنامه پایان دادن به شوونیسم قومی از ما میطلبد که به کار و استعدادِ انسانها توجه مبذول گردد و امتیازات از روی “انتساب” داده نشود، تا در پرتو آن، فرصت برای روی صحنه آمدنِ متخصصان و دانشآموختهگان میسر افتد.
در جهان کنونی، اطلاعات حرفِ اول را میزند؛ بنابراین روشنفکران، اهالی رسانه و فعالان عرصه آموزش و پرورش، کارسازترین نقش را در این معرکه دارند. موضعگیریهای آنها میتواند وضعیت را به جانبِ مثبت یا منفی بکشاند. اگر نخبههای هر قومی کثرتگرایی را کنار نهاده، به انحصارطلبی و تکقومیگری بیـندیشند، در آن صورت باید فاتحۀ افغانستان را خواند. اما اگر به سود همدیگرپذیری استدلال صورت گیرد و در دفاع از حقوق انسانی تأکید به عمل آید، بدون تردید توده مردم، کارمندان ملکی و نظامیِ دولت همان را میآموزند و در همان جهت، دست به کار میشوند.
تمامیتخواهان برای دوامشان، راهی جز تکروی و تحقیر دیگران ندارند و تنها از مردابِ تبعیض تغذیه میکنند و به حیاتِ خود ادامه میدهند. راه مقابله با آنها، انگشت نهادن روی ارزشهای مشترک است و در افغانستان نقاط مشترکی که روی آن تأکید صورت گیرد، فراوان داریم. تأکید روی نقاط مشترک، کارِ بنیادی است و هرگز آن را نباید دستکم گرفت. به گونۀ مثال: ۱) اشتراک در انسانیت؛ ۲) اشتراک در دین و مذهب؛ ۳) اشتراک در هموطنی؛ ۴) اشتراک در جنگ و صلح این سرزمین؛ ۵) اشتراک در قوم و نژاد؛ ۶) اشتراک در زبان و فرهنگ میتواند میدان را برای تاختوتازِ تمامیتخواهان محدود کند.
برتریجویی از جهل و نادانی سیراب میشود، از اینرو قلم، کتاب، مکتب و معلم بهترین وسایل در جنگ علیه شوونیسم قومی اند. آنجا که جنگ شعلهور میشود؛ مکتب را میسوزاند و معلم را متواری میسازد. در آنجا جهل به صورتِ طبیعی سیطره خویش را میگستراند و یکی از حاصلاتِ نکبتبارِ آن “قومپرستی” است. آنهایی که از وضعیت آشفتۀ افغانستان احساس دردمندی میکنند، بیش از همه باید به مکتب و مدرسۀ مناطق جنگزده افغانستان بیـندیشند و برای مددرسانی به آن مناطق بکوشند. علم و آگاهی، مهمترین وسیله ایجاد اخوت و همکاری میان انسانهاست و در نبود آن، هر انسانی خود میداند که چگونه ویران کند و چطور به سایرین آسیب رساند.
اختلاف و رقابت در نهاد بشریت نهفته است؛ لذا تلاش برای نابودی آن کارِ بیثمریست. اما اختلاف و رقابت میتواند برای هر جامعهیی مفید و مثمر ثابت گردد، طوری که چرخ جوامع بشری را به پیش رانده است. در افغانستان نیز باید زمینه رقابت سالم را فراهم آورد تا مردم این سرزمین در چهارچوبهای سیاسی مدرن، آرزوهای خود را بیان دارند. در فرهنگستان زبان، در جهت تقویت زبان مادری خویش بکوشند و در نهادهای قانونگذار، نمادها و سمبولهای ملی را بهصورت منصفانه تدوین و تصویب کنند.
همه مولفههای تشکیل دولت ملی به مسایل فرهنگی و آموزشی خلاصه نمیشود، بیرون شدن از روستا و قبیله و اسکان در شهر نیز نقش ممتازِ خود را در این راستا دارد. اقوام مختلف در شهرها با یکدیگر آشنا میشوند، کودکانشان در یک مدرسه آموزش میبینند، از یک نانوایی نان میخرند، در کنار هم در یک مسجد نماز ادا میکنند، از یک وسیلۀ ترانسپورتی استفاده میبرند و در یک کلام، در همهجا ـ از کوچه گرفته تا محلاتِ کار ـ در پهلوی هم قرار میگیرند، با یکدیگر آشنا میشوند و سرانجام قصه به رفاقتها و خویشاوندیها میرسد و بساط برتریجویی را برمیچیند.
اگر توسعۀ شهرها وقت و سرمایه میطلبد، اما اسکان دادن به کوچیهای افغانستان که شمارشان زیاد نیست، خرچ زیادی ندارد. این دسته قومی افزون بر اینکه ده کرسی مجلس نمایندهگان را بهصورتِ ناعادلانه به خود اختصاص داده اند، باعث تنشهای قومی نیز در کشور شده اند.
چرا شوونیسم قومی، محکوم به شکست است؟!… زیرا شرع آن را نمیپسندد؛ عقل جمعی از آن بیزاری میجوید و ارزشهای جهانی در باب حقوق بشر، با آن در تضاد قرار دارد.
Comments are closed.