گزارشگر:دستگیر روشنیالی/ یک شنبه 25 سرطان 1396 - ۲۴ سرطان ۱۳۹۶
برای پایان دادن جنگ در افغانستان، سوال این نیست که چه باید کرد و از کجا باید آغاز کرد؟
“صلح با پاکستان در اولویت ما قرار دارد و بعداً با طالبان، زیرا طالبان رهبری واحد ندارند” اشرف غنی بی.بی.سی.
جنگ افغانستان یکی از دشوارترین و پیچیدهترین جنگهای زمان ما است. این جنگ در قرن بیستم آغاز و در قرن بیستویکم هم ادامه دارد. هیچ پدیدهیی بدون علت نیست، اما هیچ پدیدهیی اجتماعی و سیاسی دارای یک علت نمیباشد. این پدیدهها دارای علتها میباشند و بر علاوۀ علتها در تشکل، رشد و تحول این پدیدهها تأثیرات، روابط، رقابتها، نتایج و… هم نقش دارند.
جنگ افغانستان هم به جای علت؛ علتها دارند و در این جنگ از همان آغاز عوامل زیاد و گوناگون داخلی، منطقهیی و جهانی عمل میکنند و بر علاوۀ عوامل، نقش تأثیرات و نتایج (مهاجرت، فقر، بیثباتی، بیاعتمادی اجتماعی…) این جنگ طولانی هم کمتر از عوامل جنگ نمیباشند. متأسفانه بعضاً سیاست دولتها به جای عوامل، روی تأثیرات و نتایج جنگ تنظیم میگردد.
همۀ ما میدانیم که در طی مدت بیش از سه دهه؛ عوامل، بازیگران، نامها، شعارها، تعریفها و اشکال جنگ: «جنگ طبقاتی»، «جنگ انقلاب و ضد انقلاب»، «جهاد» «جنگ آزادی»، «جنگ ترور» و… تغییر کرده اند و این امکان هم وجود دارد که جنگ شکل نوین؛ ممکن «جنگ قومی» کسب کند و بازیگران نوین و یا هم بازیگران دیروزی «روسها» یکبار دیگر وارد میدان شوند؛ اما نقش جنگی و روش خصمانۀ پاکستان از همان آغاز تا به امروز بهطور ثابت و بدون تغییر عمل میکند.
برای شناخت جنگ، بهتر است اول عوامل و تأثیرات جنگ از هم جدا شوند و دوهم، در بین عوامل، عامل اصلی و تعیین کننده تشخیص گردد. یافتن عامل اصلی جنگ به سیاستمداران و دولت امکان میدهد که سیاست و روش صحیحی اتخاذ و از تدابیر موثر استفاده کنند. تشخیص عامل اصلی و متمرکز کردن، توجه بالای آن مسیر حرکت تاریخ سیاسی افغانستان را تغییر خواهد داد. در این جنگ جز پاکستان هیچ کشور و هیچ نیروی دیگر نقش تعیین کننده ندارد. طالبان نتیجه و وسیلۀ جنگ اند، پس عامل اصلی جنگ پاکستان است.
در استراتژی جنگی پاکستان، هدف جیوپولتیک است و وسیلهیی بهدست آوردن این هدف ایدیولوژی میباشد. به عبارت دیگر، جیوپولتیک «قوۀ محرکۀ جنگ» است و ایدیولوژی، «تغذیه کننده» و «توجیه کنندۀ» جنگ میباشد. ایدیولوژی به آسانی توانست که افغانستان را به «دارلحرب» تبدیل کند، جایی که جنگ و کشتار یک مکلفیت مقدس میباشد و این بزرگترین دستآورد پاکستان است.
در این جنگ، جیوپولتیک بالای ایدیولوژی و ایدیولوژی بالای جیوپولتیک تکیه میکند و جیوپولتیک امکانات بسیار وسیعی را در اختیار ایدیولوژی قرار داده اند که هم در افغانستان و هم در پاکستان، زمنیههای بسیار وسیعی ذهنی، اجتماعی، مادی و اوپراتیفی دارند و آزادانه بین این دو کشور عمل میکند و صدها مدرسه و هزاران ملا بدون وقفه، ماشین این ایدیولوژی را میچرخانند که تولیدات آن، دهها گروهی افراطی و از جمله طالبان میباشند. ایدیولوژی بهحیث «توجیه کنندۀ جنگ»، پاکستان را قادر ساخته است که از نقش خود در این جنگ مکرراً انکار کند.
«جنگ اعلام نشدهیی بین افغانستان و پاکستان جریان دارد» اشرف غنی. «افغانستان از جنگ تهاجمی اعلامنشده از سوی پاکستان رنج میبرد» اشرف غنی .بی.بی.سی. «صلح با پاکستان در اولویت ما قرار دارد و بعداً با طالبان، زیرا طالبان رهبری واحد ندارند» اشرف غنی بی.بی.سی…
«…اینجاست که وظیفۀ استخبارات مطرح میشود. استخبارات (پاکستان) با طالبان در تماس بود و قطعاً هم باید در تماس باشد.» جنرال مشرف
در روابط بین افغانستان و پاکستان به جای «شک و بیاعتمادی» «ترس» حاکم است و ترس طور طبیعی خطر و تهدید بهوجود میآورد و دشمنی ایجاد میکند. افغانستان و پاکستان به حاکمیت یکدیگر احترام نمیگذارند.
آیا از یک طرف عمق استراتژیک و مداخلات مکرر پاکستان در افغانستان و از طرف دیگر، اظهارات حکمرانان افغانستان از جمله «افغانستان هرگز خط دیورند را نپذیرفته و هیچگاهی هم آن را نخواهد پذیرفت» ترس متقابل را ایجاد نمیکند و آیا این ترس عملأ در بین دو کشور به واقعیت مبدل نشده است؟ در چنین یک حالت، به اساس کدام منطق، کدام تجربه و کدام عقل سیاسی از کشورهای که حاکمیت یکدیگر را به رسمیت نمیشناسند امید دوستی و صلح کرد؟ آیا در تاریخ چنین نمونهیی وجود دارد؟
در دنیا ما جنگهای زیادی به اساس ترس از یکدیگر شعلهور شدهاند. ذخایر سرگلولههای اتمی هم محصول ترس از یکدیگر میباشند. هند و پاکستان هم بر بنیاد ترس متقابل سلاحهای اتمی خویش را بهوجود آورده اند و مسابقۀ تسلحاتی را ادامه میدهند. آزمایشهای مسلسل موشکی کوریا شمالی، نتیجۀ چیزی دیگری جز ترس نمیباشد.
مطمئنترین راه ختم جنگ رسیدن به توافق است
به نظرم، تا زمانی که افغانستان و پاکستان به حاکمیت و تمامیت یکدیگر احترام نگذارند و ترس متقابل از میان برداشته نشود، این جنگ نهتنها خاتمه پیدا نمیکند، بلکه پنجاه ساله، شصت ساله… خواهد شد. این جنگ نه با شکست طالبان خاتمه مییابد و نه طالبان آخرین گروهی در سناریو جنگی پاکستان میباشد و ادامۀ این جنگ میتواند افغانستان را به سوی تجزیه رهنمای کند.
«…بدون فهم سیاسی و شناخت واقعیتها، نمیتوان به بحران افغانستان پایان داد.» اشتاینمایر ربیس جمهور المان.
در افغانستان هم جنگ واقعیت است و هم نقش بسیار عمدۀ پاکستان در این جنگ واقعیت است. پس چرا تمام توجه بالای این عامل متمرکز نمیشود و چرا راهحل مشکل با پاکستان جستجو نمیگردد؟ پس چرا برای مصالحه با پاکستان و توافق سیاسی با پاکستان تلاش نمیشود؟ سیاست توقف نمیکند. سیاست همیشه در حرکت است. در سیاست معجره رخ نمیدهد و آنانی که منتظر معجزۀ سیاسی استند، قبلاً شکست خورده اند. «ما صد سال دیگر انتظار میکشیم»… پاکستان هم میتواند بگوید، ما صد سال دیگر این جنگ را ادامه میدهیم و پاکستان در این جنگ چه چیزی را از دست میدهد؟
Comments are closed.