احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا / شنبه 7 اسد 1396 - ۰۶ اسد ۱۳۹۶
بخش پنجم/
غنوشی و سلفیگری
اکثر جریانهای اسلامی معاصر، گرایش سلفی دارند، و طوریکه تجربۀ صدسال اخیر ثابت ساخت، این جریانها با تحجر و خشکاندیشییی که داشتند، نتوانستند در ابعاد داخلی و بینالمللی پاسخگوی نیازهای زمان باشند. نهتنها سلفیگری به رفع رکود و جمود فکری و اجتماعیِ مسلمانان و انحطاط داخلیِ جهان اسلام کمکی نکرد، بلکه اساساً خود عاملِ مهمی در تشدید عقبماندهگی مسلمانان شد.
غنوشی با درکِ این مسأله که سلفیگری، طرز تفکری سطحینگر و جزیینگر است، از این مکتبِ کلامی فاصله گرفت؛ زیرا طوریکه از لابهلای کتابها و مقالات غنوشی دانسته میشود، وی دارای اندیشۀ باز و رویکرد کلاننگر است و چنین آدمی با چنین طرز تفکری هیچگاه نمیتواند با جزم اندیشی و تحجرِ سلفیگری کنار بیاید و لابد باید راه عوض کند که کرد. وی میگوید: «در بدو امر، سلفیگری را پذیرفتم اما بعد از بازگشت به میهن و به محک تجربه کمکم از این فکر متعصب، سطحینگر و جزیینگر فاصله گرفتم. سلفیگری به واسطۀ این صفات نمیتواند رویکردی کلاننگر پیدا کرده و مناسب محیط ما شود. محیطمان دارای میراث سنتی مالکی اشعری و صوفیگری بود. در کنار اینها فرهنگی وجود دارد با ریشههای عمیق در مدرنیته، فضای فکری جامعه، به دور از خرافهگرایی و مجادلات کلامی و لفظی است که با رویکردهای نوین بحث علمی، به مطالعۀ آثار اسلامی میپردازد.»
آنچه از زندهگینامۀ غنوشی در بالا ذکر کردیم، بیانگرِ این است که وی راه برونرفت از بحرانهای دنیای جدید را در اندیشههای باز و نگرشِ فراگیر میداند، نه در سلفیگریِ متحجر و دگماندیشی که جهان اسلام را به سوی بحران سوق داده است.
غنوشی و سکولاریسم
به اعتقاد برخی از نویسندگان، موضعگیری غنوشی در برابر سیکولاریسم و سیکولاریست ها خاکستری است. اما واقعیت این است که غنوشی موضعگیری روشنی در برابر سیکولاریسم به طور عام و سیکولاریست های جهان اسلام به طور خاص داشته است. و در کتاب هایش هر ازگاهی از آن ها نام برده و به نکوهش شان پرداخته است.
غنوشی سکولاریسمِ امریکایی را معتدل و میانهرو میخواند، زیرا با دین و دیانت سرِ ستیز و مخالفت ندارد. اما سیکولاریسم فرانسوی را افراطی، خشن و دینستیز میداند. او سیکولاریستهای جهان اسلام را به دو گروه تقسیم میکند: سکولارهای افراطی و سکولارهای میانهرو. افراطیها را نوکر و منافق و دشمنِ دین میپندارد که پس از افول ستارۀ کمونیسم، خیلی سریع چهره عوض کردند و در زیر پردۀ دمکراسی، جامعۀ مدنی و حقوق بشر، خود را مخفی ساخته و از این طریق میخواهند پروژۀ دینستیزی خود را دوباره احیا کرده و حتیالمقدور ضربات مهلکی بر پیکر دین و دیانت وارد کنند. و سکولارهای میانهرو کسانی اند که خود را به اسلام منتسب میدانند و در برخی موارد اگر مصلحتی تقاضا کند، شعایر دینی را نیز انجام میدهند و حتا برخی از آنها در این اواخر خود را به عنوان مجدد و مجتهد و مدافع اسلام معرفی کرده و فقهای بزرگ را متهم به نادانی به مقاصدِ شریعت نموده و جریانهای اسلامی را عیبجویی کرده و آنان را متهم به ابزارسازی دین برای رسیدن به اهداف سیاسی میکنند. این طیف از سکولاریستها، دین را به عنوان میراث تمدنی میشناسند و جایگاهی در حوزۀ حکومت و قانونگذاری برایش قایل نیستند.
غنوشی این گروه را نیز مورد هجوم قرار داده و میگوید که اینها مدعی اعتدال و میانهروی اند، اما در حقیقت افراطی و تندرو هستند. او آنها را مورد تمسخر قرار میدهد که قوانین و شرایع اسلام را رد میکنند و قوانین بینالمللی و نهادها و عهدنامههای آن را از جمله اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را میپذیرند.
غنوشی نمونههایی از این طیف از سکولاریستها را ذکر میکند، از جمله نصر ابوزید مصری و ارکون جزائری و برخی از اسلامگرایان ایرانی. به باور غنوشی، این گرایش در حقیقت ادامهدهندۀ راه صوفیهای غالی از اقطاب فلسفۀ حلول، ذوق، وجد و تفسیر اشاری اند؛ به همین لحاظ جای شگفت نیست که اقطاب فلسفۀ حلول و وحدهالوجودیها جایگاه بلندی در نظر جریان سکولار پیدا کنند. به باور غنوشی، این جریان چیز جدیدی بر گفتارهای علی عبدالرازق نیفزوده است، بلکه سالهاست گفتههای وی را تکرار میکنند، درحالیکه میدانند او از گفتههای خود توبه کرده بود.
اگر بخواهیم موضعگیری غنوشی در برابر سکولاریسم را بیشتر بدانیم، به کتابش تحت عنوان «مقاربات فی العلمانیه والمجتمع المدنی» سری میزنیم. در این کتاب عنوانی میگذارد که «سکولاریسم بهوسیلۀ تانکها برای ما آمد و تا کنون تانکها از آن حمایت میکنند». این عنوان حامل ناگفتههای زیادی است؛ اما غنوشی نمونۀ وضعیت الجزایر را بیان میدارد که چگونه سکولاریستها توسط تانکها بر حکومت مستولی شدند. او میگوید: «در الجزایر کار به جایی کشید که جمع غفیری از سکولاریستها پس از پیروزی جبهه انقاذ اسلامی، دست به تظاهرات زده و از تانکها میخواستند که مانع قیام حکومت اسلامی شود، درحالیکه خود میدانستند که سکولاریسم بدون حضور تانکها و طیارهها نمیتواند به حیاتِ خود ادامه دهد.»
همچنان غنوشی در ارتباط به اینکه سکولاریستها خواهان اسلام نیستند، میگوید: «سکولاریسم به وجود آمد و با صدای بلندی ندا میزد که نه خواهان عربیت هستیم و نه خواهان اسلام… . چنین سخنانی را صراحتاً بیان داشتند که مشکلشان با اجتهاد مجتهدینِ مسلمان نیست، بلکه با خود اسلام ضدیت دارند». در برخی موارد، غنوشی سکولاریستها را جاهل و نادان میخواند و میگوید: «اکثریت اینها اهل علم و فرهنگ نیستند، بلکه بیشتر به گروههای مافیایی میمانند.»
غنوشی و جامعۀ مدنی
بسیاری از نویسندهگان، وجود جامعۀ مدنیِ نیرومند را شرط اساسیِ دوام و استقرار دمکراسی میدانند. جامعۀ مدنی مجموعۀ نهادها، انجمنها و تشکیلاتِ اجتماعییی است که وابسته به دولت و قدرتِ سیاسی نیستند، ولی نقش تعیینکنندهیی در صورتبندیِ قدرتِ سیاسی دارند. (حسن بشیریه، اموزش دانش سیاسی، ص۳۲۴)
جامعۀ مدنی در تاریخ اسلامی نقش بسیار برازندهیی در زندهگی مسلمانان داشته است، بهویژه زمانیکه زمامداران در انجام وظایف و مسؤولیتها تقصیر و یا ضعف نشان میدادند، جامعۀ مدنی دست به فعالیت زده و مشکلات فراراهِ حکومت را که از حلِ آن عاجز بوده، مرفوع میساخته است؛ به گونهیی که جامعۀ مدنی، نخستین منبع تمویلکننده و اجراکنندۀ پروژهها و نهادهای تعلیمی در تمام سطوح جامعۀ اسلامی بوده است. و همینگونه، میتوان در زمینۀ خدمات اجتماعی و زیربناها نیز نشانههایی از فعالیتهای جامعۀ مدنی را مشاهده کرد.
اما پس از تسلط غربیها بر کشورهای اسلامی، آنها تمام نهادهای محلی مردمی را از میان برداشته و زیرساختهای جامعههای اسلامی را ویران کردند و پس از استقلال کشورهای اسلامی نیز دستنشاندههایشان راه و رسمِ بادارانِ خود را تعقیب کرده و از احیای مجددِ نهادهای محلی مردمی جلوگیری نمودند. در نتیجه، سرنوشتِ فرد و جامعه به دستِ حکومتها افتید و مردم در جوامع اسلامی در گروِ حکومتهایشان قرار گرفتند که با بیماری آنها، بیماری و با بهبودی آنها بهبود مییابند. درحالیکه در گذشتهها این چنین نبود.
غنوشی نیز با درکِ اهمیت و نقش جامعۀ مدنی، چه در تاریخ اسلام و چه در عصر حاضر، به این باور است که مفهوم جامعۀ مدنی، مفهومی راسخ و متین است؛ زیرا این مفهوم از طبیعتِ متمدنانۀ اسلام سرچشمه گرفته و رسالت اسلام و مقاصد متمدنانۀ آن را در انتقال مسلمانان از وضعیت بدویگری به وضعیت مدنیگری تحقق میبخشد.
وی در ارتباط با تاریخ تطورِ مفهوم جامعۀ مدنی در غرب در مقایسه با جهان اسلام میگوید: «مبارزات ملتهای غربی برای آزادی انسان، جامعه و حکومت از تسلط مقدسمابان، کوبنده و نابودکننده بود؛ درحالیکه مبارزات ملتهای مسلمان در جهان معاصر برای آزادی انسان، جامعه و دین از تسلط حکومتِ نوین میباشد؛ حکومتی که جامعه را پامال کرده است». به باور وی، وظیفۀ جنبش اسلامی در عصر حاضر، همان ایجاد جامعۀ محلی اسلامی است که افرادش به ایجاد نهادهای آن مبادرت ورزند. او تلاشهای محمد خاتمی در ایران را تحسین میکند، طوریکه وی پروژۀ حکومتداری خود را بر ایجاد جامعۀ مدنی اسلامی در سایۀ سلطۀ قانون استوار نمود، و چنین کاری مرکز ثقل را از حکومت به مردم و از دولت به ملت انتقال میدهد. غنوشی در اینباره به سخن امام محمد مهدی شمسالدین استدلال میکند. وی گفته بود که «افراد و گروهها مقدس اند، نه دیگران».
غنوشی عقبگرد جامعۀ محلی اسلامی را به مداخلات غرب در روش حکومتداری اسلامی نسبت میدهد؛ غربی که خلافت را به ارث برد و نخستین کاری که انجام داد، منزوی ساختن سلطۀ شریعت و تبدیل آن به قانون وضعیِ غربی بود. کما اینکه در معاهدۀ لوزان، دولت ترکیه را مجبور ساخت که از شریعت اسلامی دست بکشد، که این کار ـ از منظر غنوشی ـ باعث مصادرۀ اوقاف اسلامی، ملیسازی نهادهای جامعۀ محلی اسلامی، ملیسازی نهادهای تعلیمی و وابسته ساختن آن به دولت، تبدیل علما ـ که سازندهگان اندیشه و فرهنگ بودند ـ به گروهی از فارغالتحصیلان مدارس غربی گردید.
غنوشی همانند بسیاری از اندیشمندان مسلمان، نگاه مثبتی به جامعۀ مدنی دارد و تجربۀ غرب را نیز در این زمینه تحسین میکند. به باور وی، برای جلوگیری از تسلط حکومت بر هستوبود مردم، باید جامعۀ مدنی تقویت شود تا از سلطهگریِ حکومتها که ملتهای مسلمان روزگارانِ زیادی از آن رنج بردهاند، جلوگیری کند.
گفتمان غنوشی در ارتباط به اهمیت جامعۀ مدنی، گفتمان روشنفکرانهیی است؛ اما آنچه که غنوشی بر آن تأکید میورزد این است که جامعۀ مدنی در کشورهای اسلامی باید برای تحقق اهدافِ اسلامی کار کند.
Comments are closed.