احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 9 اسد 1396 - ۰۸ اسد ۱۳۹۶
بخش پنجاهوپنجم/
حل مشکلات مردم
آمرصاحب در آخرین روزهای زندهگی خود (اسد ۱۳۸۰ خورشیدی) میخواست یک ستاد بزرگِ فرهنگی بسازد؛ به همین منظور، شماری از شخصیتهای فرهنگی را از داخل و بیرونِ افغانستان به خواجه بهاءالدین ولایت تخار، خواست تا این حرکت را آغاز کند.
در جمعِ این افراد، من هم به خواجه بهاءالدین رسیدم و برای گرفتن هدایت نزد آمرصاحب رفتم. تعداد زیادی در یک سالونِ بزرگ جمع شده بودند و هرکس پیشنهادهایی داشت که به آمرصاحب مطرح میکرد. من که آخرین نفر بودم، فکر کردم شاید در این روز نوبت به من نرسد؛ اما خلاف توقع، آمرصاحب در مدتزمانِ۲۰ دقیقه یا بیشتر از آن، تمام حرفهای مردم را شنید و به هرکس هدایت داد. وقتی نوبت به من رسید، آمرصاحب گفت: بسیار ناوقت رسیدی، خودت باش در یک فرصتِ مناسب باز گپ میزنیم.
خُسر آمرصاحب
بعد از شهادت آمرصاحب در سال ۱۳۸۰ خورشیدی، پای صحبتِ کاکا تاجالدین، از نخستین مجاهدین دورۀ اشغال افغانستان توسط شوروی و خُسر احمدشاه مسعود نشستم. کاکا تاجالدین قصه کرد:
“دوازده سال محافظ آمرصاحب بودم. آمرمسعود، در جریان مبارزات ۱۴سالۀ جهاد، خواب راحت، آرامی و قرار نداشت؛ همیشه در گشت بود و در یکجا یکروز هم اقامت نکرد و آرام نگرفت.
به یاد ندارم که آمرصاحب پیش از ساعت ۱۲ شب به خواب رفته باشد. من که نزدیکترین شخص به او بودم، بسیاری اوقات نمیدانستم که چه تصمیم دارد و کجا میرود.
در نخستین جنگ و شکست که پای آمرصاحب زخم برداشت، بسیار تنها بودیم، به جز تلخان چیزی به خوردن نداشتیم و همچنان در محاصرۀ دشمن نیز قرار داشتیم. آمرصاحب به من گفت: اگر دیدی من اسیر میشوم، مرا به مرمی بزن و زنده نگذار!
چون زخم آمرصاحب درست تعقیم نگردیده بود، تا مدتِ زیادی درد شدید داشت. ما روز مخفی شده و شب راه میپیمودیم. کمکم خطر دشمن رفع گردید و ما منطقه را ترک کردیم.
آمرصاحب حافظۀ بسیار قوی داشت، یکبار که با کسی میدید، فراموش نمیکرد. روسها میگفتند: مسعود مبارزِ مکتبی و هدفمند است. او مثل معجزه بود، بعضی کارهایش بسیار عجیب بود که حتا نمیتوان آنها را باور کرد. مسعود به کوچکترین کارها رسیدهگی میکرد، اما کارش در سطح تمامِ افغانستان بود.
او زیر تأثیر شرایط نمیرفت، در بدترین شرایط از مزاحهای بامزه و طنز دریغ نمیکرد. او از عالیترین سطح اطلاعاتیِ دشمن باخبر میبود و آدمهای بااستعداد و زحمتکش را دوست میداشت.
ما برای محافظتِ آمرصاحب ۱۲ سال تپیدیم. هرچند تعلیماتِ مسلکی در این مورد ندیده بودیم، اما در راهی که قدم مانده بودیم، سخت اخلاص داشتیم.
چیز عجیبی که من در وجود آمرصاحب دیدم، انرژیِ او بود. قدرتی که شهید احمدشاه مسعود در آغاز جهاد داشت، تا اخیر همراهِ او بود و هیچ تفاوتی نکرده بود.
اکثراً به سه ساعت خواب اکتفا میکرد؛ شبها نماز تهجد میخواند، هیچگاه نماز اشراق و تهجد خود را قضا نکرده بود. همیشه باوضو میبود. با دشمنانِ تسلیمشده و اسیران جنگی به نیکی برخورد میکرد. هیبتی خاص داشت که در هیچکس از همرزمانش دیده نمیشد.
شهید احمدشاه مسعود بهآسانی به محبوبیت نرسیده بود، او راههای طولانی و درازی را پیمود تا به این مقام رسید. یادتان باشد که رسیدن به قلب مردم و محبوب شدن، ارادۀ قوی، شجاعت و استقامت میخواهد.”
Comments are closed.