تاجیـکان افغانستان و چالش اقتـدار سیاسی

گزارشگر:محمداکرام اندیشمند / سه شنبه 10 اسد 1396 - ۰۹ اسد ۱۳۹۶

بخش هشتم/

mandegar-3این بحث، یک بحثِ پیچیده است که از زوایای مختلف با دیدگاه و برداشتِ متفاوت مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما قبل از آن باید به گونۀ اجمالی، پیشینۀ تاجیک‌ها، هویت و حضور آن‌ها در منطقه مورد مطالعه قرار گیرد تا این نقطه روش شود که تاجیک‌ها با سابقۀ بسیار کهنِ تاریخی خود، بخشِ مهمی از مدنیت‌سازان و حکومت‌گرانِ یک جغرافیای بزرگ و یک حوزۀ بزرگِ تمدنیِ منطقه در خاورمیانه، آسیای میانه و آسیای جنوبی و حتا آسیای صغیر بوده‌اند.

الف: سیاست ناکام در برابر پاکستان و ایران
استاد ربانی و احمدشاه مسعود به عنوان رهبران اصلی تاجیک‌تبارِ دولت مجاهدین و دولت اسلامی افغانستان نتواستند پاکستانی‌ها را قانع بسازند که با آن‌ها خصومت و مشکلِ لاینحل ندارند. وزارت دفاع پاکستان، احمدشاه مسعود وزیر دفاع دولت اسلامی و شخصیت اصلیِ حاکمیت را در اسد ۱۳۷۱(جولای ۱۹۹۲) رسماً به دیدار از پاکستان دعوت کرد، اما وی در پاسخ به دعوت وزارت دفاع پاکستان، جنرال عبدالرحیم وردک رییس ستاد مشترک ارتش را فرستاد. این دعوت فرصت مساعد برای مذاکرات اساسی و گسترده از سوی احمدشاه مسعود با مقامات نظامی پاکستان محسوب می‌شد که گردانندۀ اصلی سیاست کشورشان در مورد افغانستان بودند. مسلم بود که جنرال رحیم وردک نه صلاحیتِ چنین مذاکراتی با اسلام‌آباد را داشت، نه مسوولیت آن را و نه تمایل و اراده‌یی که علاقه و اطمینان پاکستان را برای پذیرش دولت اسلامی به رهبری استاد برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود جلب کند.
احمدشاه مسعود در صددِ آن بود که جلو مداخلات پاکستان از طریق کشورهای غربی به‌خصوص ایالات متحدۀ امریکا گرفته شود؛ اما امریکا کماکان به سیاستِ خود در مورد افغانستان که نگاه از عینک پاکستان و انگلیس به افغانستان بود، ادامه داد. امریکایی‌ها هیچ‌گاه حاضر نشدند که اعتراض و مطالباتِ احمدشاه مسعود در مورد مداخلۀ پاکستان و اِعمال فشار به آن کشور در قطع این مداخله را بشنوند و بپذیرند.
نکتۀ قابل تأمل و پرسش‌انگیز این است که سیاست‌مدارانِ تاجیک‌تبار مجاهد و اعضای جمعیت اسلامی افغانستان و گروه‌های برآمده از جمعیت اسلامی پس از سقوط حکومت طالبان و تشکیل حکومت جدید با حمایت امریکا، چه در درون دولت افغانستان و چه در بیرون، طبل خصومتِ شدید با پاکستان را می‌کوبند و هنوز نتوانستند موضع عقلانی و درست در رابطه با پاکستان اتخاذ کنند.
رهبران تاجیک دولت اسلامی، با جمهوری اسلامی ایران نیز نتوانستند رابطۀ نزدیک و استراتژیک تأمین کنند و پای دولت‌مداران اسلامی ایران را به حمایت از خود بکشانند.
ب: رویکرد ایدیولوژیک در سیاست خارجی
استاد ربانی و احمدشاه مسعود در آغاز حاکمیت‌شان در سیاست خارجی، رویکرد ایدیولوژیک داشتند. این رویکرد یکی از اشتباهاتی بود که سوءظن و خصومتِ کشورهای خارجی همچون امریکا و روسیه را برانگیخت. این در حالی بود که دولت اسلامی افغانستان و رهبران آن برخلاف جمهوری اسلامی ایران از هیچ‌گونه منابع عایداتی برای تأمین هزینه‌های خود برخوردار نبودند.
رهبران تاجیک دولت اسلامی در دو سال نخست به حمایت از حزب نهضت اسلامی تاجکیستان در برابر امام‌علی رحمان و روس‌ها دست زدند. اعضای نهضت اسلامی تاجیکستان در تخار و بدخشان تعلیم نظامی می‌یافتند و با اسلحه و همراهی برخی مجاهدان تنظیم جمعیت اسلامی برای جنگ به تاجکیستان می‌رفتند. استاد ربانی و احمدشاه مسعود با این حمایت، روسیه و کشورهای آسیای میانه را در برابر حاکمیتِ خود قرار دادند. روس‌ها در حالی که مناطق مختلفی را در ولایات تخار و بدخشان به‌صورت مکرر مورد بمباران هوایی قرار دادند، همراه با ازبکستان به تقویت ژنرال عبدالرشید دوستم پرداختند و از سرکشی و بغاوتِ او به منظور تضعیف حکومتِ آن‌ها حمایت به عمل آوردند. هرچند که بعداً دولت اسلامی در کابل با میزبانی از رییس جمهور تاجیکستان و سید عبدالله نوری رهبر مخالفان اسلامی آن، سیاست واقع‌گرایانه‌یی در پیش گرفت و در نهایت صلح را در آن کشور برقرار کردند. اما تا آن زمان جنگ و خصومت دوستم، توان نظامی دولت را بسیار ضعیف کرده بود.
در حالی که استاد ربانی و احمدشاه مسعود نه تنها قبل از دسترسی به قدرت سیاسی و تشکیل دولت اسلامی در کابل نتوانستند با امریکایی‌ها رابطۀ مورد نیاز و لازم در جهت حمایت از دولت مذکور کسب کنند، بلکه در دوران حکومتِ خود با اشتباهاتی چون تأمین رابطه با دولت سودان و حسن ترابی که با مسیحیان جنوب کشور خود می‌جنگیدند و هم میزبان اسامه بن لادن بودند، سوءظن و خصومت امریکایی‌ها را برانگیختند؛ هرچند که احمدشاه مسعود با این رابطه موافق نبود.
ج: ناتوانی در تغییر دیدگاه و سیاست امریکا
دولت اسلامی و رهبران آن استاد ربانی و احمدشاه مسعود نتوانستند دیدگاه امریکایی‌ها را در برابر خود تغییر دهند. آن‌ها نه تنها هیچ توفیقی در سال‌های نخست دولت‌داری‌شان در کابل بر سر تغییر و تعویض سیاست و دیدگاه واشنگتن به‌دست نیاوردند، بلکه در سال‌های پس از سقوط کابل به دست طالبان و سال‌های مقاومت که زمینه‌های این تغییر قبل از هر زمانِ دیگر ایجاد شده بود، به چنین مهمی دست نیافتند؛ درحالی‌که امریکایی‌ها پس از حملات القاعده بر نایروبی و دارالسلام در آگست ۱۹۹۸ با احمدشاه مسعود روابط نزدیک اطلاعاتی بر سر اسامه بن‌لادن ایجاد کردند. عمق این ناکامی را از این اظهارنظر انجنیر محمداسحاق از یاران و هم‌سنگرانِ احمدشاه مسعود، نویسنده و دیپلمات می‌توان درک کرد که پس از انسداد سفارت افغانستان در واشنگتن، در سال‌های اخیر مقاومت علیه طالبان از سوی احمدشاه مسعود نماینده‌گی دفتر جبهۀ مقاومتِ ضد طالبان را در واشنگتن به عهده داشت:
«امریکایی‌ها در برابر دولت استاد ربانی که رهبری دولت مجاهدین را به‌دست داشت، نفرت داشتند. هیچ‌گاه در مورد دولتِ او به حیثِ دولت از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ فکر نمی‌کردند. در واقع آن‌ها افغانستان را بعد از سقوط حکومت نجیب‌الله فرو رفته در جنگ‌های داخلی می‌دانستند. رژیم طالبان را بعداً بهتر از حکومت مجاهدین می‌پنداشتند. در دوران مقاومت ضد طالبان هم وضع به همین‌گونه بود. با آمرصاحب (احمدشاه مسعود) فقط یک رابطه برای موضوع بن‌لادن پیدا کردند. آن‌ها بن‌لادن را طوری می‌خواستند از بین ببرند که دیگر هیچ مشکلی با طالبان و پاکستان پیدا نشود. با احمدشاه مسعود روابط خوبی نداشتند. او را متهم به دست داشتن در قاچاق مواد مخدر می‌کردند و در جنگ‌های کابل مسؤول می‌پنداشتند. من به توافق خودشان به حیث نمایندۀ جبهۀ متحد رفته بودم، کدام کاری انجام نمی‌دادند. فقط در برابر پرداخت شصت دالر هر سه ماه ویزا می‌دادند. گاهی یگان ملاقات در سطح پایین صورت می‌گرفت که گپ‌های متحدالمال گفته می‌شد… .»
وقتی رهبران تاجیک دولت اسلامی و جبهۀ مقاومتِ ضد طالبان حتا در سال‌هایی که طالبان به عنوان گروه تروریستی ضد منافع امریکا از اسامه بن‌لادن و اعضای ارشد سازمان القاعده میزبانی می‌کردند و القاعده حمله بر سفارت امریکا را در نایروبی و دارالسلام از افغانستان و در کنار طالبان سازمان‌دهی کرد و انجام داد، موفق به تغییر دیدگاه و سیاستِ امریکا در مورد خود و تاجیک‌ها نشدند، چه زمانی می‌توانستند به این موفقیت دست یابند؟
جانشینان احمدشاه مسعود پس از اقتدار مجدد بر کابل که با حملۀ امریکا علیه طالبان در سال ۲۰۰۱ میسر شد، بازهم موفق به جلب حمایتِ امریکا از رهبری و محوریتِ تاجیک‌ها در قدرت سیاسی و دولت افغانستان نشدند. آن‌ها نه‌تنها برنامه‌یی در این مورد نداشتند و تلاشی در این جهت نکردند، بلکه برعکس در صددِ آن شدند تا خود را با دیدگاه و سیاستِ امریکایی‌ها در مورد حاکمیت سیاسی افغانستان هماهنگ کنند و مطیع تمایلات و مطالباتِ امریکا باشند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.