احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یعقوب یسنا/ چهار شنبه 18 اسد 1396 - ۱۷ اسد ۱۳۹۶
مصاحبۀ استاد مجیب مهرداد را خواندم که در این مصاحبه مهرداد صاحب این حکم را صادر کرده بود: «ما در افغانستان با سبکهای فردی روبهرو هستیم. ما جریان مشخص شعری در افغانستان نداریم.» این چنین حکمها ضمنی که غیر مسوولانه است، بیاساس و گمراهکننده نیز میتواند باشد.
جریان، بوطیقا، سبک و… اینها اصطلاحاتِ خاصِ ادبی است که تعریف مشخص و نسبتاً پذیرفته شده در نقد ادبی و در نظریۀ ادبی دارد که باید در مصاحبهها و در خوانش، نقد و دستهبندی ادبی رعایت شود.
این ادعا که ما در افغانستان با سبکهای فردی روبهرو استیم، خیلی ادعای کلان است. در ادبیات سبک عام داریم که سبک دورهها است. سبک به معنای خاص داریم. سبک به معنای خاص، سبکهای فردی است که در درون این دورهها شکل میگیرد و به نوعی این سبکهای فردی موجب میشود که به سبک یک دوره هویت ادبی بخشد؛ زیرا سبکهای فردی خلاق سبب میشود که از آن پیروی شود (فتوحی، سبکشناسی: ۵۶). موقعی که میگوییم ما در افغانستان به سبکهای فردی روبهرو استیم؛ به این معنا است که شاعران در افغانستان همه بنابه خلاقیت ادبی، سبکهای فردی خود را ساخته اند که این ادعا اصلاً نمیتواند اساس داشته باشد؛ زیرا نمیتوان در یک دورۀ ادبی با شاعرانی روبهرو بود که همه صاحب سبک ویژه بهخود باشند!
دربارۀ جریان شعری باید گفت که جریان شعری به فعالیت گروهی از شاعران گفته میشود که بر اساس معیارهای زیباییشناختی مشترک برای خلق آثار تلاش و کوشش میکنند (زرقانی، چشمانداز شعر معاصر: ۲۶). اگر کمی به خود زحمت بدهیم و به تاریخهای ادبیات افغانستان سر بزنیم؛ هم از نظر تاریخی و هم از نظر زیباییشناختی به جریانهای شعری در افغانستان پی میبریم. معمولاً جریانهای شعری در افغانستان همسو با فرایند جریانهای شعری ایران بوده است. موقعی که شعر نیمایی بنابه کوشش تعدادی از شاعران نیماییسرا به جریان شعری تبدیل شد؛ در دهۀ ۳۰ تعدادی از شاعران برای شکلگیری جریان شعری نیمایی تلاش کردند که از دهۀ ۳۰ تا دهۀ ۵۰ اوج این جریان شعری در شعر افغانستان بود. واصف باختری، بارق شفیعی، لطیف ناظمی و… از شاعران جریانساز این جریان شعری استند.
از دهۀ ۵۰ به بعد، شعر معاصر افغانستان با وصفی که جریان شعر نیمایی رواج دارد؛ وارد جریان شعر شاملویی یا سپید نیز میشود. از این دهه به بعد تعدادی از شاعران تلاش میکنند تا بر اساس معیارهای زیباییشناختی شعر، شاملویی شعر بسرایند. پرتو نادری و لطیف پدرام در کنار شاعران دیگر، از جملۀ این جریان شعری استند. این جریان به نوعی تا دهۀ ۸۰ حتا پس از این دهه ادامه داشته است.
از دهۀ ۸۰ به این سو، به نوعی شعر معاصر فارسی وارد بوطیقاها و جریانهای متکثر شده است که تکثر بوطیقاها در شعر بر میگردد به تکثر نظریههای ادبی معاصر دربارۀ چیستی و ماهیت بوطیقاهای شعر. این تکثر نظریهها خاستگاه غربی و پیامد جهانی دارد که بر تکثر بوطیقا در شعر فارسی در ایران تأثیر گذاشته است؛ بعد این تأثیر، بنابه مناسبات زبانی، ادبی و فرهنگی به نوعی بر کُل حوزۀ ادبیات و شعر فارسی که افغانستان نیز شامل این حوزۀ ادبی میشود، وارد شده است. با این تکثر، بوطیقا نیز میتوان به جریانشناسی این تکثر بوطیقاها در شعر معاصر پرداخت که چنین دستهبندی جریانشناسانه از این تکثر بوطیقاهای شعری هم در غرب و هم در ایران صورت گرفته است. یعنی به این معنا نیست که بنابه کثرت بوطیقاها نتوانیم این بوطیقاها را جریانبندی و دستهبندی کنیم.
شاعرانی که در افغانستان ادعای آوانگارد بودن و خلاقیت منحصر بهفرد (پساساختار و پست مدرن) در سرایش شعر دارند؛ یا متأثر از علی عبدالرضایی و… استند یاهم با استفاده از دسترسی به شعر غرب، بافت و ترکیبها را برداشته اند. منظور از برداشتن این است که معیارهای زیباییشناختی بوطیقاها و جریانهای شعری غرب را این شاعران بنابه مناسبتهای بینامتنیت و بومیسازی وارد شعرشان نکرده است؛ بلکه ترجمه و معادل این ترکیبها را بهطور مستقیم وارد شعرشان کرده است که این وارد کردن تا رابطه و مناسبات ادبی باشد؛ بیشتر مستقیمگیری یا به تعبیر پیشینیان سرقت ادبی است.
Comments are closed.