احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داوود عرفان/ سه شنبه 31 اسد 1396 - ۳۰ اسد ۱۳۹۶
بخش چهارم/
از دهۀ ۱۹۳۰ و زمانی که کارناپ کرسیِ استادی در دانشگاه شیکاگو را پذیرفت، محفل اثباتگرایان وین به شیکاگو انتقال یافت. در شیکاگو، آثار لایب نیتز و تجربهگرایانی چون هیوم و جان استوارت میل به دقت مطالعه و تفسیر شد و روشهای تجربی به عنوان تنها روشهای معتبر علمی، از سوی اعضای این محفل مورد پذیرش قرار گرفت. در آنجا بود که بر علاوۀ اثباتگرایی منطقی، نامگذاریهای دیگری چون تجربهگرایی علمی و تجربهگرایی منطقی نیز در بارۀ دیدگاههایشان به کار رفت.
اثباتگرایان منطقی ادعا میکنند که شواهد عینی (facts)، قابل مشاهده و سنجش هستند و ارزشهایی که چنین قابلیتی را ندارند؛ دو مقولۀ کاملاً جدا محسوب میشوند. میتوان از علوم اجتماعی انتظار داشت که به طور فزایندهیی دانش معتبر و قابل اتکا در اختیار ما بگذارند. پرسشهایی که علوم طرح میکنند، از طریق بررسی تجربی پاسخ داده میشود، نه همچون فلسفه تنها از طریق عقل. روش اثباتگرایان منطقی اساساً استقرایی است. برای شناخت پیچیدهگیهای هستی، دانشمند از جزئیات شروع میکند و مشاهدات خود را به سطوح بالاتری تعمیم میدهد.
از دیدگاه اثباتگرایان، نظم و قاعده در جهان فیزیکی و اجتماعی مفروض گرفته میشود. زمانی که پدیدۀ منظمی در همهجا مشاهده میشود؛ پژوهشگر آن را به عنوان قانونی جهانشمول میپذیرد، اما چون تمام قوانین علمی جهانشمول نیستند؛ برخی از قوانین حاکی از وقوع درصدی از یک پدیدۀ منظم هستند. اگر این درصد مشخص شده باشد یا بر پایۀ گزارۀ معینی رابطۀ کمی آن با واقعۀ دیگری معلوم شده باشد، این گزاره را قانون آماری میخوانند.
فلسفۀ تحلیلی برتراند راسل نیز از بسیاری جهات به مواضع اثباتگرایان منطقی شباهت دارد. راسل مدعی است که بهتر است به وضوح در اشتباه باشیم تا اینکه به طور مبهمی مواضع صحیح را اتخاذ کنیم. لذا او روشنی و صراحت را مهمترین اصل در هر روش مدعی شناخت میداند.
کارل پوپر، مکتب خود را «عقلگرایی اثباتی» (critical positivism) مینامد. پوپر به جای تصدیقپذیری تجربی حلقۀ وین، مفهوم ابطالپذیری را به مثابۀ نشانۀ اصلی گفتمان علمی عرضه داشت. به اعتقاد او، دنیای علم بر محور حل مسایل با حذف انتقادی راهحلهای احتمالی میچرخد. او الگویی سه مرحلهیی را باری وصول به هرگونه شناختی -از شناخت عادی و روزمره تا سطوح بالای شناخت علمی- تشخیص میدهد: نخست ذهن با یک مسأله مواجه میشود، سپس به راهحلهای گوناگون برای حل آن متوسل میشود و بالاخره راهحلهای ناموفق یکبهیک حذف میشوند. پیشرفت معرفت تنها از راه سعی و خطا میسر میشود. از دیدگاه پوپر، علم عبارت است از حدسهایی که هنوز رد نشده اند، نه حقایق مسلمی که از راه مشاهده به دست آمده باشند.
در روش ابطالپذیری پوپر، پژوهشگر کار خود را با یک فرضیه شروع میکند و دست به تجربه میزند. چنانچه شواهد به دست آمده حدس او را باطل کند، به سراغ فرضیۀ دیگری میرود و این کار تا جایی ادامه پیدا میکند که فرضیه ابطال نگردد. اما بازهم این نتیجهگیری قطعی نیست و امکان دارد در آینده ابطال گردد. پوپر روش استقرایی را کاملاً مردود میشمارد و معتقد است که هرگونه مشاهدهیی مسبوق به حدسی قبلی در بارۀ آن چیزی است که مورد مشاهده قرار میگیرد. این راهبرد در اغلب مطالعات تجربی و اثباتی علوم اجتماعی نیز متداول است به راهبرد فرضیهیی -قیاسی (hypothetico-deductive) معروف است.
سنت مطالعات اثباتگرایی ابزاری از اواخر دهۀ ۱۹۲۰ در امریکا متداول شد. ابزاری به این دلیل که پژوهش اجتماعی را تنها در خور پرسشهایی میداند که محدودیتهای ابزارهای پژوهشی جاری را بر میتابد و اثباتگرا، زیرا پژوهشگر علوم اجتماعی را به سختگیریهای نسبت داده شده به علوم طبیعی مقید میکند. پال لازارسفلد، مهمترین سخنگوی این جریان است. مقالات و کتابهای هیوبرت بلیلاک دربارۀ اصول پژوهش علمی در علوم اجتماعی به نوبۀ خود سهم مهمی در شکلگیری اثباتگرایی ابزاری امریکا داشته است. آگ برن در کتاب مشهور زمینۀ جامعهشناسی، آیندۀ جامعهشناسی را چنین پیشبینی کرد:
– اتخاذ روشهای علمیتر
– ارجح دانستن روشهای کمی
– توجه روزافزون به فنون گردآوری و تحلیل اطلاعات
– رو آوردن به کار گروهی در پژوهش
کریستوفر براینت، ویژهگیهای اثباتگرایی ابزاری امریکا را چنین توضیح داده است:
۱٫ دغدغۀ بهبود و بالا بردن دقت فنون آماری و سایر ابزارهای پژوهشی
۲٫ درک فردگرایانه از جامعه یا فردگرایی روششناختی (روش پیمایش)
۳٫ اعتقاد به استقرا، صدقپذیری و انباشت یافتههای علمی
۴٫ دفاع از بیطرفی ارزشی
۵٫ رواج پژوهشهای گروهی و گسترش مراکز و مؤسسههای تخصصی در حوزۀ پژوهشهای اجتماعی کاربردی
Comments are closed.