احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 1 سنبله 1396 - ۳۱ اسد ۱۳۹۶
بخش شصـتوششم/
چیزی برای از دست دادن ندارم
در ماه جدی سال ۱۳۸۵ خورشیدی، یکجا با یازده رییس وزارت معارف، بدون کدام دلیل موجه، از وظیفۀ دولتی دور گردیده و به جمعِ منتظرین پیوستم.
یکماه از برطرفیام نگذشته بود، در دهلیزهای وزارتِ معارف قدم میزدم که در منزل چهارم، چشمم به لوحهیی افتاد که در آن نوشته شده بود: «مشاور حقوقی وزارت معارف».
تکتک زدم، داخل دفتر شده و سلام دادم. آدمی تنومند با موهای سفید و عینکبهچشم را دیدم که بالای میزِ کارش نوشته شده: «فاروق بشر».
او مرا دعوت به نشستن کرد.
گفتم: “بشرصاحب! شما مشاور حقوقی وزارت معارف هستین؟” گفتند: بفرمایید، در خدمتِ شما استم!
به ایشان گفتم: “بسیار خوب است. من هم رحمتالله بیگانه نام دارم و تا یکماه پیش رییس رادیو تلویزیون معارف بودم.”
سپس بدون مقدمه، سرِ اصل موضوع رفتم و گفتم: بشر صاحب! شما از وضعیتِ معارف خبر دارید و میدانید که محمد حنیف اتمر چه حال را در معارف انداخته است. من رییس ادارهیی بودم که پیش از تقررم ویرانه بود و در آنجا حیوانات بودوباش داشتند، ساختمان نداشت، نشرات نداشت، کارمند مسلکی نداشت؛ اما من با همکاری کارمندان رادیو تلویزیون، از آنجا یک ادارۀ فعال ساختم. اما پاداشم سبکدوشی توسط آقای وزیر بود.
به فاروق بشر گفتم: به جز پنجشیری بودن، دیگر هیچ گناهی نداشتم!
فاروق بشر که سخنانِ مرا بهدقت گوش میداد، بعد از تمام شدن گپهایم به من گفت: “خوش شدم که با شما معرفی شدم، به دفترم خوش آمدید. از اینکه حرفهای خود را با شجاعت و جرأت بیان داشتی، خیلی خوش شدم. ما به جوانانِ بااحساس و باجرأت مثلِ شما نیاز داریم. اما در مورد وزیر باید خدمتت بگویم که شما در مورد او اشتباه میکنید، او یک آدمِ ملی است و هیچگونه قومپرستی در شأنِ وی نیست. او آدمی دلسوز و برای معارف کمر خیر را بسته است. خوب علاج ندارد، شاید بعضی مشکلات و اشتباهات در جریانِ کار به میان آید؛ اما وزیر برخلافِ گفتههای شما آدمِ فعال و دلسوزی است. در مورد کارهای خودت چیزی نمیدانم، اما قول میدهم گپهای شما را به او انتقال دهم. یقین دارم که جناب وزیر نه با منسوبینِ معارف و نه با خودت، کدام عقده و نیتِ بد ندارد.”
گفتم: بشر صاحب! شما آدمِ خوبی هستید و از دیدِ خود به کارهای ایشان مینگرید. من برای شما مثالی از قومگرایی وزیر را میدهم. او یک ماه پیش دوازده نفر رییس را یکجایی از وظایفشان سبکدوش کرد. حتماً شما نیز در جریان قرار دارید.
بشر گفت: بلی خبر دارم.
گفتم: “بسیار خوب، در بین همین دوازده تن که شماری از آنان مانند اجمل فیض و غلامعلی زینل با امتحانِ رقابت شامل این وظیفه شده بودند، بهجز رییس صاحبِ تفتیش آقای احمدزی و دو تن از برادران هزاره، دیگر همه تاجیک هستند. آیا در این وزارت تنها تاجیکها و هزارهها بیکفایتاند؟ فکر نمیکنید که این کار با همان دیدِ قومی و تباری صورت گرفته است؟”
مشاور حقوقی وزیر معارف که مثالهای مرا شنید، گفت: به هر صورت شاید اشتباهی صورت گرفته باشد، من حتماً گپهای بسیار صریح، واضح و مستقیمِ خودت را به وزیر صاحب انتقال میدهم. انشاءالله در این مورد یک تصمیم خواهد گرفت. من در مشاوریت در خدمتِ جوانانی مانندِ شما استم.
از نزد فاروق بشر خداحافظی کرده برآمدم و در دهلیز وزارت، با آقای حمیدالله حاتم که سالهاست در وزارت معارف بهحیث مشاور کار میکند، سر خوردم. او پرسید: نزد کاکای وزیرصاحب چه کار داشتی؟
با تعجب گفتم: فاروق بشر، کاکای وزیر معارف است!؟
گفت: عجب آدمِ از دنیا بیخبری استی، تا حال نمیدانستی؟… چه گفته پیش او رفته بودی؟
گفتم: دیدم که پشتِ دروازۀ او “مشاور حقوقی معارف” نوشته شده، خواستم حقایقی را که در وزارت جریان دارد، به او بگویم و مشکلِ خود را در میان بگذارم.
آقای حاتم خندید و دوباره گفت: راستی نمیدانستی که بشر صاحب کاکای وزیر است؟
گفتم: بهخدا نمیدانستم. جالب اینکه گپهای زیادی دربارۀ وزیر به او گفتم.
آقای حاتم گفت: خدا خیرت را پیش کند!
گفتم: من چیزی برای از دست دادن ندارم؛ یک ریاست بود که گرفتند، دیگر چه کرده میتوانند؟
Comments are closed.