احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمحمود دقیق/ سه شنبه 21 سنبله 1396 - ۲۰ سنبله ۱۳۹۶
گارنیزیون پشغور در سال ۱۳۶۴ فتـح شد. اهمیت فتحِ پشغور را زمانی میتوان دریافت که کمی به عقب برگردیم.
شورویها طی ۹ سال حضورشان درافغانستان، ۱۱ بار بر پنجشیر حمله کردند و شکست خوردند. گستردهگی عملیاتِ آنها بهتدریج در هر حمله به نسبتِ حملۀ قبلی از نظر کمی و کیفی زیادتر میشد تا جایی که بعد از حملۀ ششم در سال ۱۳۶۱، تن به آتشبسی دادند که یک سال دوام کرد.
در یک سال آتش بس، آمرصاحب به شمال شرق افغانستان سفر کرد و پایگاههای مقاومت در خارج از پنجشیر را گسترش داد. این در حالی بود که شورویها میخواستند آمرصاحب را در پنجشیر محدود و مصروف کنند و در صورت ممکن از بین ببرند.
شورویها در طول یک سال آتشبس، چند بار قصد ترور آمرصاحب را کردند که ناکام ماندند. با پایان یافتن مدت آتشبس، شورویها بهوضوح میدیدند که احمدشاه مسعود به فکر تنظیم و توسعۀ مناطق جدید است و این میتواند به گستردهگی جنگ بینجامد. این استنباط از فعالیتهای مسعود در طول آتشبس، شورویها را به این نتیجه رساند که کار مسعود و جبهۀ او را یکطرفه کنند؛ از اینرو حملۀ هفتم را سامان دادند. شورویها این حمله را «حملۀ فیصلهکن» نام نهـادند.
آمرصاحب که دارای شبکۀ اطلاعاتی قوی بود، از حملۀ هفتمِ شورویها به تمامِ تفصیل و جزییات آگاهی یافت. او تصمیم گرفت که قسمت اعظمِ نیروهای خود را همراه با مردم غیرنظامی که در داخل دره زندهگی میکردند، از پنجشیر خارج کند؛ بنابراین قوتهای نظامی پنجشیر را به سه دسته تقسیم نمود. یک قسمت از پنجشیر خارج و در درههای همجوار با پنجشیر جابهجا شدند. بخش دیگر، مصروف عملیاتها در خارج پنجشیر گردیدند و تعدادی هم در داخل پنجشیر باقی ماندند تا فعالیتهای دشمن را رصد کنند و در صورت لازم، دست به اقدامات بزنند.
ارتش سرخ در اول ثور سال ۱۳۶۳ از زمین و هوا بر پنجشیر حمله کرد. حملهیی که از نظر وسعت و قوت با شش حملۀ گذشتۀشان فرق زیادی داشت. در سه روز اول، طیاراتِ بمباران استراتژیک TU16- روسی که معادل طیارات B52 به حساب میآیند، در گروپهای دهگانه که جمعاً شصت طیاره در یک زمان به حساب میآمدند، قسمتهای مختلف پنجشیر را بمباران کردند. به عبارت دیگر، این خیلِ طیارات در سه روز، روزانه ده بار در آسمان پنجشیر پیدا میشدند و ششصد پرواز را انجام میدادند. بعد از بمباردمان شدید، قوتهای کوماندوی روسی در نقاط مختلف پیاده شدند که این را میتوان قسمت دومِ عملیات گفت. به دنبال آن، نیروهای زرهی و سوارهنظامِ ارتش سرخ وارد پنچشیر شده، از شتل و پریان به جستوجوی مجاهدین پرداختند اما با حیرتزدهگی، دره را خالی یافتند.
شورویها که غافلگیر شده بودند، حالا نمیدانستند چه کنند. آنها بعد از دو هفته دریافتند که مسعود و نیروهایش در خارج از پنجشیر در مناطق اندراب، خوست و فرنگ، فرخار و اشکمش اند؛ بنابراین تصمیم گرفتند بر آنجا حمله کنند و کردند. اما در داخل پنجشیر با این سوال روبهرو شدند که آیا درۀ خالی را ترک کنند یا در آنجا وضعیتِ دفاعی اختیار کنند.
برای شورویها ایجاد مراکز دفاعی در سرتاسر دره، کاری پُرهزینه و تقریباً غیرممکن بود. بنابراین تصمیم گرفتند پنج گارنیزیون در پنجشیر مستقر کنند و در عین زمان، به حملات تهاجمیشان ادامه بدهند. بر اساس این برنامه بود که ارتش سرخ در مناطق اعنابه، رخه، بازارک، بهارک و پشغور گارنیزیونهایی را ایجاد کردند. در دو گارنیزیون بهارک و پشغور نیروهای داخلی مستقر شدند و در سه گارنیزیون بعدی قوای شوروی و تعدادی عساکر داخلی جابهجا شدند. به این ترتیب، مناطق وسیعی از جبهه یعنی از پشغور الی پریان در کنترول مجاهدین قرار گرفت. همچنان درههای فرعی در اختیار مجاهدین بود. شورویها که موفق به شکست مجاهدین در بزرگترین حملۀ فیصلهکنِ خود نشده بودند، در طول سالهای ۶۳ دست به سه حملۀ دیگر در مناطقی زدند که در کنترول مجاهدین بود.
حملات بعدیشان به ترتیب ذیل صورت گرفت:
۲۱ سرطان حملۀ هشتم. ۱۴ سنبله حملۀ نهم، و ۲۴ قوس حملۀ دهم.
این حملات هم باعث درهم شکستنِ جبهه نشد و نیروهای شوروی ناچار به حالتِ دفاعی کامل درآمده و مراکز و پوستههای خود را تقویت و به تحکیمِ بیشتر پوستههای سرکوهی پرداختند. ایجاد پوستههای سرکوهی در ارتفاعت مشرف گارنیزیونها، حفر خندقهای سرپوشیده، استفادۀ وسیع از انواع مختلفِ ماینها، کمینگیری و استفادۀ وسیع از آتش توپخانه از جمله اقدامات دفاعیِ آنها بود.
حملات مقدماتی مجاهدین در سال ١٣۶٣
با اتخاذ وضعیت دفاعی توسط نیروی شوروی در پنجشیر، حال نوبتِ مجاهدین بود که حملاتِ خود را آغاز کنند. رهبری جبهه تصمیم گرفت تا گارنیزیون پشغور را که بیش از پنجصد نفر نیروی داخلی در آن مستقر بود، اشغال نماید. از اینکه زمستان نزدیک بود، تصمیم گرفته شد تا در مدت باقیماندۀ سال ۱۳۶۳ حملاتی بر پوستههای سرکوهی دشمن صورت گیرد، راه تدارکاتی آنها تهدید شود و آتش سلاح ثقیل، تحرک و ابتکار را از دشمن سلب کند. در مرحلۀ بعدی، مجاهدین دست به حملۀ نهایی بزنند و پشغور را اشغال کنند.
آرایش نظامی گارنیزیون پشغور
گارنیزیون پشغور در کنار دریای پنجشیر و در وسط زمینهای مردم مستقر شده بود و برای محافظتِ خود، پوستههایی در دو طرفِ دریا و در اتفاعات بلند ایجاد کرده بود. به عبارت دیگر، دریای پنجشیر از وسط گارنیزیون پنجشیر میگذشت، اما ثقل اصلیِ گارنیزیون به طرف شمال دریا قرار داشت که در آنجا مرکز فرماندهی گارنیزیون همراه با وسایط زرهدار، توپها، هاوانها، سلاح شلکا، زیکویک و غیره سلاحها به شکل کتلوی جابهجا بود. نزدیکترین گارنیزیون دیگر به پشغور، گارنیزیون بهارک بود که در فاصلۀ ده کیلومتری گارنیزیون پشغور قرار داشت. ارتباط پشغور با بهارک از طریق سرک عمومی و مخابرۀ R105 تأمین میشد.
گارنیزیون پشغور که در منطقۀ تقریباً همواری قرار داشت، بهخاطر محافظت از خود پوستههایی را به طرف شمال و جنوب ایجاد کرده بود که در ارتفاعات کوه قرار داشتند. در طرف شمال پوستههای خوجه کلان، دوگوشه، کل و تپۀ هاوان قرار داشت. به طرف جنوب، پوستههای آخر دره، استبق، و بلک زار و قرار داشتند.
دشمن در داخل پشغور خندقهای ارتباطی را حفر کرده و سرکِ بالا به طرفِ خنج را با ماینهای گوناگون و سیم خاردار پوشانده بود. سمت شمال درۀ پشغور یعنی قریۀ غری را ذریعۀ ماینها و سیم خاردار و… موانع ایجاد کرده بود. طرف جنوب پشغور را نیز ذریعۀ انواع ماین و غیره وسایل قویاً تحکیمات کرده بود. یگانه راهی که باز ماند، به طرف غربِ دره یعنی پایین پنجشیر بود که راه اکمالاتی آن به شمار میرفت که با گذشتن از دهن درۀ شابه، به گارنیزیون بعدی یعنی بهارک وصل میشد.
از اینکه دو گارنیزیون پشغور و بهارک یکدیگر را مستقیماً دیده نمیتوانستند، بنابراین پوستۀ دیگری بین کوه شابه و بهارک بهنام «لوتو» ایجاد کرده بودند که در ارتفاع بلندی قرار داشت و وظیفۀ کشف راه اجرا میکرد. این پوسته کوچکترین تحرک و حرکت در اطرافِ پشغور و ساحاتِ دورتر را با انداختِ سلاح ثقیل از بهارک پاسخ میداد. آتش حمایتِ پشغور را گارنیزیون بهارک تأمین میکرد که با آتش توپهای D~30 میتوانست ساحۀ ١۵ کیلومتر را بپوشاند. آتش توپخانه در بهارک تا قریه متاع خنج میرسید. همچنان این آتش میتوانست از پوستههای سرکوهی پشغور نیز حمایت کند.
حملات مجاهدین کمکم با حمله بر پوستههای سرکوهی و انداخت سلاح ثقیل بالای مراکز دشمن آغاز شد و بالاخره در خزان سال مذکور عملیات شدتِ بیشتر یافت و تعرض در اطراف پشغور ثقل یافت. پوستههای خواجه کلان که در نقطۀ بسیار بالای کوه قرار داشت، با برخی پوستههای دیگر چند بار دست به دست شد. دشمن که قادر به حفظ پوستهها نبود، ناگزیر از آن پوسته پایین و ساحه را کاملاً ماینکاری نمود. این حملات در زمستان شدتِ بیشتر یافت، در نتیجۀ حملات بر پوستهها تعدادی زیادی از دشمنان اسیر شدند. قوای مستقر در پشغور که تحملشان و مقاومتشان بهتدریج کم میشد، بعضی از پوستهها را از ساحات آسیبپذیر پایین کرده، تدابیر شدیدتری اتخاذ کردند. به این ترتیب، در چند ماه اخیر سال ۱۳۶۳ گارنیزیون پشغور تحت فشار مداوم قرار داشت که زمینه را برای حملۀ نهایی فراهم کرد.
سال ۱۳۶۴
طی جلسهیی که قوماندانهای قرارگاههای پنجشیر و برخی کارشناسان نظامی تحت نظر آمرصاحب عمومی در بهار سال ١٣۶۴ در اطراف پشغور داشتند، فیصله شد که در یک تعداد مناطق پنجشیر عملیاتهای اشغالکننده و در بعضی ساحات عملیات مصروفکننده انجام گیرد، ولی برنامۀ اصلی اشغال گارنیزیون پشغور باشد.
در آن زمان، قوماندان عمومی قرارگاه مجاهدین پشغور، طارق بود. همچنان فرماندهی جنوب پشغور را میرزا کلان به عهده داشت که مرکز او در منطقۀ بهاری پایه و جوکار مستقر بود. اکمالات مجاهدین در شابه و سمت شمال پشغور از طریق کوهها توسط شانۀ افراد و اکمالات جنوب پشغور هم ذریعۀ شانه صورت میگرفت.
فتح کامل پشغور
پشغور طی یک عملیاتِ دو روزه که به تاریخ ۲۴ و ۲۵ جوزای ۱۳۶۴ صورت گرفت، فتح شد. قبل از آنهم در دیگرساحات پنجشیر از تاریخ ۱۲ جوزا عملیاتهای اشغالکننده و مصروفکننده آغاز شده بود تا دشمن چنین تصور کند که این جنگهاییست که در سرتاسر دره آغاز شده و امری معمول است.
تاکتیک حمله
حمله بر پشغور با انفجار پل در ساعت چهار صبح آغاز شد. سیدجبارآغا موفق شد پلی که گارنیزیون را به جنوب یعنی به پوستههای آخر دره و بلکزار و استبق وصل میکرد، منفجر کند. به دنبال آن، حمله بر پوستههایی در شمال و جنوب گارنیزیون آغاز شد و در همان ساعات اول، قوماندان شاه آغا موفق شد پوستۀ کل را فتح کند و رحیمداد موفق شد پوستۀ دوگوشه را که هر دو در شمال پشغور بود، اشغال کنند. در عین زمان، قوماندان صبور خان موفق شد پوستۀ آخر دره را به اشغالِ خود درآورد و مرزای کلان و سید جبار هرکدام پوستههای استبق و کچاور را فتح کردند.
روز اول با اشغال این پوستهها به پایان رسید و سلاح ثقیل مجاهدین مراکز دشمن در پشغور را زیر آتش دوامدارِ خود را قرار دادند. همچنان راه کمک به پشغور در شابه قطع گردید تا کمکی از بهارک به پشغور نرسد. ارتباط زمینی پشغور با بهارک مرکز قطع گردید. در اثر ماین کارگذاریشده در قسمت پایین دوآب و دره و همچنان ماینهایی که در دهن درۀ شابه کارگذاری شده بود، دو ماشین محاربوی دشمن با سرنشینانِ آن از بین رفتند.
با اشغال این پوستهها، گارنیزیون پشغور عملاً زمینگیر شد و تنها پوستۀ کل و تپۀ هاوان و یک تانکی که بر تپه بالای گارنیزیون جابهجا شده بود، نقاط حاکم گارنیزیون را تشکیل میدادند. دشمن در طول شب موفق شد که سربازان فرارییی را که به علت انفجار پل در جنوب دریا مانده بودند، با مشکلات زیادی از دریا گذرانده به گارنیزیون انتقال دهد، ولی مجاهدین برعکس در طول شب برای حملۀ نهایی آماده میگرفتند. حملۀ نهایی عبارت بود از حمله بر پوستۀ کل و تپۀ هاوان و هجوم از طریق سرک به داخل گارنیزیون دشمن.
سه گروهکِ حمله به فرماندهی قوماندان مومن و غلاممحمد، شبانه در نزدیکترین جای ممکن به پشغور که عبارت از چند باغچه و یک خانۀ مخروبه بود، جابهجا شدند. معاون مومن قومندان صفیالله بود. کابل که از وضعیت نگران بود، یک هیأت چند نفری از ارگانهای وزارت دفاع، داخله و امنیت ملی تحت نظر ارکان حرب جنرال احمدالدین معاون قول اردوی مرکز ذریعۀ دو چرخبال به پشغور به منظور ارزیابی و دادن مورال و بررسی همهجانبه فرستاد. این هیأت فردای روزی رسید که مرحلۀ اول حملۀ مجاهدین صورت گرفته بود، اما هیأت بعد از برگشت در اثر انداخت سلاح ثقیل مجاهدین بهویژه سلاح دهشکه کمر کورو که در منطقۀ زنه جابهجا شده بود، نتوانست برگردد و در پشغور باقی ماند. چند بار هلیکوپترهای دشمن بهخاطر نجات هیأت آمدند اما از اثر انداخت سلاح ثقیل مجال نشست را نیافتند.
با تاریک شدن هوا، مجاهدین برای حمله بر پوستۀ کل و مرکز گارنیزیون تیاری گرفتند. برای حمایت از گروههای حمله در کوههای جنوب پشغور، سلاح ثقیله به شمول چند دستگاه توپ ٨٢ میلیمتری، هاوانهای ۸۲ میلیمتری همراه با دهشکه، شبهنگام در نقاط لازم استقرار یافتند. وظیفۀ حمله بر مرکز گارنیزیون پشغور را سه گروهکِ هژدهنفری که جمعاً ۵۴ نفر میشدند، تحت رهبری قوماندانان هریک عبدالمومن، صفیالله و غلاممحمد به عهده داشتند. گروهکِ بعدی که به حمایت گروهکِ مقدم وظیفه داشت که داخل گارنیزیون شود، تحت فرمان قوماندان غلاممحمد بود.
گروهکهایی که مومن و صفیالله مسوولیت آن را به عهده داشتند، به سه گروپ هژده نفری تقسیم شده بودند که مسوولیت آنها را هریک عبدالرزاق، فضلالدین و میربچه به عهده داشتند. آمرصاحب گوشزد کرده بود که اگر مؤمن خان شهید شود، قوماندان صفیالله و اگر صفیالله هم شهید گردد، قوماندان غلاممحمد فرماندهی را به دوش بگیرد.
شبهنگام بود که گروهکهای حمله در خانۀ نیمهمخروبه در پایین پشغور در زیر سرک با سلاحهای خفیفشان مخفیانه جابهجا شدند. در آن روز که ٢۵ جوزا ١٣۶۴ و ٢٧ ماه مبارک رمضان بود، تمامی روز آنها در خانه منتظر ماندند، درحالیکه همۀ مجاهدین روزهدار بودند. مسوولین مخابرۀ جبهه وظیفه داشتند به مجردِ شروع عملیات، با پخش پرازیت نگذارند ارتباط پشغور با مرکز فرقه در بهارک برقرارگردد. جناب آمرصاحب عمومی که فرماندهی جنگ را به عهده داشت، با بعضی بزرگان در قسمت جنوب پشغور در محلی با دستگاههای مخابره و دوربینهای قوی مرکز گرفت. عصر ٢۵ جوزا مطابق برنامه و نشانی که از قبل مشخص شده بود، عملیات با دعا و نعرۀ الله اکبر شروع گردید و در قدم اول، پوستۀ کل که آخرین نقطۀ حاکم بود، به دست مجاهدین افتاد.
همزمان با آن سلاح ثقیل مجاهدین، مرکز دشمن را زیر فشار گرفت و در حمایت آتش آنها، سه گروهکِ مجاهدین متذکره یک گروهک از لب لب دریا، گروهک دوم از کنار سرک و گروهک سوم از بیخ کوه طرف شمال پشغور بهشدت حرکت را آغا و بهسرعت خود را به خندقهای ارتباطی دشمن رسانیدند. بهمجرد رسیدن گروهکهای مجاهدین به خندقهای ارتباطی، آتش سلاح ثقیل بر نقاط دیگر میلغزید. سلاح ثقیل مجاهدین موفق شد مرکز قوماندۀ دشمن را هدف قرار بدهد، در نتیجه مرکز سوق و ادارۀ دشمن از هم پاشید، قوتهایشان پراکنده گشت و مجال مقاومت برایشان باقی نماند. مجاهدین داخل ساحۀ مرکز دشمن شده و با نظم خاصى که دستور شده بود، شروع به تصفیه کردند. نخست افسران و سربازان را با احتیاط و ادب به جاهای امن انتقال دادند. سپس در صددِ تصفیهکارى عمومى مطابق هدایت، به طرف بالا یعنی به سوی خنج پیشروی کرده و راه سمت درۀ پشغور (غرى) را باز کردند. عملیات تصفیۀ مرکز گارنیزیون در تاریکی شب و در دو مرحله انجام شد که در نتیجۀ آن، پشغور کاملاً فتح شد.
در نتیجۀ این عملیات، بالاتر از پنجصد نفر افسر و عسکر دولت، اسیر و جنرال احمدالدین کشته شد و فقط یک نفر توانست معجزهآسا خود را به بهارک و مرکز فرقه برساند. همچنان سلاح، مهمات و غیره تجهـیزاتِ قابل توجهی بهدست مجاهدین افتاد. به این ترتیب، بعد از شش سال جنگ با ارتش سرخ که بیشتر حملات از طرف آنها بود، مجاهدین موفق شدند اولین حملۀ هجومی بر یک گارنیزیون را موفقانه انجام بدهند.
فتح پشغور، فتح بابی برای تصرف گارنیزیونهای دیگر مجاهدین تحت فرماندهی احمدشاه مسعود در طول سالهای آینده شد. تجربۀ اولین عملیات موفقانۀ مجاهدین در فتح پشغور سبب شد که در سالهای بعدی گارنیزیونهای فرخار، کلفگان، نهرین، کران و منجان توسط مجاهدین فتح گردد. به عبارت دیگر، فتح گارنیزیون پشغور نقطۀ عطفی در عملیاتهای هجومی مجاهدین گردید که بعدها تحت فرماندهی قهرمان ملی به انجام رسیدند.
فتح پشغور به مجاهدین تحت فرمان آمرصاحب این روحیه را داد که میتوان به بزرگترین مراکز نظامی دشمن یورش برد و آن را فتح کرد. از فتح پشغور به بعد مجاهدین موفق شدند تا پی در پی بر مراکز دشمن هجوم برند و هفت سال بعد پیـروزمندانه وارد کابل شوند.
در اخیر لازم است دربارۀ تشکیلات جبهۀ پنجشیر در آن زمان نیز معلوماتی داده شود:
پنجشیر از نظر سیاسی، یک جبهۀ مربوط به حزب جمعیت اسلامی افغانستان بود. این جبهه توسط شورای نظار که ارگان رهبریکنندۀ نیروهای جمعیت در داخل افغانستان به حساب میآمد، توسط ۲۲ قرارگاه و ده کمیته اداره میشد. مسوولیت رهبری جبهه به دوش اینجانب ـ عبدالمحمود دقیق ـ بود که به نیابت از شهید احمدشاه مسعود ایفای وظیفه میکردم.
ذکر نام همۀ مجاهدینی که در این عملیات اشتراک داشتند مقدور نیست، اما در این فرصتِ کوتاه میتوان از تعدادی از مجاهدین که مسوولیتهای بیشتر از یک عملیات را به عهده داشتند، نام ببرم. قوماندانان خوبِ ما از جمله: محمد طارق٬ عبدالمومن٬ صفیالله٬ مرزای کلان٬ قوماندان مرزا٬ گزارخان٬ شاه آغا٬ بلند خان٬ یعقوب جان آغا٬ جیلان٬ سید عبدالجبار٬ محمد اسحق٬ غلام محمد٬ عبدالرزاق٬ محمد اسلام٬ سیفالدین٬ فضل الدین٬ آغا شیرین٬ رسول الدین٬ عبدالصبور٬ رحیم داد٬ بسم الله و نصرالدین٬ محمد شفا ٬ سیدعالم و میربچه.
همچنان از مسوولین اسلحۀ ثقیل باید یادآوری کنم که تحت فرماندهی صالحمحمد ریگستانی قرار داشتند مانند: انجنیر محمد صادق، محمد صدیق، عبدالمحمد، صوفی ذکرالدین، عبدالحق، عبدالواحد، محمدسردار و دهها تنِ دیگر که اسمشان را فراموش کردهام.
در اخیر باید بگویم که در فتح پشغور دو نفر از قرارگاه خنج به نامهای ضیاءالله فرزند روحالله و عزیزالرحمن فرزند خلیلالرحمن شهید شدند. همچنان دوتن از مجاهدین به نامهای عبدالفقیر و بابه پیرمحمد که آنها هم از قراگاه خنج بودند، زخم برداشتند که عبدالفقیر بهبود یافت اما بابه پیرمحمد که مرمی در ناحیۀ کمرش اصابت کرده بود، فلج گردید.
ذکر این نکته را هم لازم میدانم که خاطرۀ فتح پشغور بعد از گذشت سی سال به رشتۀ تحریر درآمده و حتماً دارای کاستیها و کمبودیهاییست که به مرور زمان از حافظهام پاک شده است. بنابراین به بسیار ادب و احترام توقع دارم که خوانندهگان محترم این کاستیها را بر من ببخشایند.
Comments are closed.