گزارشگر:سیداحمـد اشرفی/ یک شنبه 26 سنبله 1396 - ۲۵ سنبله ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
۳ـ تقلید کورکورانه از دیگران: تقلید از گذشتهگان، تقلید از آبا و اجداد، تقلید از اساتید و تحت تأثیرِ القاب و عناوین قرار گرفتن. قرآن این روش را محکوم میکند و مردود میداند. چنانکه میفرماید:
“وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ.” (سورۀ بقره: آیۀ۱۷۰)
۴ـ جزماندیشی و انحصارگرایی: جزماندیشی و انحصارگرایی ما را از روحیۀ علمی، محروم و از فهمِ حقیقت غافل میگرداند. حضرت امام اعظم ابوحنیفه میفرمود: “کلامنا صحیح یحتمل الخطأ وکلام غیرنا خطأ یحتمل الصواب.”
زمانیکه خلیفۀ وقت هارونالرشید، به امام مالک پیشنهاد کرد که کتاب موطا را در همۀ قلمرو خلافت پخش میکنم و به مردم دستور میدهم که تنها به آن عمل کنند، امام مالک نپذیرفت و فرمود: حقایق منحصر در کتاب من نیست.
ما وقتیکه تاریخ فکر در اروپا را بخوانیم، تأثیر و نقشِ دو نفر را در بیداری اروپا و تحوّلاتِ اروپا و تمدنِ اروپا از همه بیشتر میبینیم. آن دو نفر: یکی رنهدیکارت فیلسوف فرانسوی است، و دوم فرانسیس بیکن حکیم انگلیسی. اما آنها چه کردند؟ آنها نه طیاره اختراع کردند و نه قوۀ جاذبه را کشف کردند. آنها کاری که کردند این بود که فرایند اندیشیدن را روشمند کردند و موانعی را که مزاحم فکرِ درست میشود، از سر راه ذهن برداشتند و پس از آن بود که آنهمه تحوّل در همۀ ابعاد زندهگی اروپاییان پدید آمد و آنهمه اختراعات و اکتشافاتِ بیشمار بهدست آمد.
رنهدیکارت، روش بهکار بردن عقل و فرانسیس بیکن، ارغنونِ جدید را نوشت و روش استقرایی و میتود علوم تجربی را نیز بنیان گذاشت. وی اموری را که مانع فکر کردنِ درست میشود، “بت” نامید: ۱٫ بتهای غار، ۲٫ بتهای بازار، ۳٫ بتهای نمایشخانه، ۴٫ بتهای قبیله و ۵٫ بتهای مکاتب، که فرصت برای شرح آنها نیست.
این است که بر داشتنِ روحیۀ علمی، باید تأکید مضاعف صورت بگیرد.
از طرف دیگر، داشتن روحیۀ علمی مستلزم داشتنِ فکر نقّاد و خلاق است. فکر نقّاد، یعنی فکر غربالگر که سره را از ناسره و صحیح را از سقیم تفکیک کند و همهچیز را درجنبست قبول نکند. و فکر خلاق، یعنی فکر تولیدگر که همیشه مصرفکننده نباشد، بلکه بتواند تولید هم کند.
خداوند کسانی را که دارای چنین فکری هستند، مورد ستایش قرار داده و میفرماید: “فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.” (سورۀ زمر: آیۀ ۱۷-۱۸)
یعنی: مژده بده آن بندهگانِ مرا که به اقوال و افکار مختلف گوش فرا میدهند (و بعد میان آنها مقایسه میکنند، غربال میکنند، سبک و سنگین میکنند) و در نتیجه، خوبترین آنها را برمیگزینند.
کاری که بیکن و دکارت پس از هزار سال از نزول قرآن انجام دادند، لبّش و جوهرش در همین آیت ذکر شده است.
البته باید عرض کنم که داشتن روحیۀ علمی با آن شروطی که یاد شد و داشتن فکر نقّاد و خلاق، کارِ آسانی نیست. سعی و تلاش، زحمت و ریاضت، بیداری و هوشیاری، اخلاص و تجرّد میخواهد. اما خداوند در قرآنکریم وعده کرده که افراد بیغرض، بیمرض و بیطرفی را که برای بهدست آوردن حقیقت مجدانه و مخلصانه تلاش میکنند، در کشف و فهمِ حقیقت یاری خواهد کرد. چنانچه میفرماید: “وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ.” (سورۀ عنکبوت: آیۀ ۶۹)
یعنی: هرکه در راه ما مجاهدت کند و زحمت بکشد، ما او را در راهِ خود رهنمایی خواهیم کرد و بیگمان خداوند با نیکوکاران است.
لزوم پیروی از اعتدال
نکتۀ سوّم: لزوم پیروی از اعتدال است. چون یکی از شعارهای جمعیت فکر اعتدالگرایی است، مایلم چند کلمه دربارۀ اعتدال نیز صحبت کنم. در شرایطی که جهان و از جمله کشور ما به صحنۀ تقابل و تضاربِ افکار و اندیشههای مختلف و متنوع تبدیل گشته و بازار دعوتهای افراطی و تفریطی بهشدت گرم است، این وجیبۀ دینی و اخلاقی و در عین حال فکری و فرهنگی است که ما راه اعتدال و فکر اعتدالی را پیدا و از آن پیروی کنیم.
به نظر میرسد که لغزیدن به طرف افراط یا تفریط، چنانکه جاندیوی باور دارد، علاقۀ همیشهگی بشر است. در عرصۀ دینشناسی و تفکر دینی، ما در کشورهای اسلامی شاهد افراط و تفریط هستیم. در یک طرف، مدافعان خوانش سنتی قرار دارند، خوانشی که من خوش دارم آن را خوانش عامیانه بخوانم. آنها بدون اینکه خود متوجه باشند، اسلام را دینِ عقبگرا و مخالفِ ترقی و پیشرفت معرفی میکنند و با هر آنچه که رنگ جدید و عصری دارد، دشمنی میورزند و بر همۀ دستاوردهای مفید بشری در عرصههای علوم اجتماعی، مانند آزادی بیان، آزادی اندیشه، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زن و غیره خط بطلان میکشند.
و در طرف دیگر، سکولارهای بهاصطلاح روشنفکر قرار دارند که در مجموع با اسلام میانهیی ندارند و به سبب جهل از محتوای اسلام، از هرچه که اسلامی است، وحشت دارند و با آن از درِ ستیز و خصومت پیش میآیند.
جالب است که هر دوی این دو گروه در معرفی اسلام به عنوان یک دینِ کهنه و عقبگرا و ضد ارزشهای انسانی، با هم اتفاق دارند: اسپنتا در کتاب «سالهای دشوار» خویش، اسلام را و بلکه همۀ ادیان آسمانی را ناتوان از احقاق حقوقِ بشر میداند. از طرف دیگر، برخی از ملاهای سنتی تا هنوز از نظام بردهگی و بردهگیری و کنیزگیری دفاع میکنند.
در رابطه با اعتدال توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
۱- تشخیص راه اعتدال هم کارِ آسان و سادهیی نیست، اخلاص و تجرّد میخواهد، روحیۀ علمی میخواهد و مستلزم تخصص و زحمت و تلاش فراوان میباشد. اعتدال طوری که بعضیها تصور میکنند، حل وسط نیست که در هر موضوع نیمی از این طرف بگیریم و نیمی از طرف دیگر و نامش را بگذاریم اعتدال.
۲- تشخیص راه اعتدال در امور دینی، مبتنی بر نصوص و دلایل دینی است و در مواردی که نصی قطعیالثبوت و قطعیالدلاله وجود ندارد، محتاج اجتهاد است و اجتهاد هم از خود شروطی دارد. ما باید در این مهم از اهل تخصص و اهل اجتهاد و از نوشتههای آنان کمک بگیریم، ورنه به نامِ اعتدال در گودال تفریط میافتیم و مانند کسانی میشویم که به نام اعتدال هر آنچه را که از اسلام خوششان آمد، میگیرند و هرآن چه را که خوششان نیامد به بهانۀ اینکه افراط است، حذف میکنند. آنان سیاست را از اسلام حذف و آن را در اخلاق و عبادت منحصر میکنند. و بر همۀ قربانیها و مجاهدتهای ملتهای مسلمان در درازنای تاریخ و مبارزات مصلحان و اندیشمندان مسلمان از سیّد جمال و عبده گرفته تا حسن البنا و سیدقطب و مودودی و شریعتی، خط بطلان میکشند و هرچه را که سبب قوت مسلمانان است، به بهانۀ اینکه اسلام ایدیولوژی نیست، حذف میکنند. و بعد از ما میخواهند که: “چشمهایمان را بشوییم تا جورِ دیگر ببینیم.”
ما باید خود را با خدا و با شریعتِ خدا هماهنگ کنیم، این شرط بندهگی است، نه اینکه سعی کنیم تا خدا را و شریعتِ خدا را با خود هماهنگ کنیم. این با اخلاق بندهگی سازگاری ندارد.
Comments are closed.