احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۲۸ قوس ۱۳۹۱
بخش هفتادوششم
اگرچه ملا نسیم آخوندزاده آمر مجاهدین حرکت انقلاب اسلامی در ولایت هلمند بود؛ اما عبدالواحد مشهور به رییس باغران، یکی از فرماندهان دیگر تنظیم حرکت انقلاب اسلامی در ولایت هلمند، قدرتنمایی میکرد. باری روابط این دو قوماندان به وخامت گرایید و در سالهای قبل از خروج نیروهای شوروی، زد و خوردهای شدید میان افراد این دو قوماندان رخ داد، ولی در اثر وساطت رهبری حرکت انقلاب اسلامی و چند عالم دیگر این زد و خوردها آرام گرفت. نگارنده در یکی از ضیافتهایی که برای آشتی کردنِ این دو قوماندان در دفتر مرکزی حرکت انقلاب اسلامی افغانستان ترتیب یافته بود، اشتراک کرد. مولوی محمد نبی محمدی، امیر حرکت انقلاب اسلامی، بعد از ختم مذاکرات چندینروزه و به اصطلاح آشتی دادن این دو قوماندان، بیانیه مختصری ایراد کرد و از ملا نسیم آخوندزاده خواست تا از صبر و حوصله کار گیرد. ملا نسیم در حالی که کمترین اعتنایی به رقیبش نداشت، رویش را به طرف مولوی نبی دَور داده آیه مبارکه “والکاظمین الغیظ و العافعین عن الناس” (و آنانی که قهر خود را فرو کشند و مردم را مورد عفو قرار میدهند) را تلاوت کرد و چند مقوله و حکایت در مورد عفو بزرگان دین بیان نمود و چنان وانمود ساخت که رییس عبدالواحد خواستار عفو شده و او به بزرگواری خویش او را عفو نموده است؛ در حالی که رییس باغران یکی از قوماندانان قدرتمند در ولایات جنوب غرب افغانستان بود و در اثر وساطت امیر حرکت انقلاب اسلامی، اختلافات را کنار میگذاشت.
ملا نسیم آخوندزاده تندخو و صریحالبیان بود و در گفتار، عفت زبان را مراعات نمیکرد و به مخالفینش اهمیتی قایل نبود، چنانکه در جلسات شورای مشورتی مجاهدین افغانستان در شهر راولپندی، میان او و انجنیر گلبدین حکمتیار حرفهایی رد و بدل شد و ملا نسیم از قهرِ زیاد بالای چوکی ایستاد و کلمات زشت و رکیک را بیان کرد و به رهبری حزب اسلامی افغانستان شدیداً تاخت، حتا انجنیر حکمتیار را فحش و ناسزا گفته، جلسه آنروز را مختل کرد.
جنگهای پراکنده میان او و رییس عبدالواحد از یک طرف، و حاجی عبدالرحمن از طرف دیگر، قوای نظامی ولایت پرنفوس و قدرتمند هلمند را ضعیف ساخته بود و مجاهدین این ولایت اگرچه به خوبی از مواضعشان دفاع میکردند؛ اما نمیتوانستند در ولایات دیگر دست به عملیات بزنند و لااقل جبهه مشترکی را با ولایات همجوار ایجاد کنند؛ در حالی که قابلیت جنگی و نفوس مجاهدین این ولایت چشمگیر و دور از تصور بود و اگر از نیروهای عظیم این ولایت استفاده موثر میشد، دردسرهای فراوانی برای حکومت داکتر نجیبالله بعد از خروج نیروهای شوروی ایجاد میشد.
جنگهای ولایت هلمند زمانی شدت گرفت که ملا نسیم آخوندزاده در ۲۵ مارچ ۱۹۹۰ در نزدیکی اقامتگاه مولوی محمد نبی محمدی در حومه شهر پشاور ترور گردید و چندتن را به اتهام دست داشتن در قتل او دستگیر کردند و یکی از دستگیرشدهگان، روابط خانوادهگی با حاجی عبدالرحمن قوماندان حزب اسلامی در هلمند داشت.
اگرچه کشته شدنِ ملا نسیم آخوندزاده به وخامت بیشتر اوضاع در هلمند انجامید، اما این زد و خوردها موقتی بود؛ زیرا ملا رسول آخوندزاده برادر بزرگ ملا نسیم که جانشین او گردید، شخصی نرمخو بود و از طرف دیگر، دیری نگذشت که شورای سرتاسری قوماندانان جهادی افغانستان تشکیل شد و ملا رسول آخوندزاده و رییس باغران هر دو به حیث اعضای موسس و پیشگامان شورای سرتاسری قوماندانان ظهور کردند و این کنار آمدن هر دو قوماندان قدرتمند در شورا، از اختلافاتشان کاست و ولایت هلمند تا سقوط حکومت داکتر نجیب، در آرامش نسبی بهسر میبرد.
علاوه بر ولایت هلمند، در افغانستان مرکزی نیز در مقطع زمانی خروج نیروهای شوروی و سقوط حکومت کابل، زد و خوردهای پراکنده رخ داد. اگر چه زد و خوردهای داخلی در افغانستان مرکزی سابقه طولانی داشت، اما در مقطع مورد بحثِ ما که همانا خروج نیروهای شوروی و سقوط حکومت کابل است، این زد و خوردها زمانی اوج گرفت که یکی از بلندپایهگان حزب وحدت اسلامی افغانستان بهنام شیخ محمد صادق نیلی در دسمبر سال ۱۹۹۰ کشته شد و مقامات حزب وحدت، رادیو تهران و حرکت اسلامی افغانستان به رهبری آیتالله شیخ محمدآصف محسنی را مسوول این قتل دانستند، ولی این ادعا توسط سید عبدالعظیم مبین یکی از بلندپایهگان حرکت اسلامی رد گردید و نامبرده در مصاحبهیی از کشته شدنِ صادقی نیلی اظهار تاسف کرده، این عمل را کارِ گماشتهگان حکومت کابل خواند و افزود “در اینباره تحقیقات ادامه دارد و انصافاً قبل از تکمیل شدن تحقیقات، نباید کورکورانه قضاوت نمود.” (۴۶)
اما این بسنده نبود و منجر به درگیری مختصر در مربوطات ولایت میدان گردید؛ اما این درگیریها زود خاموش گردید و اختلافاتی که بر سر کشته شدنِ صادقی نیلی ظهور کرد، تاثیر بهسزایی در روابط این دو گروه ایجاد نکرد. ولی عملیات نظامی و دفاعِ مشترک میان این دو گروه در این مقطع زمانی دیده نشد و جبهات قوی و مستحکم افغانستان مرکزی نیز نتوانست نقش قاطعی را در سقوط فوری حکومت کابل بعد از خروج شوروی ایفا کند.
Comments are closed.