پاره‌های پیوسته/ خاطراتی از رحمت‌الله بیگانه

گزارشگر:شنبه 1 میزان 1396 - ۳۱ سنبله ۱۳۹۶

بخش هفتاد و پنجـم/

mandegar-3رادیو آموزگار
سال ۱۳۸۶ از ریاست رادیو تلویزیونِ معارف دور گردیده و نظر به امر وزیر معارف وقت، «منتظر با معاش» شدم.
یکی از روزها از خیرخانه توسط تکسی به شهر می‌رفتم. موتر حرکت کرد و بعد از دقایقی رادیویِ آن روشن گردید؛ پسر و دختری صحبت می‌کردند. این دو که گرداننده‌گانِ رادیو به شمار می‌آمدند، به زبانی تیز و خارج از ادب هرآن‌چه به زبان‌شان می‌آمد، می‌گفتند و می‌خندیدند.
راستی با شنیدن این برنامه، بسیار خجالت کشیدم. با خود گفتم این بلندگوها به دستِ چه کسانی افتاده که این‌گونه لجام‌گسیخته پیش می‌روند، مالکِ این دستگاه‌ها چه کسانی‌ اند!
به این نتیجه رسیدم که میـدان از کارِ متین و معیاری خالی است. اگر کسانی که مثلِ من می‌اندیشند پا پیش نگذارند، عرصه همچنان در گروِ برنامه‌های مبتذل خواهد ماند.
به مجردِ این‌که از موتر پایین شدم، تصمیم گرفتم پیشنهادی ترتیب داده و جواز فعالیتِ یک رادیو را بگیرم.
خلاصه دست به کار شدم و بعد از طی مراحل بسیار سخت، به همکاری خالد فضلی و گل‌حیدر کریمی، صاحب فریکونسی ۱۰۱٫۳ اف‌ام در کابل شدم. ولی متأسفانه برای راه‌اندازی آن پول کافی نداشتم، در همین فکر بودیم که شخص نیکوکاری به‌نام حاجی عبدالغیور مقداری پول را به ما قرضِ حسنه داد، تا این‌که قیمت جواز رادیو پرداخت گردید و برای خریداری وسایل رادیویی نیز من خانۀ خود را به قیمت سی‌هزار دالر امریکایی گرو دادم.
نام رادیو را «آموزگار» مانده و شروع به فعالیت کردیم.
من فکر می‌کردم شاید پس از گذشتِ شش الی هشت ماه اعلان پیدا کنیم، اما متأسفانه با وجود گذشت یک سال، هیچ اعلانی پیدا نکرده و رادیو همچنان بارِ شانه‌های من ماند.
ولی خوشبختانه رادیو شنونده‌های زیادی پیدا کرد. از روی تصادف، یک روز در یک عروسی، محترم امرالله صالح رییس امنیت افغانستان را دیدم. بعد از احوال‌پرسی به من گفت: چه کار می‌کنی. گفتم که یک رادیو به نام «آموزگار» دارم.
امرالله خان پرسید: کی تمویل‌تان می‌کند. گفتم: هیچ‌کس. ایشان گفتند: مصارفش را از کجا می‌کنید.
به امرالله صالح گفتم: تا حال به صد مشکل کارهای این رادیو را پیش برده‌ام، اما نمی‌دانم از این‌پس چه کنم!
امرالله صالح که خود شنوندۀ رادیو آموزگار بوده، به من گفت: تشویش نکن، یک کاری می‌کنیم.
او با بزرگواری و مهربانی، شماره تماسِ شخصی و خاصِ خود را داد و گفت: تماس بگیر تا با هم مفصل صحبت ‌کنیم.
خلاصه بعد از گذشت چند روز، تماس گرفتم و وی با محبت، یک برنامۀ رادیو را تمویل کرد. همچنان در مواقع و شرایط سختِ اقتصادی، از «آموزگار» دستگیری‌ کرد؛ تا این‌که رادیو جان گرفت و ما اعلاناتِ فراوانی پیدا کردیم و رادیو آموزگار، یکی از رادیوهای مطرحِ کشور شـد.
در هشت سال نشرات، رادیو آموزگار فراز و فرودهای زیادی را دید، تا این‌که به کمک اعلاناتِ تجارتی با همکاری خانم سومن عزیزی همکار رادیو آموزگار در بخش بازاریابی و هماهنگی، و آقای نبی خیل رییس بخش بازاریابی شبکۀ اتصالات، کارِ ما ادامه پیدا کرد.
مسلماً در جامعۀ بی‌سامان افغانستان، کار فرهنگی کارِ آسانی نیست. با وجود سرازیر شدنِ میلیون‌ها دالر در عرصۀ کار رسانه‌یی و حمایت خارجی‌ها از آن، رادیو آموزگار نتوانست کوچک‌ترین حمایتی از این بخش به‌دست آورد. اما با وجود مشکلاتِ بسیار زیاد اقتصادی، رادیو از نفس نیفتاد و صدایش خاموش نشد.
خوشبختانه رادیو آموزگار، جای خالیِ میانه‌‌روی را پُر ساخت و در بین رسانه‌های آزاد کشور، با وقار و حیثیت به کارِ خود ادامه داد و به پای هیچ زر و زوری خم نگردید و رسالتِ خود را فراموش نکرد.
آموزگار، موفقانه جادۀ ناهموارِ زنده‌گی در دنیایِ رسانه را پشتِ سر گذاشت و اینک به عنوان رسانه‌یی متعادل و رسالتمند، در جامعۀ رسانه‌های کشور تثبیت شده است.
من به عنوان مدیرمسوول و صاحب‌امتیازِ این رادیو، ادامۀ کارِ «آموزگار» را به همکارانِ صادق و سخت‌کوشِ خود تبریک می‌گویم.
صدای‌تان ماندگار باد!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.