احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:رحمتالله بیگانه/ چهارشنبه 5 میزان 1396 - ۰۴ میزان ۱۳۹۶
مقاومت، یکی از درخشانترین برههها در تاریخ کشور است.
در ۶ میزان ۱۳۷۵ خورشیدی، کابل توسط طالبان و پاکستانیها اشغال شد و من پس از گذشتِ یکونیم ماه، وظیفۀ دولتی را ـ که مدیر عمومی رادیوی معارف اسلامی در رادیو تلویزیون دولتی افغانستان بودم ـ ترک کرده و روانۀ درۀ پنجشـیر شدم.
در رفتن از کابل به طرف پنجشیر، تشویش داشتم کتابچههای یادداشتم ـ که نوشتههای زیادی از دوران حکومتِ ببرک کارمل، داکتر نجیبالله و زمانِ مجاهدین همراه با عکسها و تحلیلها در آن درج بود ـ به دستِ طالبان نیفتد.
در ایستگاه موترهای گلبهار که از خیرخانه حرکت میکرد، با رانندۀ موترِ نوع فلنکوچ مشوره کردم که چگونه کتابچهها را انتقال دهم. او آدمِ خوبی بود، همکاری کرد و تمام اسنادها و کتابچههایم را گرفت و در قسمتی از سوچبورد موتر جابهجا کرد و بعد از پُرشدن موتر از سواری، حرکت کردیم.
در راه شمالی و بازار چاریکار، تانکها، داتسنها و موترهای نظامی و افراد مسلح طالبان، برای عملیاتی جانب کوهبندِ کوهستان در حرکت بودند.
پس از سه ساعت، به راه تنگ پنجشیر در منطقۀ بریدهگی ـ جایی که آمرصاحب آن را با بمب انفجار داد ـ رسیدم.
صبح روز اول عقبنشینی، شخص احمدشاه مسعود، فرمانده کُل مجاهدین، برای اینکه جلو پراکندهگی نیروهای خودی و حملۀ غافلگیرانۀ طالبان و پاکستانیها را بگیرد؛ دروازۀ ورودیِ پنجشیر مشهور به راه تنگ را با تعدادی از کماندوهای خود، با مواد انفجاری منهدم کرد.
این انفجار گودیِ بزرگی را بهوجود آورد که آدمها تنها با پای پیاده میتوانستند از این تنگه عبور کنند. این ساحه به خط اولِ نبرد بین متجاوزین و نیروهای مقاومتِ دره تبدیل شد.
به قول شمسالدین حامد، یک تن از مسوولینِ امنیتی آن زمان، برای اولینبار در روزهای اول عقبنشینی، شخصی به نام ملا مجاهد با تعدادی از افراد مسلحِ خود میخواستند از این ساحه پیاده بگذرند و قصد داشتند داخل دره شوند که توسط مجاهدینی که در سرِ کوهها سنگر گرفته بودند، کشته شدند.
بعد از حادثۀ کشته شدنِ ملا مجاهد و همکارانش، طالبان دیگر جرأت نکردند از این طریق داخل درۀ پنجشیر شوند. آنها در قسمت شمال باغ عمومی گلبهار سنگر گرفته و خط اولِ خود را تشکیل دادند. با وجود چندین تعرض به قسمت راه تنگ پنجشیر، آنها نتوانستند کوچکترین پیشروییی در این ساحه داشته باشند.
از برادرم عزیز ایما شنیدم: «با عقبنشینی نیروهای مسلح که به فرمان احمدشاه مسعود کابل را ترک کردند، نیروهای مسلحِ غیرمسوول از عقب کوتل خیرخانه الی شهر چاریکار، راه مردم را گرفته و از خانوادههایی که به عجله کابل را ترک میکردند، پول، موتر، سلاح و حتا زیوراتشان را گرفتند و در بعضی موارد، کسانی که مقاومت کردند را کشتند.»
وضعیت بسیار پیچیده و بحرانی بود؛ افراد مسلحِ مربوط به قطعاتِ دولتی از ولایات بدخشان، تخار، کندز و ولایات شمال کشور که موتر نیافته بودند، با پایِ پیاده میخواستند مناطق شمال کابل را عبور کنند، اکثریت آنها توسط نیروهای مسلحِ غیرمسوول و طرفداران طالبان در راه شمالی خلع سلاح شدند و کسانی که مقاومت کردند و از دادن سلاحِ خود ابا ورزیدند، کشته شدند.
ساعت ۱۰:۰۰ همان شبِ عقبنشینیِ نیروهای دولتی از کابل، وقتی به منطقۀ بازار لیسۀ مریم رسیدم، تعدادی از نیروهای دولتی را دیدم که از مناطق سروبی و پلچرخی با پای پیاده به خیرخانه رسیده بودند. از چند نفرِ آنها پرسیدم که کجا میروید، گفتند: میرویم تا موتری پیدا کنیم و خود را به بدخشان برسانیم. تعدادی از این نیروها که نابلد بودند، میپرسیدند که راه کوتل خیرخانه کجاست.
طالبان به تاریخ ۶ میزان ۱۳۷۵ خورشیدی، هنوز بهطور کامل داخل شهر کابل نشده بودند، که تعداد محدودی از نیروهای پاکستانی و طالبان شبهنگام داخل ارگ ریاست جمهوری شدند و به تعقیب آن، وارد محوطۀ ملل متحد محل اقامت داکتر نجیبالله شدند.
تعدادی از ساکنینِ فرصتطلب خیرخانه، با عقبنشینی ناگهانیِ نیروهای مسلح دولت، دیپوهای تیل، آرد، روغن و کمپلِ نیروهای مسلح را از سرِ شب تا صبح چور و چپاول کردند.
ساعت ۱۰:۳۰ شب، جانب قرارگاه ۳۱۵ خیرخانه رسیدم. تعداد زیادی از مردم به پشت، توسط کراچی و یا موترها، مواد ذخیره شدۀ دولتی را به خانههای خود انتقال میدادند. هجوم مردم به حدی سیلآسا و پُرسرعت بود که از ساعت ۹ شب الی صبح، دیپوهایی که برای آذوقۀ یکسالۀ قطعات مسلحِ دولت ذخیره شده بودند، همه خالی شدند.
به هر صورت، طوری که گفتم، بعد از مدتی بودوباش در کابل، روانۀ درۀ پنجشیر شدم.
در پنجشیر به جمعِ ماماهایم عبدالحفیظ عزیزپور، عبدالرحیم عزیزپور، عبدالحی جاوید و برادرم عزیزالله ایما و دیگر خویشاوندانی پیوستم که شب عقبنشینی و روزهای بعد آن، کابل را ترک کرده بودند. کسانی که در پنجشیر مسافر شده بودند، امیدوار بودند که دوباره وضعیت تغییر کند و آنها کابل بروند، اما این وضعیت و مقاومت بیش از چهار سال دوام کرد.
باری عزیزالله ایما، با برداشت از کارهای شخص آمرصاحب و گفتۀ نزدیکانش، قصه کرد: آمرصاحب در نظر دارد که جنگ را به داخلِ دره بکشاند تا بتواند طالبان و پاکستانیها را تار و مار کند.
به هر صورت، زندهگی در پنجشیر در نبود امکانات طاقتفرسا بود. در ماههای نخستِ عقبنشینی، سختیهای زیادی را کشیدیم. بینانی، بیجایی، بیکاری، سردیهای زمستان و نبود مواد سوخت، به این سختیها شکل میدادند.
روزها با دشواریها و نگرانیهای زیادی میگذشت؛ غم سرنوشت، زن و فرزند، همه را پریشان ساخته بود.
در درۀ پنجشیر ادارات انگشتشمارِ ملکی بعد از گذشت حدود پنج ماه فعال گردید، در این جمع کمیتۀ فرهنگی و هفتهنامۀ پیام مجاهد نیز در ماه حوت سال ۱۳۷۵ خورشیدی فعال شد.
انجنیر محمد اسحاق، عزیزالله ایما و عبدالحفیظ منصور اساسِ این هفتهنامه را گذاشتند.
هرچند از روزهای اول با این کمیته بهخصوص هفتهنامۀ پیام مجاهد همکار بودم، اما رسمیت نداشتم، تا اینکه در سال ۱۳۷۷ خورشیدی نظر به موافقۀ انجنیرصاحب اسحاق، من هم پیشنهاد مختصری به این مضمون به آمرصاحب دادم:
«عالیقدر محترم جناب آمرصاحب عمومی!
السلام علیکم و رحمتالله و برکاته
من رحمتالله بیگانه فرزند محمد یاسین فارغالتحصیل دانشکدۀ شرعیات هستم.
بعد از فراغت از دانشگاه کابل، در انستیتیوت قانونگذاری وزارت عدلیه، دایرکتریِ نشر تلویزیون، مدیریت عمومی معارف اسلامی رادیو، و به عنوان خبرنگار روزنامۀ دریح کار نمودهام.
بعد از عقبنشینی، مدتی در رادیوی شهر چاریکار هم فعالیت داشتم، ولی بعد آن تا حال بیکار استم.
حال میخواهم در صورت ضرورت از بنده استحصال وظیفه نمایید.
با عرض حرمت
رحمتالله بیگانه»
در کمیتۀ فرهنگی پذیرفته شدم و عملاً کار را آغاز کردم.
قبل از من در کمیتۀ فرهنگی: انجینیر اسحاق، عبدالحفیظ منصور، عزیزالله ایما، عظیم آقا، محمد اسحاق فایز، تجمل خان و ملاحسن کار میکردند.
کمیتۀ فرهنگی صرف یک عراده موتر داشت که متعلق به انجنیر محمد اسحاق، رییس کمیته بود. روزهای سختی را به یاد دارم که در جبهه حتا تیلِ این موتر سوزوکی هم پیدا نمیشد، انجنیر اسحاق و عبدالحفیظ منصور و دیگر دوستان، فاصلههای زیادی را پیاده میرفتند.
گاهی که انجنیرصاحب اسحاق خوشخوی میبود و موتر چهار نفریشان گنجایش میداشت، من هم سوار این موتر میشدم، در غیر آن پیاده میرفتم.
مقاومت روزهای دشواری داشت، راهی که تنها مسعود بزرگ توانست آن را با همۀ مشکلات و نابسامانیهایش طی کنـد.
یاد آن روزها و دوستان عزیزِ مقاومت بخیر!
Comments are closed.