فترت تفکر

گزارشگر:چهار شنبه 8 قوس 1396 - ۰۷ قوس ۱۳۹۶

mandegar-3فترت یک واقعیت تاریخی و زمانی و عینی است که با ناتوانی و فروهشته‌گی و شکسته‌گی و ضعف و فاصله افتاده‌گی، معنا و مفهوم خود را عیان می‌کند وقتی یک جریان فکری و علمی دچار رکود و غیبت شد و از رشد و پویایی و تولید و توسعه ایستاد، حالت توقف و فترت پیش می‌آید این حالت یک ویژه‌گی زمانی و تاریخی است؛ مثلاً دورۀ بین دو حادثه و اتفاق یا واقعۀ تاریخی، مثل دورۀ یک امپراتوری تا فاصلۀ امپراتوری دیگر؛ مثل، دورۀ رکود در تولید و ترویج علم و دورۀ رشد و توسعه علمی منظور از فترت تفکر در اینجا، پرداختن و بررسی کردن و تحلیل و تأمل و تعمق کردن، در وضعیت تفکر در قرون وسطی است.
منظور از فترت تفکر چیست؟
قرون وسطی بخش بزرگ و طولانی از تاریخ ما آدمیان است؛ تبار و ریشۀ بسیاری از موضوعات و مسایل و مباحث و مطالب امروزی و شاید آیندۀ ما، در همین قرون وسطی نهفته و خفته است؛ به عبارت دیگر، آیا می‌توان به نصف تاریخ مدرن و رسمی بشر بی تفاوت بود؟ آیا می‌توان از هویت و تحولات و تغییرات و وقایع امروز، بدون توجه به بن‌مایه‌ها و ریشه‌ها و تبارهای آنها، که قطعاً بخشی از آنها در دوران قرون وسطی بوده است، بحث و تحقیق و جست‌و‌جو به میان آورد؟
تفکر و عقلانیت، در مقابل جهالت و نادانیت است؛ هم تفکر تاریخ و تبار دارد و هم جهل و جهالت در زمان و مکان ظهور پیدا می‌کند؛ عصیان‌های آدمی، ریشه در جهل‌ها و نادانی‌های انسان دارد، حقیقت پوشی و واقعیت پنهانی، اصل و منشأء در حماقت و نافهمی دارد، چرا که امر حق و حقیقی و واقعی را قابل پوشاندن نیست و دیر یا زود رُخ می‌تاباند؛ لیکن، عصیان‌ها و طغیان‌ها، با فترت تفکر و فتوری اندیشه، نسبت لاینفک دارد؛ پاره و مقطعی از قرون وسطی، عرصه عصیان‌ها و خشونت‌ها و سرکشی‌ها و شکسته‌گی‌های تفکر و علم بوده است.
تفکر پناه‌گاه معنوی و معنایی و رهایی انسان از بن‌بست‌های زنده‌گی و تاریخی است؛ تفکر راه است، راه رهایش و گشایش، راه اتصال و نسبت پیدا کردن و سازگاری و هم‌آهنگی حمکت آسمانی و حکمت انسانی؛ حکمت درون و باطن جهانی و حکمت انسانی و روح نهانی. حال در نظر بگیرید، اگر تفکر دچار و گرفتار و اسیر گردد و در بند افتد، چه بر سر انسان و زنده‌گی و جامعه و سرنوشت می‌آید؟! بخشی از قرون وسطی یعنی قرون ششم و هفتم و هشتم خصوصاً دوره اسارت تفکر بوده است؛ دوره و تاریخی که تفکر هم به اسارت رفته است، و هم شرایط امکان تفکر، مفقود گشته است؛ وجدان شرایط و فقدان موانع، شرط تولید فکر و توسعه علم است، سلب این دو شرط و اصل، یعنی، فترت تفکر.
پدران کلیسا و آبای جامعه مسیحیت، تا قرن پنجم میلادی، نهایت تلاش و تقلای خود را کردند، اولاً، تعالیم دین مسیح (ع) را تبلیغ و ترویج کنند و ثانیاً، تفاسیر و تعابیر از کتاب مقدس ارایه کنند، و ثالثاً، اصول عقاید متفق جامعه مسیحی را عرضه بدارند؛ اگرچه در این مدت نیز تفکر به تدریج در حال افول و غروب و رکورد بود و تاریکی‌ها و سایه‌ها، جای روشنی و نورانیت عقل و علم را فرا می‌گرفت و تفکر فروهشته‌گی پیدا می‌کرد، لیکن، قرون بعدی تقریباً و به‌طور نسبی در تمام گیتی دوره فترت و توقف و ایستایی تفکر بود، متفکران مقتولان میدان اندیشه و معرفت بودند و چراغ حکمت و علم خاموش شده بود و تاریکی و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود، در تاریکی حقایق و واقعیات دیده نمی‌شوند و دیده‌ها نابینا می‌گردند، و گمان‌ها و وهم‌ها و خرافات فضا را پُر می‌کنند و زنده‌گی مسموم می گردد؛ این مطلب واقعیت تاریخی و بین است.
در دورۀ فترت، مدارس و حوزه‌ها و مکاتب تعطیل شدند و تعلیم و تربیت و آموزش و یادگیری به نسیان و فراموشی سپرده شد؛ دنیای متمدن آن روزگار محل و مجال بحث فعلاً قرون ششم تا هشتم میلادی است بین دو امپراتوری روم و ساسانی تقسیم شده بود و برخی اقوام و قبایل دیگر، در بربریت به تعبیر رومیان و یونانیان در توحش زنده‌گی می‌کردند؛ غروب و اروپا در قلمرو امپراتوری روم و شرق و آسیا به‌جز هند و چین در قلمرو ساسانی بودند؛ و این هر دو امپراتوری، در برابر هجمه و حمله قبایل و اقوال غیر متمدن قرار گرفته بودند؛ ژرمن‌ها و سایر اقوام و طوایف از یک سو و قبایل زردپوست و ماوراءالنهر سبب سقوط امپراتوری روم و امپراتوری ساسانیان شد.
وقایع و قضایای پیش آمده سبب فترت علم و معرفت شد و چراغ حکمت و تفکر افول و غروب کرد؛ این قاعده و حکمت جهان انسانی است که هر گاه و هرجا، تاخت و تاز و کشمکش و ستیزه و غوغای قدرت و خشونت پیش آید، نیروها و استعدادها و ثروت‌ها و امکانات و فکرها و جسم‌های آدمیان به طور جدی به خطر می‌افتد و از میان می‌رود؛ هر جا و هر گاه، امنیت و فضای امن مختل شود و آرامش وآسایش زایل شود، مردم پناه‌گاه اصلی خود و سرمایه بی‌بدیل خود، یعنی عقل و اندیشه، را از دست می‌دهند؛ در تاریخ نیز چنین بوده است، وقتی مردم فلاکت زده، دچار بحران شدند، به کلیساها و دیرها پناه بردند و قدری آرام و امن گرفتند.
در مدت مدید قرون وسطی، آزادی اندیشه و عقل ورزی مرد و تکرار و تقلید زنده شد؛ میراث و کتب علمی و فکری بشر از میان رفت، جبر و جبرگرایی به عنوان ابزار تسلط بر مردم، ترویج و تبلیغ شد
جهالت اگر با باورهای ثابت و صامت و مقدس مآب، عجین و آمیخته شد، جمود و خمود فکری پیش می‌آورد و تعطیلی اندیشه‌ورزی و علم کاوی را نتیجه می‌دهد، فترت تفکر ریشه و منشأ در این اصل و اساس دارد؛ در قرون وسطی، چنین وضعی پیش آمد، جهالت با تظاهر به عقاید عجین شد و بدین‌سان، فکرها جامد و ثابت و ساکت گردید؛ البته، عدم استقرار حاکمیت‌های سیاسی و دولت‌ها و عدم تأمین امنیت و تمشیت از علل و عوامل اصلی بود؛ یعنی، تزلزل در ارکان زنده‌گی موجب، رکود و توقف در تفکر می‌شود و انسداد و انقباض در جوانب گوناگون حیات اجتماعی پیش می‌آید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.