احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر محیالدین مهدی / یک شنبه 26 قوس 1396 - ۲۵ قوس ۱۳۹۶
بخش دوم/
بابر طی بیست سالِ اول حکمرواییاش در کابل، توانست نواحی شمال غرب هند را متصرف گردد. در این زمان، سلطان ابراهیم بن سلطان سکندر بن سلطان بهلول لودی حاکم دهلی بود؛ به قول خود بابر، فلمرو حکمروایی سلطان ابراهیم «از بهیره تا بیهار» امتداد داشت. بهیره نام درهیی است در پنجاب غربی که رودبارِ جارى در آن به آب ِسند مىریزد. از آنسو وقتى از مسیر این رودخانه رو به شرق برویم، به پانی پت میرسیم. اما بیهار که همواره ولایتی بوده با نعمت، مجاری وسطی رودهای گنگا و جمنا را احتوا میکند.
بابر در سوقیات پنجمش که در سال ٩٣٢هق پیش آمد، به کمک تعدادی از امرای افغان که از سلطان ابراهیم لودى(به سبب بد رفتارىهایش) رو گردانیده بودند، آهنگ تسخیر دهلی کرد. سلطان در پانی پت با بابر مقابل گردید. جنگ عظیمی بر پا گشت، جم غفیری از هر دو سو به خاک هلاک افتادند، اما بنا به قول مشهور «از کم کم، از بیش بیش»، تلفات جانب سلطان ابراهیم بیشمار بود؛ خودِ سلطان نیز در این معرکه شجاعانه جان باخت، و دورهیِ حکمروایی هشتاد سالهی سلسلهیِ لودى(٩٣٢-٨۵۵هق) به پایان رسید.
شکست افغانها در این جنگ، مصایب اجتماعی بسیاری به وجود آورد؛ از همه اولتر سبب جابهجاییهای فراوانی گردید؛ موجهای عظیمی از مهاجرتها را به دنبال داشت. کاروانهای طویلی از دهلی و اطراف آن، به غرب به جانب «روه»(افغانستان تاریخی) رو نهادند؛ همینگونه قافلههای کثیری افغانان و همیارانشان را به جانب بیهار و بنگال برد، تا مگر از شرّ اذیت کارداران و لشکریان مغول در امان بمانند. این کاروانها، یا حامل خانوادههاى سربازان و افسران نظامى بودند که از خوف مجازات و انتقام پناهگاه میجستند و یا خانوادههایی را که طى هشتاد سال حکمروایی لودیان، از «کوهستان»، روه و افغانستان به دهلی و سایر مناطق مرکزی هند آمده بودند، دو باره به اوطانشان منتقل میساختند؛ یک مثال شناخته شده از این نوع مهاجرت، بازگشت خانوادۀ بایزید -مشهور به پیر روشان- از بیهار به کوهستان است.
پانی پت دوم-٩۶۴هق: بابر پس از این فتح فقط پنج سال زنده بود(متوفى٩٣٧هق)؛ از اینرو مجال کافى براى سرکوب بقایاى سلطنت لودى و دیگر معاندین در اختیار نداشت. افغانهاىی که به جانب شرق رفته بودند، یکى از شهزادههاى لودى را سلطان خواندند، و تا مدتى دم از استقلال مىزدند. همایون، جانشین بابر از یکسو با مقاومت افغانها و بعضی از راجاها روبهرو بود؛ از سوى دیگر، سه برادرش هریک کامران میرزا، هندال میرزا و عسکرى میرزا، در برابر او دم از استقلال مىزدند. این امر سبب گردید که افغانها بار دیگر -این بار در محور قبیلۀ مسمی به «سور»- فراهم آیند و با سلسلۀ نوبنیاد مغولیه از نو در آویزند. در این دوره، افغانان را یکى از امراى افغان عصر لودى به نام فریدخان -ملقب به شیر خان- رهبرى مىکرد. این شخص که از تهور بىمانندى برخوردار بود، طى چند جنگ -که در آنها بیشتر از تاکتیک خدعه و غافلگیرى بهره مىگرفت- بر همایون غالب گشت و سرانجام در نبردی مسمی به «جنگ قنوج» او را شکست فاحش داد(٩۴٧هق)، تا مجبور به ترک هندوستان گردید. همایون مدت سه سال را در دربار شاه طهماسب صفوى گذرانید.
شیرخان نیز در گیر جنگهایی با راجاهاى سرکش و استقلالطلب گشت. سه جنگ مشهور شیرخان با هندوان عبارت اند از فتح قلعۀ رُهتاس(در بنگال)، فتح قلعۀ رایسین(در پنجاب) و فتح قلعۀ کالنجر(در جنوب غربی الله آباد کنونی). شیر خان در جنگ اخیر -به دلیل آتش گرفتن انبار مهمات نظامی- جان باخت. شیرخان را – علیرغم بیرحمیهایش- بانی بعضی از کارهای خیریه میدانند؛ او خود را متعهد به پیاده کردن قوانینی میدانست که بیش از دو قرن پیش از او، سلطان علاءالدین خلجى در هندوستان وضع کرده بود. ساختن سرکها، تأسیس چاپار و بنای سرایها از آن جمله است.
همایون با کمکی که از شاه صفوی دریافت کرد، توانست قندهار، کابل، سند و پنجاب را از برادران خود بازپس گیرد و در این خلال با مرگ اسلیم شاه فرزند شیرخان، خانه جنگی در سلسلۀ سوری پیدا شد. اولتر از همه، مبارزخان -برادرزن سلیم شاه- خواهر زادۀ هشت سالۀ خود را که وارث تخت سوری بود، بکشت و لقب «محمد شاه عدلی» بر خود نهاد، اما افغانان از او اطاعت نکرده و در پنج دستۀ متفرق در برابر او ایستادند. در این میان، افغانان نیازی مناطق پنجاب و سرهند را قبضه کردند و افغانان کرلانی بر بیهار و بنگال مسلط گشتند. محمد شاه عدلی که اعتماد خود را نسبت به افغانان از دست داده بود، «هیمو» نام را -که گویا قبلاً شغل بقالى داشت- وزیر و یاور خویش ساخته به او القاب «راجا» و «کرامادیتیا- بکرماجیت» داد (بکرماجیت موسس سلطنت هندو در دهلی- قبل از ورود مسلمانان به هند- بود). هیمو شخص شجاع و دلاوری بود؛ او میپنداشت که مسلمانان -در مجموع- قابلیت حکومت بر هندوستان را از دست داده اند؛ از اینرو، میتواند بعد از زوال سلسلۀ سوری، اقتدار را به هندوان باز گرداند.
همایون که این اوضاع را زیر نظر داشت، در سال ١۵۵۵م/٩۶٢هق- پس از پانزده سال مفارقت از سلطنت- دو باره بر تخت دهلى دست یافت. عدلی و هیمو به جانب سرهند و سهسرام(زادگاه شیرشاه) عقب نشستند. اما اجل به همایون مهلت نداد، پس از سالی سلطنتِ مجدد(در ۱۵۵۶م/٩۶٣ق)، حین فرود آمدن از بام، نردبانِ زیر پای او بشکست و از صدمۀ آن در جا جان سپرد.
جلالالدین محمد اکبر فرزند همایون که بزرگترین حکمران این سلسله است، در خُرد سالى(سن١۴) جانشین پدر گشت. دشمنان همیشهگی آنان، یعنی افغانان و راجههای جنوب، بسیج شدند و در همان سال اول سلطنت اکبر، او را درگیر جنگهاى متعدد کردند. از آن جمله هیمو به آرایش سپاه پرداخت و با لشکر عظیم در پانی پت آمادۀ نبرد با اکبر گردید(٩۶۴ق.)
Comments are closed.