احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند/ شنبه 9 جدی 1396 - ۰۸ جدی ۱۳۹۶
بخش دوم/
۲ – حفیظ الله امین و سی.آی.ای
اگر به سوی امین، به عنوان عضو سی آی اِی نگاه شود و ادعای مخالفین حزبی او با ادعا های رسمی دولت شوروی در آن دوران مورد توجه قرار گیرد، باز هم امین محرک اصلی تجاوز نظامی شوروی در بررسی نقش حزب دمکراتیک خلق و رهبران این حزب در این تجاوز محسوب میشود.
شوروی در آن دوران، نفوذ به افغانستان همسایۀ جنوبی خود را بخشی از منافع و مصالح حیاتی خود تلقی میکرد. سپس با حاکمیت حزب دمکراتیک خلق سیاست نفوذ، جایش را به کنترول و سلطه به افغانستان داد. برای شوروی روابط و تبانی امین با سی. آی.ای و پاکستان بر مبنای بریدن از شوروی و روی آوردن به غرب غیر قابل تحمل بود. حتی امریکاییها نفوذ انحصاری شوروی را در افغانستان از حوزۀ منافع روسها محسوب میکردند. سالها پیش از حاکمیت حزب دمکراتیک خلق، در گزارش وزارت خارجۀ ایالات متحده آمده بود:
«گزارش وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا در سال ۱۹۷۲ نتیجهگیری میکند که: افغانستان با روسیه (شوروی) روابط طبیعی سیاسی، اقتصادی، تجارتی و کلتوری دارد. هر تلاشی که در جهت کاهش روابط افغان – شوروی برای پایین تر شدن از سطح طبیعی آن صورت گیرد، خلاف منافع هردوطرف بوده، حالت به دست آمده دیری دوام نخواهد کرد.»(۱۳)
در این تردیدی نیست که شوروی در فضای جنگ سرد و رقابت با ایالات متحدۀ امریکا به حیث ابر قدرت رقیب و متخاصم، تحمل از دست دادن افغانستان را در اثر رابطۀ امین با سی. آی.ای نداشت؛ اما آیا میان امین و سی.آی.ای چنین رابطهای موجود بود؟ پاسخ درست و قانع کنندهیی به این پرسش از همان نخستین روزهای حملۀ نظامی شوروی تا اکنون از سوی شوروی ها و مخالفان متخاصم امین در داخل جناحها و شاخههای حزب دمکراتیک خلق ارائه نشده است. حتی ببرک کارمل که در بسا مواقع نام امین را بدون تذکر پیوندش با سی.آی.ای نمیبرد، در پاسخ به این پرسش که چه دلیلی در اثبات رابطۀ امین با سی آی اِی دارد، چیزی به گفتن نداشت:« چندی قبل که آرتوم بورفیک از او (ببرک کارمل) سوال کرد که به اساس چه مدرکی مطمئن شد که او (حفیظالله امین) اجنت سیا(سی آی اِی) است، دوباره تأکید کرد که نظر به کار کرد امین.» بورفیک بلافاصله در جوابش گفت: اگر کارکرد ها را در نظر بگیریم پس لوئنید برژنف باید اجنت تمام سرویسهای جاسوسی خارجی باشد.»(۱۴)
سید محمد گلابزوی، از وزیران هوادار ترهکی در جناح خلق که از ترس امین به شوروی فرار کرده بود و پس از سرنگونی حکومت امین توسط قوای شوروی به وزارت داخله رسید، نیز امین را جاسوس سی.آی.ای خواند :« په رشتنی او واقعی معلوماتو حخه په استفادی سره چه تر لاس راغلی، باید ووایو که جنایتکونکی حفیظ الله امین او د سی.آی.ای C.I.A نماینده او جاسوس او عدۀ همدیوالان او دافغانستان د اخوانیانو له مشر گلبدین حکمتیار سره جور رخ درلود. او دسی.آی.ای په لارشو نه په افغانستان کی دیوی کودتا او توطئه چی په ۱۳۵۸ د جدی په اتمه نیته سر ته رسیدله طرح کری وه. دافغانستان په نوی حکومت کی حفیطالله امین دجمهور رئیس په توگه، گلبدین حکمتیار د صدراعظم په توگه، محمد یعقوب د افغانستان دمکراتیک جمهوریت دملی دفاع دوزیر پخوانی لوی درستیز دملی دفاع وزیر په توگه موافقه شوی وه ( بر مبنای معلومات راستین و واقعی به دست آمده باید گفت که حفیظالله امین جنایتکار، این نماینده و جاسوس سی آی اِی و عدۀ همراهانش با گلبدین حکمتیار، رهبر اخوانیهای افغانستان بر اساس هدایت و رهنمایی سی آی اِی میخواست توطئه و کودتایی را در هشتم جدی ۱۳۵۸ عملی کند. در حکومتی که بعد از انجام این کودتا و توطئه تشکیل میشد، حفیظالله امین به حیث رییس جمهور، گلبدین حکمتیار صدراعظم و محمد یعقوب لوی درستیز قبلی وزارت دفاع به حیث وزیر دفاع مورد توافق قرار گرفته بود.»(۱۵)
در حالی که سید محمد گلابزوی، نه آن زمان و نه بعداً شواهد و اسناد ی را از آن «معلومات راستین و واقعی» در مورد رابطۀ امین با سی.آی.ای نشان نداد، ۲۲ سال بعد گلبدین حکمتیار از کودتا و به قول خودش «اقدام عسکری» در روزهای سقوط حکومت امین توسط قوای شوروی سخن گفت. حکمتیار اظهار داشت:
«ما به خاطر وارد آوردن آخرین ضربه بر پیکر نیمجان رژیم کمونیست امین، ترتیبات یک اقدام عسکری را گرفته بودیم، افسران وفادار به ما پیام فرستادند که: «قطعات اردو از هر لحاظ آمادۀ قیام به مداخلۀ نظامی متوسل میشوند(میشود). شما از کشورهای همسایه مخصوصاً از امریکا (و مخصوصاً از امریکا) توضیح بخواهید که در صورت مداخلۀ نظامی روسها در افغانستان، عکسالعمل واشنگتن چه خواهد بود؟ تا این زمان هیچگونه تماس مستقیم و غیر مستقیم با امریکاییها نداشتم…استاد امینالله، مسوول بخش روابط بینالمللی را توظیف نمودم تا در همین رابطه با کنسول امریکا در پشاور صحبت نماید که آیا آنها گزارشهایی حاکی از مداخلۀ نظامی شوروی و اعزام قوا به افغانستان را مؤثق میدانند یا نه و احتمال وقوع این امر را در چه حدی میبینند و اگر بالفرض روسها کشور ما را مورد هجوم قرار دهند، عکسالعمل آنان چه خواهد بود؟»(۱۶).
هرچند گلابزوی از توافق حکمتیار و امین در هشتم جدی ۱۳۵۸بر سر تشکیل حکومت به عنوان توطئه و کودتا نام میبرد و حکمتیار برعکس، از قیام یا کودتا علیه حکومت امین سخن میگوید؛ اما این تناقض مانع آن نمیشود تا نقاط مشترک در ادعای آنها پوشیده بماند. نقطههایی که در همزمانی هردو ادعا به وقوع کودتا و ذکر نام ایالات متحدۀ امریکا از سوی آنها در رابطه به این کودتا پیوند میابد.
گلابزوی کودتا را، توطئهای به رهبری سی.آی.ای تلقی میکند و حکمتیار میگوید که نمایندۀ خود را در مورد کودتا نزد قنسل امریکا فرستاد. آیا میتواند وجود این نقاط مشترک در ادعای حکمتیار و گلابزوی، نشانی از صحت ادعای گلابزوی باشد؟ البته حکمتیار هرگونه ارتباطی را با امین بر سر تشکیل حکومت مشترک رد میکند. اما یکی از نقاط پرسشبرانگیز در مورد ادعای حکمتیار از آنچه که او قیام افسران وفادار علیه رژیم کمونیست امین میخواند، عدم افشای نام و هویت این افسران کودتاچی و قیام کننده پس از گذشت ۲۲ سال از آن تاریخ است. در حالی که حکمتیار از افسران وفادار به خود در کودتای ناکام شهنواز تنی که ده سال بعد از آن به وقوع پیوست به تفصیل نام میبرد.
خود داری حکمتیار از معرفی افسران وفادار خود در داخل ارتش حکومت امین، نقطۀ دیگری است که ادعای گلابزوی را در مورد توافق حکمتیار و امین بر سر حکومت مشترک قابل تأمل و ملاحظه میسازد. هرگاه به همسانی در سخنان گلابزوی و حکمتیار، همزمانی تماس و رابطۀ حفیظالله امین با جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان را بیفزاییم، آیا رابطۀ امین با سی.آی.ای و ادعای گلابزوی واقعیتر به نظر میرسد؟
حفیظالله امین از نخستین روزهای حکومت خود در صدد تماس و مذاکره با دولت پاکستان شد. اشتیاق و علاقۀ او به برقراری روابط نزدیک با پاکستان هر روز افزایش میافت و در روزهای پایانی حکومت خود به دیدار و گفتگو با جنرال ضیاءالحق بیصبری بیش از حد نشان داد. آغا شاهی، وزیر خارجۀ پاکستان، بعداً به هریسن خبرنگار امریکایی گفت: «برداشت ما از اشارات امین این بود که وی آماده است که خط دیورند را بپذیرد.» داکتر شاه ولی وزیر خارجۀ امین در اواسط دسمبر ۱۹۷۹ از آغاشاهی، وزیر خارجۀ پاکستان، التماسگونه خواست تا هرچه زودتر به کابل سفر کند. چون پس از سفر او قرار بود که جنرال ضیاءالحق وارد کابل شود. برفباری در کابل مانع انجام سفر آغاشاهی قبل از ۲۲ دسمبر به ککابل شد. آغا شاهی میگوید: «به همین روز شاهولی برایش تیلیفون کرد و از وی مصرانه خواست که بروز بعد به کابل سفر نماید. از آواز شاه ولی معلوم بود که میخواست سفر من به عجله صورت گیرد. وی خیلی مایوس گردید. او میخواست من بدون معطلی به کابل بروم.»(۱۷)
درحالی که تمایل و تلاش امین به گفتوگو و روابط با ایالات متحده و پاکستان در دوران حکومت صد روزه اش افزایش یافت؛ اما موصوف قبل از آن نیز در مسند وزارت خارجه و کرسی صدارت با سفارت امریکا تماسهای مداوم داشت. به گفتۀ «بروس فلاتین» قنسل سیاسی سفارت امریکا در کابل، حفیظالله امین، چهارده بار با «ادولف دبس» سفیر ایالات متحدۀ امریکا در کابل دیدار و گفتگو کرد. «دبس» در مورد اولین ملاقاتش با امین گفت:
«این رهبر افغانها در بارۀ خودش چنین فکر میکند که وی گویا یک «کمونیست – ناسیونالیست» است و نمیخواهد پیش از حد مجبوریت به اتحاد شوروی متکی باشد. «دبس» چند بار گفت که لهجۀ امین در بارۀ مسکو آشوبگرانه و آمیخته با نوعی لافزنی بود. نامبرده گمان میکرد که امین آماده است با ایالات متحدۀ امریکا زودتر از آن روابط خود را توسعه بخشد که احتیاط مقتضی آن است.»(۱۸)
با توجه به روابط امین با سفیر امریکا و تصوریکه سفیر از او به دست میدهد، این پرسش به میان میآید که امین چرا از معذرتخواهی و حتی موضعگیری و اظهارات منطقی و قابل قبول در مورد قتل سفیر دبس خود داری ورزید؟ او جناح پرچم را مسوول قتل سفیر معرفی کرد؛ درحالی که به ادعای سفیر امریکا، امین به توسعۀ روابط با ایالات متحدۀ امریکا حتی بیشتر از حد مقتضی اشتیاق نشان میداد و در برابر روس ها لهجۀ آشوبگرانه و آمیخته با نوعی لافزنی داشت. و امین به خوبی میدانست که بیاعتنایی در مورد قتل سفیر ایالات متحده، دید امریکاییها را در برابر او و دولت حزب دمکراتیک خلق تغییر میدهد. ذهنیت و سیاست امریکاییها پس از قتل «دبس» در مورد دولت حزب مذکور دگر گون شد و در آگست ۱۹۷۹ کارتر رییس جمهور ایالات متحده لایحهیی را امضاء کرد که بر مبنای آن کمک به افغانستان به حالت تعلیق در آمد.
البته تلاش از سوی حفیظلله امین غرض تأمین مناسبات نزدیک با امریکا و پاکستان در دورۀ حکومت صدروزۀ وی و ماقبل آن نمیتواند به معنی پیوند او با سی.آی.ای باشد. همچنان این تلاش، تصمیم او را در لغزیدن از شوروی و همپیمانی با امریکا و پاکستان به اثبات نمیرساند. روی همرفته نکتۀ قابل بحث در دوران حکومت کوتاه حفیظالله امین، عملکرد متضاد وی غرض ایجاد مناسبات با ایالات متحدۀ امریکا همزمان در روابط موجودش با شوروی بود.
آیا مساعی امین در جهت برقراری روابط با پاکستان و امریکا، ناشی از اِعمال فشار به شورویها و کسب امتیاز بیشتر از آنها میشد و یا آنکه رازها و انگیزههای دیگری را در خود داشت؟
علیرغم تمام این ملاحظات و اما و اگرها نمیتوان از حفیظالله امین به عنوان نماینده و جاسوس سی.آی.ای نام برد و ادعای شورویها و مخالفان او را در داخل حزب دمکراتیک خلق مورد تأیید قرار داد. این ادعاها از یکسو ناشی از توجیه قتل امین و سرنگونی حکومت وی توسط نیروهای شوروی بود و از سوی دیگر ریشه در نگرانی زمامداران شوروی از تلاش امین در برقراری مناسبات نزدیک با پاکستان و ایالات متحدۀ امریکا داشت؛ اما این احتمال بسیار ضعیف به نظر میآید که تلاش امین در گفتگو و تأمین روابط با امریکا و پاکستان برای شوروی ها مبنای چنین دید و داوری قرار گرفته باشد. زیرا روس ها به خوبی میدانستند که روابط امین با آنها و دستگاه جاسوسی شوروی بسیار عمیقتر و گستردهتر از هرگونه رابطهیی با امریکا و سازمان جاسوسی امریکا، سی.آی.ای است.
نزدیکی و پیوند امین با سی.آی.ای، نه از دید شوروی و هردو سازمان استخبارات کی.جی.بی و جی.آر.یو پنهان میماند و نه شورویها اجازه میدادند تا یک مهرۀ سی.آی.ای در داخل حزب مارکسیست- لنینیست طرفدار و وابسته به آنها، تا آنجا رشد ونفوذ کند که به رهبری حزب برسد. هرچند شورویها پس از قتل امین، او را به عنوان جاسوس سی آی.ای و نمایندۀ امپریالیزم امریکا محکوم کردند اما در واقع آنها به این گفتۀ خود باور نداشتند.
خطر امین برای شوروی ها که کمر به قتل او وسرنگونی حکومتش بستند قبل از آنکه از رابطۀ وی با سی.آی.ای بر میخواست، ریشه در سیاست و عملکرد بحرانآلود و غیر قابل مهار موصوف در داخل حزب و حکومت حزبی داشت. امین علی رغم وابستگی و وفاداری اش به شوروی و کمونیزم روسی، با سیاست و عملکرد سرکوب و انحصار در بیرون و درون حزب دمکراتیک خلق، حاکمیت این حزب را به سوی سقوط و فروپاشی برد. در حالیکه مسکو سقوط دو لت حزب دمکراتیک را خلق نمیپذیرفت و حاکمیت این حزب را در افغانستان همسو با آنچه که منافع حیاتی خود میپنداشت، تلقی میکرد.
شورویها با وجود اتهام رابطۀ امین با سی.ای.ای هیچگاه اسناد و شواهد این رابطه را پس از سرنگونی حکومت امین نشان ندادند. «یوری کوزنتس» مشاور سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب دمکراتیک خلق در سالهای ۱۹۸۷ – ۱۹۷۹ در برابر این پرسش خبرنگار روزنامۀ ستارۀ سرخ که آیا امین واقعاً مامور امریکاییها بود، پاسخ میدهد: «من با این موضوع با تردید نگاه میکنم؛ دلیل طرح این مسأله پیدا شدن دست نوشتهای بود در دفترچۀ یاد داشت وی که نوشته شده بود «تیلیفون فلان مامور سیا در هند.» حالا شاید به دلیلی این تیلیفون لازمش شده بود. به غیر از این هیچ مدرک دیگری در تأیید ادعای فوق وجود نداشت.»(۱۹)
«والنتین برایترسکی» یکی از افسران کی. جی بی که در عملیات سرنگونسازی حکومت امین شرکت داشت، زدوبند امین با امریکاییها را یک فرضیۀ تحمیل شده از سوی زمامداران خود میپندارد. او میگوید: «برای ما این فرض را تحمیل کردند که امین با امریکاییها زدو بند دارد و ما یک همسایۀ خطرناک دیگر در جنوب پیدا کردهایم. هیچ سندی دال به تایید این احتمال هیچگاهی ارائه نگردید. برای من وقتی همه چیز روشن شد که ماموری که به سوی امین آتش گشود به من گفت: دستور بود امین را زنده دستگیر نکنیم.»(۲۰)
امریکاییها نیز نه آن زمان و نه بعداً از روابط امین با سی.آی.ای سخن نگفته اند و برعکس، دیپلوماتهای امریکایی در سفارت کابل به شمول «آدولف دبس» سفیر وقت ایالات متحده، هرگونه ارتباط امین با سی آی اِی را مورد تکذیب قرار دادند. «ستیو کول» یکی از مدیران روزنامۀ معروف امریکایی واشنگتن پست و نویسندۀ کتاب «جنگ اشباح» مینویسد:«برای دیپلوماتهای امریکایی مقیم کابل، امین، دیکتاتوری بود که همزمان مسوول قتل آدولف دبس نیز شمرده میشد. حتی آن ها از شایعات در بارۀ «سیا» (سی آی اِی) بودن امین نیز مطلع بودند….. آدولف دبس، قبل از مرگش از مسول سی آی اِی خود پرسیده بود که آیا آنچنان که شایع است امین واقعاً اجنت سی آی اِی است؟ وی در پاسخ گفته بود که امین هیچگاه در سی آی اِی کار نکرده است. این حرفها را بعد تر «جی.بروز.امستوتز» که در آن زمان معاون آدولف دبس بود و بعدتر پس از قتل دبس، ژارژدافیر سفارت امریکا در کابل مقرر گردید، برایم قصه کرد. افسران بخش شرق نزدیک سی آی اِی به من(امستوتز)گفته اند که امین نه با ما در تماس بود و نه از ما حقوق دریافت میکرد. همچنان گفته شده زمانیکه امین در نیویارک اقامت داشته و نه بعد از آن به جز از کدام صحبت تصادفی با وابستهگان سی آی اِی، آن هم در دعوتهای دیپلوماتیک، از ارتباط منظم وی نشانه ای در دست نیست.»(۲۱)
«هریسن» خبرنگار دیگر امریکایی از قول «امستوتز»، نه تنها حفیظ الله امین را فاقد هرگونه پیوند و ارتباطی با سی.آی.ای معرفی میکند بلکه از دشمنی و عقدهمندی او در برابر امریکاییها سخن میگوید:«امستوتز در خزان سرنوشت ساز ۱۹۷۹ پنجبار با حفیظالله امین ملاقات خصوصی داشت؛ ولی صحبتهایشان فاقد کدام نتیجۀ ملموس بوده است…. امستوتز امین را یک رهبر ستیزهجو، غیر قابل سازش و انعطاف ناپذیر از جمله در برابر امریکاییها میابد. به پندار وی، امین که دوبار نتوانست در امتحان دکتورای دانشگاه کلمبیا مؤفق شود، دلیل آنرا عمل عمدی میپنداشت و عدم مؤفقیت خود را نوعی تحقیر و اهانت علیه خودش تلقی میکرد و بعدها این مسأله عقدهیی را در درون او به وجود آورد که منجر به دشمنی با امریکاییها گردید. امین حتا آزردهگی خویش را بدون تجاهل به امستوتز ابراز میداشت.»(۲۲)
حتی در پاکستان، تلاشهای امین غرض تأمین روابط نزدیک با زمامداران پاکستانی این ذهنیت و باور را ایجاد نکرد که امین به عنوان شخصیت ناسیونالیست و آزادیخواه در صدد رهایی از وابستهگی و سلطۀ شورویها است. ژنرال ضیاءالحق حاکم نظامی پاکستان پس از سرنگونی امین گفت: «ما فکر کردیم قوای نظامی شوروی، از جانب امین که در سه کنجی گیر آمده بود، دعوت شده است. خیال میکردیم که آن بدبخت (حفیظالله امین) میخواهد به این وسیله موضعش را استحکام بخشد.»(۲۳)
Comments are closed.