گزارشگر:سه شنبه 12 جدی 1396 - ۱۱ جدی ۱۳۹۶
در این روزها بحث صلح در افغاستان، قرار است که از طریق کنفرانسهایی در کابل و جاکارتا به هدف اصدار فتواهایی در مورد جنگ افغانستان پی گرفته شود. شورای عالی صلح باور دارد که به کمک کنفرانسهای برنامه ریزیشده در کابل و جاکارتا، فتواهای در مورد جنگ جاری در افغانستان صادر میشود و این فتواها مشروعیت جنگ را از طالبان و داعشیان میگیرد. امیدواری شورای عالی صلح این است که سازمانهای اسلامی اندونیزیا، عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی، میتوانند در نهایت جنگ جاری در افغانستان را فاقد مشروعیت شرعی نشان بدهند. اگرچه افغانستان به حمایت جهان اسلام و نیاز دارد و ممکن فتوایی که از طریق نشستهای علمی و اسلامی عالم اسلام در مورد جنگ افغانستان صادر شود بتواند در کاهش ناامنیها و کاهش سربازگیریهای گروههای جنگی تاثیر بگذارد؛ اما خود این مسأله با دوچالش بسیار اساسی مواجه است. یکی اینکه هنوز مشخص نیست که اندونیزیا بتواند چنین دستآوردی داشته باشد و کشورهای اسلامی همه در حمایت از دولت افغانستان قرار بگیرند و علیه طالبان فتوا بدهند. نقظۀ دوم این است که چنین فتواهایی بارها صادر شده است و اصلا منطق جنگ در افغانستان به خصوص گروههایی مثل طالبان و داعشیان قبل از این که اسلامی باشد، بیشتر استخباراتی است و به همین دلیل اگر فتوایی در کابل و جاکارتا هم صادر شود در برابر فتوایی قرر میگیرد که در اسلامآباد صادر میشود. چنانکه تجربۀ گذشته همه همین بوده است. اما مهمتر از همه اصل روند صلحی که دولت افغانستان مدعی آن است با مشکلاتی مواجه است و مهمتر آز آن این که دولت آقای غنی به سان دولت آقای کرزی هنوز خود ارادهیی برای دستیافتن به صلح و پایان طالب و داعش ندارد. دولت وقتی علمای دینی را برای کمک به روند صلح دعوت میکند و یا نشستهایی را با کشورهای ذیدخل در مسایل افغانستان برگزار میکند، فقط میتواند یک روی سکه باشد، روی دیگر سکه عملکردهایی است که این دولت در حمایت از برنامههای خود صورت میدهد. متاسفانه در این عرصه دولت افغانستان موفقانه عمل نکرده است. عملکرد دولت افغانستان چنان نبوده که بتواند فضای اعتماد را چنان گسترش بخشد که مخالفان مسلح چارهیی غیر از گفتوگو و گذاشتن سلاح نداشته باشند. مخالفان مسلح حتا در این پانزدهسال یک بار هم راضی به مذاکره با دولت نشدهاند. آیا کسی دلیل چنین موضعی را سراغ کرده است؟ آیا مخالفان مسلح به حقانیت راه شان باور دارند و یا این که دولت افغانستان را ناتوان در مبارزه علیه خود مییابند؟ به نظر میرسد مخالفان مسلح بیشتر از این که به حقانیت راه خود باور داشته باشند، ضعف دولت و سیاست آن وسیلۀ ادامۀ جنگ شان شده است. وقتی معاون اول ریاست جمهوری به هربهانۀ به تبعید مجبور میشود، وقتی والی یک ولایت دولت را به ناکارآمدی و توطیه علیه موتلفانش متهم میسازد، وقتی نمایندهگان پارلمان در یک ولایت جمع میشوند و دولت را به دسیسه علیه منافع علیای کشور متهم میکنند، بدون شک تاثیرآن در یک حوزۀ کوچک باقی نمیماند و سبب میشود که کل برنامههای دولت زیر سوال برود. مخالفان مسلح با انتباه از چنین وضعیتی نتیجه میگیرند که دولت افغانستان چنان دولت ضعیف، ناتوان، سطحی گرا، قوم گرا و بیبرنامه است که نمیتواند معاون اول ریاستجمهوری خود را در داخل کشور تحمل کند، برای عدم شرکت یک والی در یک نشست توطیه میچیند و مانع پرواز او میشود، برای حذف دیگران از قدرت برنامۀ قوم گرایانه تدارک میبیند و به روی شهروندانی که آمده اند به صورت مسالمت آمیز حق خواهی کنند، تفنگ میکشد، آیا چنین دولتی میتواند انتظار داشته باشد که مخالفان مسلح او دست از مخالفت بردارند و به روند صلح بپیوندند؟ آیا آنها نمیگویند که شما با خودیهای تان چه میکنید که با مخالفان مسلح تان بکنید؟ با توجه این مسایل میتوان گفت که گام نخست برای تامین صلح، ایجاد بستری قابل اعتماد و پذیریش در داخل نظام است. اگر چنین بستری نباشد، بدون شک هیچ گروه و دستۀ حاضر به گذاشتن سلاح و پیوستن به روند صلح نخواهد شد. دولت افغانستان در مهمترین وعدههای خود به شهروندان در زمینۀ تامین عدالت، توازن قدرت، مشارکت عمومی در سیاست گذاریها و اعتماد سازی چنان ناکام بوده که امروز مرز میان دولت و شهروندان به حفره غیرقابل تصور تبدیل شده است. مردم افغانستان از اقدامهای دولت چنان خسته و ناامید اند که حتا برنامههای اقتصادی رییسجمهوری نیز دیگر نمیتوانند حمایت آنها را جلب کنند. در چنین شرایطی برگزاری نشستهای سه جانبه و چهارجانبه و گردهماییهایی با شرکت علما و دیگر اقشار جامعه فقط میتواند آب در هاون کوبیدن باشد و بس.
Comments are closed.