در پنج سال پس از طالبان طالبان چیزی بیشتر از» درد سر»

گزارشگر:چهارشنبه 13 جدی 1396 - ۱۲ جدی ۱۳۹۶

زمانی که دیس براون، وزیر دفاع بریتانیا، از طالبان به عنوان یک عنصر مهم در فضای سیاسی افغانستان یاد کرد، صحنه های تازه یی بر دورنمای تصورات جامعۀ غرب درمورد افغانستان، گزینش و پرورش یافت.
هرچند داونینگ ستریت و پارلمان کشور بریتانیا به حمایت ۳۶۰۰ تن نظامیان خویش در هلمند، ۹۰۰ تن دیگر افزوده است، اما براون اعتراف کرده است، که» جنگ با طالبان کم ارزش جلوه داده شده بود. مقاومت طالبان بیشتر از آن بوده، که ما تصور می کردیم». براون گفته است که تمام کشورهای عضو پیمان ناتو نیز باید با اعزام بیشتر نیروهای مسلح، جنگ برعلیه طالبان و دهشت افگنی را در افغانستان تقویت بخشند.
هرچند ناتو با افزایش نیروهای خود از حضور ۹۰۰۰ نفری تا ۱۸۰۰۰ درافغانستان، نتوانسته است امنیت لازمی را درین کشور به ارمغان آورد، رییس جمهور کرزی خواهان نظامیان بیشتر برای حمایت از افغانستان گردیده است. چندی قبل داکتر کاندونیله رایس، وزیر خارجۀ امریکا، در جلسۀ وزرای خارجۀ کشورهای عضو پیمان اتلانتیک شمالی در بروکسل تقاضا نمود تا به این درخواست کرزی جواب مثبت ارایه گردد، ولی تا به حال هیچ کشوری به جز جمهوری پولند دست به اقدام جدی و عملی نزده است. از سوی دیگر آقای پرویز مشرف رییس جمهور پاکستان، در کمیسیون اتحادیۀ اروپا هشدار داده است، که طالبان به نیروی پرطرفداری درمیان پشتونهای افغانستان و پاکستان مبدل گشته اند. در کشورهای حامی نظامی و اقتصادی افغانستان نیز بحثهای گرم در جریان است، تا بدانند که وضعیت افغانستان به کجا می کشد؟ رهبران کشورهای پاکستان و افغانستان ازشصت و یکمین تربیون مجمع عمومی سازمان ملل متحد، تعهدات شانرا در مبارزه با دهشت افگنی اعلام داشتند. سخنرانیهای هردو رهبر نشانگر عدم موجودیت جدیت و مسؤولیت پذیری همسایه های شان بود. اینها همه پیش زمینه هایی شدند تا هردو رهبر درقصرسفید و درحضوررییس جمهوربوش دست به پرخاشهای جدی سیاسی بزنند و ازحیطهء دیپلوماسی معاصرکه بنام دیپلوماسی تعادل و صلح پسند مسمی گردیده پابرون نهند. این نحوهء برخورد با بینش جهانی ازسوی آقای بوش پس ازحوادث یازدهم سپتامبربه تجربه های معمول دیپلوماسی امریکا مبدل گردید. پاردوکس در نحوۀ برخوردها از جریان بازدید آقای مشرف و اظهارات ضد و نقیض هردو رهبر در بالاترین مرجع دیپلوماسی جهان نشأت می نماید. این دونگریها و سه نگریها در کابل، بروکسل و نیویارک، بیانگر چیست؟ البته چیستی این روش همسایۀ بحث برانگیز، چه تأثیر بر اوضاع داخلی افغانستان خواهد داشت، مستلزم مطالعۀ دقیقی است، که امید می رود دیپلوماسی افغانستان آنرا به مطالعه گیرد.
درعملیات اخیر قطعات امریکایی، که با حمایت نیروهای تأمین صلح و ارتش افغانستان همراه بود، ده ها تن ازامریکاییها و نیروهای بین المللی حافظ صلح، توسط شورشیان طالب به قتل رسیدند. باید قتل سربازان غربی در افغانستان را جدی گرفت. هرچند صاحبنطران به این باورند که جنگ عراق، توجه جدی جامعۀ جهانی را نسبت به افغانستان کاهش داد؛ ولی به قول جینس بروک، تحلیلگرمسایل امنیتی جهانی، طالبان درسهای بزرگی از جنگجویان عراق آموختند و تاکیتیکهای جدیدی را در مبارزه علیه نظامیان خارجی و نیروهای امنیتی افغانستان به کار بردند.
به قول همین تحلیلگر، امریکاییها، از آوان ورود به افغانستان نتوانستند نقاط ستراتیژیک مهم را درست شناسایی نموده، نیروهای نظامی خود را در هنگام شکست طالبان جاسازی نمایند. این درحالیست که طالبان درهمین مناطق مهم دوباره حضور پیدا کرده و شکل می گیرند. تیرک ایلیگی، تحلیلگر مسایل ستراتیژیک دانشگاه روابط بین الدول اکسفورد، به این باور است که طالبان شبکۀ رابطی شانرا با سایر گروههای دهشت افگن جهانی خیلی مستحکمتر کرده اند. گمان می رود که القاعده تنها و یگانه شریک طالبان نباشد، آنها با لیبیا، چیچین، کشمیر، سودان، مصر، یمن گروههای تندرو اروپا، چون حزب التحریر و با گروههای مذهبی پاکستان رابطه های همکاری بسته اند.
وی می گوید: درمناطق تحت سلطۀ طالبان، بیشترین مقدار مواد مخدر زرع و تولید می گردند، که زمینه و امکانات خوبی برای حمایت طالبان به شمار می روند و هزینۀ آن، در سال گذشته، به هژده ملیارد دالر بالغ شده بود.
زمانی که آقای بوش، مرحلۀ اول جنگ سوم جهانی (جنگ با دهشت افگنی) را پیروز اعلام نمود، طالبان را تنها به یک درد سر تشبیه می کرد؛ اما حالا، طالبان چیزی بیشتر از یک درد سر عادی به حساب می آیند. طالبان حالا به یک ماشین ترمیم شده یی می ماند و آنقدر فرسوده نیست که به قول دیس براون نادیده حساب شود. آنها در تبانی با القاعده جنگهای فرسایشی را سازمان می دهند. کارمندان مؤسسات جهانی را به قتل می رسانند. حملات ضد حمله بر نظامیان امریکایی و نیروهای ایساف را سامان می دهند. حملات انتحاری در شهرهای مهم افغانستان را راه می اندازند. علمای معتدل مذهبی را به قتل می رسانند. مکاتب را، به خصوص مکاتب دخترانه را، به آتش می کشند و معلمین را سر می برند.
از قرار اظهارات ملا دادالله، که فرمانده عملیات طالبان خوانده می شود، آنها بیست ناحیه در جنوب افغانستان را در دست گرفته اند و از ۱۲۰۰۰ نیروی جنگی بهره مند می باشند. در حالی که این ارقام به مراتب پایین تر به نظر می خورند.
اکنون که پنج سال از حذف طالبان متخاصم از قدرت سیاسی افغانستان می گذرد، طالبان با حمایت القاعده و گروههای تندرو دیگر، به خصوص حامیان خاورمیانه یی خویش از مرزهای پاکستان جا و جان می گیرند.
درین مقاله سعی می کنم تا عوامل و بینشهای این بازگشت فرسایشی را مختصراً به بحث بگیرم و تلاش می نمایم تا اشتباهاتی را که در زمینه های مختلف حیات اجتماعی – اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعۀ افغانستان اثر گذاشته است، برشمرم.
قابل تذکار می دانم، که نگارندۀ این مقاله، از آغاز سرنگونی طالبان، اوضاع کشور را از نزدیک مطالعه نموده و در عرصه های تحقیقاتی، مطالعه از وضعیت حاکمیت قانون، حقوق بشر، دموکراتیک سازی روند کنونی و استحکام نهادهای جامعۀ مدنی در افغانستان، از مدت پنج سال بدینسو، در افغانستان فعالیت داشته است و درسها و تجارب مهمی را از کشورهای شبیه افغانستان در آسیا و افریقا ـ جاهایی که نگارنده همزمان با افغانستان کار نموده ـ آموخته است، که درین مختصر نوشته از آنها یادهانی می شود.
ملک ستیز.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.