احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سیداسماعیل رحیمی ایثار/ یک شنبه 24 جدی 1396 - ۲۳ جدی ۱۳۹۶
تاریخ جریانهای سیاسی و تشکل احزاب در افغانستان، از حدود یک قرن پیش همراه با حرکتهای تحولخواهانۀ سیدجمالالدین در کشور آغاز و تا کنون مسیر پُرنشیبوفراز ولی بدون نتیجۀ مطلوب را پیموده است.
در طول پنج دهۀ اخیر، این حرکات پُررنگتر شده و باعث گردیده که احزاب متعدد و متنوع با اندیشههای مختلفِ چپی و راستی عرض اندام کنند. در حال حاضر بر اساس آمار وزارت عدلیۀ کشور، حدود یکصد و ده حزب ثبتِ سیاسی و بهصورت رسمی ثبت این وزارت استند.
در این نوشته تلاش میکنم به گونۀ موجز بر چندوچونِ احزاب سیاسی در کشور درنگ کنم.
۱- جغرافیا
موضوع جغرافیای کشور را باید از دو منظر جدی تلقی کرد: نخست، موقعیت جیوپولیتکی و استراتیژیک در قلب آسیا که همیشه مورد توجه قدرتها بوده؛ و دوم، اراضی داخلی و اغلب کوهستانی و صعبالعبور و نبود جاده و راهها و امکاناتِ ترانسپورتی که بتواند مردم را بیشتر به هم پیوند داده و در شناخت همدیگرشان کمک کند و در نتیجه سبب شود که باشندهگانِ یک منطقه با منطقۀ دیگر تماس داشته و همفکریهایی در مسایل اجتماعی و سیاسی میانشان به میان آید. به گونۀ مثال، خیلی از هراتیها با ویژهگیهای مردمِ ولایاتِ همجوار مثل بادغیس، غور، فراه، فاریاب و یا نیمروز که به فاصلههای دو و یا سهصد کیلومتری از آنها زندهگی میکنند، آشنایی ندارند. حالا چنین وضعیتی را تعمیم دهید به ولایتهایی که فاصلههای زیادتری از هم دارند؛ مثلاً ولایتهای جنوبی و شمالی کشور.
۲- مشکل رهبری
در طول تاریخ معاصر بهخصوص پنج دهۀ اخیر، متأسفانه رهبری که تمام خصوصیاتِ یک فرد کاریزماتیک و ملی را داشته باشد و در رأس یک حزب سیاسی قدرتمند قرار گیرد، در کشور ظهور نکرده است. هرچند برخی از احزاب سیاسی و رهبرانِ آنها برخی از ویژهگیهای رهبری را داشتهاند ولی متأسفانه این مورد نیز نتوانسته به ظهور حزب پُرقدرتِ سراسری در کشور منجر شود.
۳- مشکل قومی
افغانستان یک کشور کثیرالقومی است یعنی اینکه اقوام مختلقی در آن زندهگی میکنند. شاید این ویژهگی منحصر به کشور افغانستان نباشد ولی بهطور حتم رنگارنگییی را که افغانستان از بُعد قومی دارد، بسیاری از کشورها فاقد آن اند. این موضوع از یکطرف میتواند امتیازهایی به این کشور ببخشد ولی از سوی دیگر میتواند سبب سوءتفاهمها و مشکلاتی شود که سادهترین آن، عدم اعتماد در میان این اقوام خواهد بود. متأسفانه جامعۀ افغانستان هر دو موضوع را تجربه کرده و این مسأله عمدتاً به ظهور احزابی با منش قومی و زبانی کمک کرده است.
۴- کوتهنگریِ احزاب
این اصل نیز از عمدهترین مشکلات احزاب سیاسی در افغانستان به حساب میآید و به جرأت میتوان گفت که اکثر احزاب سیاسی در حول منافعِ خود باقی ماندهاند و به همین دلیل مردم کمتر به آنها باور کردهاند.
۵- مداخلۀ بیرونیها
واقعیت انکارناپذیر این است که در طول چهل سال اخیر، کشورهای دور و نزدیک نهتنها بر اکثریت رهبران و احزاب سیاسیِ ما اشراف داشتهاند، بل در برخی موارد در تأسیس خیلی از احزاب نیز تأثیرگذار بوده و حتا آنها را تمویل کردهاند. مقولۀ مشهوری است که وقتی یک خارجی برایت کمکی میکند، انتظار داشته باش که کاغذی باید برایش امضا کنی. از اینجاست که استقلالیتِ خیلی از احزاب زیر سوال بوده و جز نام و منافع شخصی رهبر و چند نفر محدود دیگر، هیچ موثریتی برای مردم و کشور نداشته و نخواهند داشت. نمونۀ زندۀ آن حزب “تحول و رفاه افغانستان” به رهبری داکتر اشرفغنی میتواند باشد.
۶- میراثی شدن احزاب سیاسی
یکی دیگر از عملکردهای غیرمعیاری و خودمحورانۀ احزاب سیاسی در افغانستان برخلاف تمام اصول و اساسنامههای این حزب، ایجاد عنعنۀ حاکمیت شاهی در داخل احزاب سیاسی بوده است. رهبری برخی از احزاب سیاسی کشور به گونۀ میراثی از یک فرد به فرد دیگر منتقل شده و این مسأله نیز به فرهنگ حزبسازی در کشور صدمه وارد کرده است.
۷- نبود ظرفیت و برنامههای مدون
تعداد زیادی از افراد با استفاده از فرصتهای نظام دموکراسی حاکم در کشور، به هدفِ مطرح شدن خود و متکی بر منافع شخصی، اقدام به تأسیس حزب کردهاند و به عنوان پیامبرانِ بیامت حتا گاه آدرس دفترشان مشخص نبوده و مردم حتا متوجه حضور آنها در جامعه نشدهاند. این گونه احزاب سیاسی در زمان انتخابات، ناگهان از لاک انزوا بیرون شده و به لابیگریهای سیاسی دست زدهاند.
در نتیجه باید ناگزیر بپذیریم که در فرایند تحول و گذار قرار داریم و این مسأله نیز همانند دهها معضلِ دیگر که ناشی از عوامل فوقالذکر بهخصوص مداخلات نامشروع کشورهای منطقه و جهان استـ بر شانههای زخمی ملت اضافه شده و یگانه راهحل، بیدار شدنِ وجدانها، پرهیز از خودفروختهگی و نهادینه شدنِ عشق به مردم و منافع ملی است.
انسجام و ایجاد دو قطبِ محور توسط احزابِ بزرگتر، تا احزاب کوچک به قطب همسوی خود جذب شود، روحیۀ ازخودگذری میطلبد. چنین کاری نه تنها به نفع مردم، بلکه به نفعِ هویت و موقعیتِ هر حزب در تمام ابعاد قدرت و مبارزۀ سیاسی خواهد بود. متأسفانه اما با در نظرداشت سیاستِ تفرقهافگنی حاکم در کشور، عملی شدن این طرح دشوار به نظر میرسد.
Comments are closed.