احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۳۰ جدی ۱۳۹۶
بخش سوم/
◄نویسنده: نیکولاس کَر
◄برگردان: جمیل شیرزاد
◄نشرشده در مجلۀ اتلانتیک، شماره جولای/اگست ۲۰۰۸
باید از موجودیتِ متن در همه جای انترنت سپاسگزار بود. شهرتِ پیامک در گوشیهای همراه، ناگفته پیداست و با این حساب، حجم خواندن در میان مردمِ امروز بیشتر از دهههای هفتاد و هشتاد سدۀ گذشته است زیرا تنها عاملی که میان انسان دهههای هفتاد و هشتاد و جهان وساطت میکرد، تلویزیون بود؛ اما آنچه که امروز میخوانند، نوع خاصی خواندن است که بنای آن بر نوع خاصی از تفکر استوار است. حتا شاید بتوان گفت که این تفکر و خوانش، برگرفته از خودشناسی خاصی نیز است. ماریانا ولف، روانشناس رشد در دانشگاه توفتس و نویسندۀ کتابِ پروست و ماهیی اسکویید: قصهها و معلوماتِ علمی دربارۀ قسمتهایی از ذهن که عمل مطالعه را به عهده دارد- میگوید: «ما تنها آنچه میخوانیم نیستیم، بلکه کیستی ما به چگونهگی خواندنمان نیز تعلق دارد.» ولف ابراز نگرانی میکند که انترنت نوع خوانشی را ایجاد کرده است که در آن به سودمندی و فوریت، اهمیت بیشتر داده میشود و این ویژهگی ممکن است تواناییهای تحلیل ژرفِ خوانندهگان را که پس از صنعت چاپ از تعامل با نثرهای عادی و طولانی به وجود آمده بود، تضعیف نماید. ولف می افزاید وقتیکه به صورت آنلاین مطالعه میکنیم، تمایل داریم که تنها واژههای موجود در یک متن را رمزگشایی کنیم، قدرت ما در زمینۀ تفسیرِ متن، ایجاد پیوندهای ذهنییی که در زمان مطالعۀ جدی و بدون مزاحمت شکل میگیرد، کمتر بهکار گرفته میشود.
ولف توضیح میدهد که خواندن، برخلافِ سخن گفتن، مهارت غریزی انسان نیست. ما باید به ذهنِ خود آموزش بدهیم که چگونه شکلهای نمادینی را که در زبان میگوییم و در نوشتار میبینیم، ترجمه کند و بفهمد. رسانهها و دیگر وسایلی که برای آموزش و تمرین مهارتِ خوانش، استفاده میشوند، نقشِ عمدهیی را در ایجاد جریانهای متشکل از سلولهای عصبی در درون مغز ایفا میکنند. تجربههای علمی نشان میدهد که جریانِ ذهنی خوانندهگان اندیشهنگارها مانند چیناییها، با جریان ذهنی ما که زبان نوشتاریمان متشکل از حرفها میباشد، تفاوتِ فاحش دارد. این تغییر، در ساحاتِ مختلف مغز تعمیم مییابد به شمول ساحاتیکه قابلیتهای اساسی حفظ، درک و تفسیر محرکهای دیداری و شنیداری را دارند. میتوان تصور کرد که بافتهای ذهنی ایجاد شده از استفادۀ انترنت با بافتهای ذهنییی که از اثرِ مطالعۀ کتابها و دیگر کارهای چاپی ایجاد میشود، متفاوت است.
حوالی سالهای ۱۸۸۲، فریدریک نیچه یک ماشین تایپ خریده بود. به سخنِ دقیقتر، دیدِ چشمهای نیچه در آنزمان زایل میشد و تمرکز چشمهایش روی یک صفحه برایش کارِ طاقت فرسا و دردناک شده بود و گاه گاه منجر به سر دردهای کشندهیی میشد. او مجبور شده بود که نوشتن را کم کند و حتا ترس داشت که دیگر برای همیشه نوشتن را از دست بدهد. ماشین تایپِ او را از این مخمصه – دستِ کم برای مدتی – نجات داده بود. وقتیکه مهارت تایپش بهتر شد، او میتوانست با چشمهای بسته، تنها با استفاده از سر انگشتانش بنویسد. یک بار دیگر واژهها از مغزش به روی کاغذ منتقل میشدند.
اما ماشین متذکره یک تأثیرِ لطیف بالای کارهای نیچه به جای گذاشته بود. یکی از دوستهای نیچه که آهنگساز بود، متوجه تغییر در سبک نوشتههای نیچه شد. نثر موجز و پرمفهومِ نیچه بیشتر از پیش مختصر شده بود و صورت رمزنگاری یافته بود. دوستِ آهنگساز نیچه در نامهیی به او نوشت: «با استفادۀ متداوم از این ماشین، نثرنویسی خودت بیشتر صورت اصطلاحات متوالی را خواهد یافت، گویی اندیشههای تو در نوشتههایت بستهگی به کیفیت کاغذ و قلمت دارد.»
نیچه در پاسخ نوشت: «وسیلۀ نوشتاری در نحوۀ نوشتن افکارِ ما سهم میگیرد.» یک دانشمند آلمانی به نام فریدریک ای کتلر که در حوزۀ رسانهها پژوهش میکرد، مینویسد: «زیرِ تاثیر ماشینِ تایپ، نثرِ نیچه از سطحِ استدلال به سطح کلماتِ قصار، از سطح بیان اندیشه به جناسسازی و از بلاغتِ پیشین به سبک رمزهای تلگرام تنزل نموده است.»
Comments are closed.