احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 8 دلو 1396 - ۰۷ دلو ۱۳۹۶
بخش نهم و پایانی/
◄نویسنده: نیکولاس کَر
◄برگردان: جمیل شیرزاد
◄نشرشده در مجلۀ اتلانتیک، شماره جولای/اگست ۲۰۰۸
شاید کسانی که منتقدان انترنت را ندیده میگیرند و آنها را همسنگِ لودیتها [گروهی از کارگران که در انگلستان علیه انقلاب صنعتی شورش کردند] میشمارند، برحق ثابت شوند و از میان ذهنیتهای پرمشغله و پرخاشگر این نسل، عصرِ طلای اکتشافات فکری جدید و حکمت جهانی بهوجود بیاید. اما بازهم انترنت الفبا نیست ولی امکان دارد جایگزین ماشینِ چاپ شود؛ انترنت، چیزی کاملاً متفاوت میآفریند. نوع مطالعۀ ژرفی که چند صفحه نوشتۀ چاپی بهوجود میآورد نهتنها به اعتبارِ دانشی که از آن به دست میآوریم، ارزشمند است بلکه به سبب پژواک فکرییی که واژههای متذکره در اذهانِ ما ایجاد میکنند، قابل اعتنا شمرده میشوند. در فضاهای آرامی که توسط مطالعۀ ژرف و بدون اخلال یک کتاب یا کدام کارِ فکری دیگر ایجاد میشود، خوانندهگان ارتباطات خود را ایجاد میکنند، مقایسه و تناسب ایجاد میکنند و ایدههای خود را تقویت میکنند. همانگونه که ماریان ولف میگوید: «مطالعۀ عمیق از تفکرِ عمیق غیر قابل تشخیص است.»
اگر ما آن فضاهای آرام را از دست بدهیم، یا آنها را با محتویاتی از هر جنس پُر کنیم، امری که نه تنها برای خودمان مهم است بل برای فرهنگ بشری نیز دارای اهمیت است را قربانی میکنیم.
ریچار فرمن، نمایشنامه نویسِ معروف، در یک مقالۀ تازهاش به صورت مفصل در مورد خطرِ از دست دادن فضاهای آرام مطالعه، توضیح داده است. او نوشته است: «من از یک سنت فرهنگی غربی برخاسته ام که شخصیت ایدهآل آن در میان افراد تحصیلیافته کسی بود که دارای ساختار ذهنی پیچیده، متراکم و جامع باشد. مرد یا زنی که تمام میراث فرهنگ غربی را در درون ذهن خودش به صورت پیچیده و منحصر به فرد پرورش میداد، در سنت فرهنگیِ ما باسواد تلقی میشد اما حالا به شمول خودم بهجای آنهمه پیچیدهگی ذهن، نوع تازهیی شخصیت شکل میگیرد که زیرِ بار سنگین اطلاعات و تأثیر مستقیم فنآوری «دسترسی فوری» سطحی و بیریخت از آب درمیآید.
فرمن در فرجام میگوید: «همانگونه که ما از لایۀ داخلی و سرمایۀ عظیم فرهنگیِ خود دور میشویم، خطرِ تبدیل شدنِ ما به آدمهای سطحی و کمعمق بیشتر میشود. شخصیتهای باسواد امروزِ ما در بعد پیوند افقی، اطلاعاتشان به کمک شبکۀ وسیع اطلاعات انترنتی، گسترشی بیش از حد یافته است اما بیشتر آنها فاقد عمق و پیوندهای ریشهیی اند که در سنت فکری غرب معمول بود.»
صحنۀ همان فلم اودیسۀ فضایی هنوز در ذهنم هست که مرا متأثر میسازد و برایم عجیبوغریب به نظر میآید، همان احساس عاطفی اَبَرکمپیوتر است در زمانیکه قهرمانِ فلم، حسگرهای کمپیوتر را از مرکز فرماندهی یا مغز کمپیوتر جدا میکند و بخشهای مختلفِ این سفینه یکی پی دیگری تاریک میشوند، کمپیوتر با لحنِ تضرعآمیزی تکرار میکند: «من دارم زوال هوشم را احساس میکنم، من دارم میترسم.» و این گفتهها تلقینکنندۀ نوعی معصومیتِ ناراحتکننده است. کارکردِ ماشین بزرگ کمپیوتر که در این فلم، احساسات انسانی را مقلدانه بیرون میریزد، با رفتارهای عاری از احساسات شخصیتهای فلمها متفاوت میباشد، چون این شخصیتها نقش خود را با دقتی رباتگونه انجام میدهند. اندیشه و رفتارشان نمیتواند از خطِ رسم شده در فلمنامه تجاوز کند، گویی هو به هو از یک محاسبۀ عددی پیروی میکنند. در سال ۲۰۰۱، مردم چندان شبیه ماشین شده بودند که بیشترِ ویژهگیهای انسانی را ماشین میتوانست نشان بدهد. جوهر آیندۀ شومی را که کیوبریک پیشبینی کرده این است که وقتی ما روی کمپیوتر به عنوان وسیلۀ میانجی اعتماد میکنیم، هوشِ ما خود را به اندازۀ هوش مصنوعی، سطحی میسازد و در بُعد افقی دچار تورم میشود
Comments are closed.