احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مصطفی ملکیان / شنبه 21 دلو 1396 - ۲۰ دلو ۱۳۹۶
بخش دوم /
سه نکته را نباید انکار کرد: یکی اینکه، حتا وقتی که هیچ آگاهییی بر روی زمین وجود نداشته است، ممکن است در جای دیگری از عالم، بر روی سیّارات دیگری، موجوداتِ آگاهی وجود داشته بودهاند. دیگر اینکه، ممکن است هماکنون نیز موجوداتِ آگاهی در جا یا جاهای دیگری از عالم وجود داشته باشند. و سوم اینکه، وقتی که (احتمالاً) آگاهی بر روی زمین یکسره نابود شود، باز ممکن است بر روی سیّاراتِ دیگری آگاهی وجود داشته باشد. اما به این نکته هم باید قایل بود که ممکن است دورانهای طولانییی در تاریخ عالم مادّه وجود داشته بودهاند، یا در آینده وجود یابند که در آنها هیچ آگاهییی به هیچ جسمی وابسته و منسوب نبوده است و یا نباشد ـ یعنی هیچ فعل آگاهانهیی انجام نمیگرفته است یا نخواهد گرفت. دو رأی و نظر دیگر فهم عرفی در باب عالم نیز عبارتاند از:
۷ـ ۳ـ ۱٫ همه اشیای مادّی و همه افعال آگاهانه ما آدمیان و سایر حیوانات روی زمین در زمان واقعاند، و به تعبیر دقیقتر، یا در گذشته در زمان واقع بودهاند یا اکنون در زمان واقعاند یا در آینده در زمان واقع خواهند بود یا هر سه (یعنی هم در گذشته در زمان واقع بودهاند و هماکنون در زمان واقعاند و هم در آینده در زمان واقع خواهند بود). هیچ یک از اشیای مادّی موجود در مکان و هیچیک از افعال آگاهانه ما را نمیتوان اصلاًً موجود دانست، مگر اینکه در زمانی که در آن زمان ما به وجود آن قایلیم وجود داشته باشد. سایر اشیای مادّی و افعال آگاهانه را فقط میتوانیم بگوییم که در گذشته وجود داشتهاند یا در آینده وجود خواهند داشت، اما نمیتوانیم بگوییم که اکنون وجود دارند.
پس، مراد از در زمان واقع بودن همه اشیای مادّی و همه افعال آگاهانه این است که هر یک از اینها یا در گذشته وجود داشته است یا اکنون وجود دارد یا در آینده وجود خواهد داشت یا هم در گذشته وجود داشته است و هماکنون وجود دارد و هم در آینده وجود خواهد داشت؛ و این قول که چیزی وجود داشت، غیر از این قول است که چیزی وجود دارد، و این هر دو غیر از این قولاند که چیزی وجود خواهد داشت؛ و هر یک از این سه قول مختلف درباره پارهیی از چیزها صادق است.
۸ ـ ۳ـ ۱٫ همه آراء و نظراتی را که زیر عنوان «آراء و نظرات فهم عرفی» آوردیم واقعاً میدانیم، نه اینکه صِرفاً به آنها باور داریم. نیز تفاصیل بسیار عدیدهیی درباره اشیای مادّی و افعال آگاهانه خاص، گذشته، حال و آینده، میدانیم. بیشترین چیزهایی که میدانیم، البته درباره گذشتهاند؛ اما درباره حال نیز دانستههای فراوان داریم، و درباره آینده هم بسا چیزها میدانیم (هرچند احتمالاً دانستههای راجع به آینده، احتمالی و ظنّیاند). در واقع بیشترِ علوم خاص را میتوان به عنوان ساحتهایی تعریف کرد که در آنها دانستههایی تفصیلی در باب اشیای مادّییی که در جایی از فضا واقع بودهاند یا واقعاند و در باب افعال آگاهانه انسانها بر روی زمین ارایه میشوند؛ و این علوم در ارایه انبوه عظیمی از دانستههای واقعی بسیار موفّق بودهاند. در مورد همه این علوم، انبوه عظیمی از چیزهایی وجود دارند که اکنون قطعاً واقعیّت تلقّی میشوند، و چیزهای فراوانی که سابقاً مورد اعتقاد بودهاند امّا اکنون قطعاً خطا تلقّی میشوند، و چیزهای فراوان دیگری که اکنون نمیدانیم و شاید در آینده نیز هرگز ندانیم. در همه گفتوگوهای متعارف و عادی، در همه مطبوعات، و در همه کتابهای غیر فلسفی، ما مدام فرض را بر این میگذاریم که میان آنچه میدانیم (= علم)، آنچه به خطا باور داریم (= جهل مرکّب)، و آنچه هنوز در باب آن نادانیم (= جهل بسیط) فرق هست؛ و بخش عظیمی از حقایق درباره اشیای مادّی و افعال آگاهانه انسانها به طبقه اوّل ـ یعنی طبقه چیزهای مطلقاً معلوم ـ تعلّق دارند.
۴ـ ۱٫ همه آرا و نظراتی که زیر عنوان «آرا و نظرات فهم عرفی» ذکر شدند، حتّا به صورت مجموعی، توصیف کلّییی از کلّ عالم عرضه نمیکنند، به آن معنا که نخستین مسأله فلسفه ارایه توصیف کلّییی از کلّ عالم است. این آرا و نظرات میگویند که یقیناً در عالم دستههای بزرگی از چیزها وجود دارند و این چیزها به انحای خاصّی با یکدیگر ارتباط دارند؛ امّا نمیگویند که این دستههای بزرگِ چیزها، یگانه دستههاییاند که در عالم وجود دارند یا ما میدانیم که وجود دارند؛ نمیگویند که هر چیزی که ما به وجود داشتنش علم داریم، به یکی از این دستهها تعلّق دارد؛ و انکار نمیکنند که ممکن است در عالم دستههای مهمّی از چیزهایی وجود داشته باشند، یا حتّا ممکن است بدانیم که دستههای مهمّی از چیزهایی در عالم وجود دارند که به هیچیک از دستههای مذکور تعلّق ندارند.
مثلاً، فهم عرفی میگوید: در عالم دو دسته چیز وجود دارند: اشیای مادّی در مکان، و افعال آگاهانه انسانها و حیوانات زنده بر روی زمین. امّا برای اینکه این قول به توصیف کلّییی از کلّ عالم تبدیل شود، یکی از این دو سخن را باید بر آن بیافزاییم: یا باید بگوییم که هر چیزی در عالم به یکی از این دو دسته تعلّق دارد؛ یا باید بگوییم که هر چیزی که ما میدانیم که در عالم هست به یکی از این دو دسته تعلّق دارد، هر چند ممکن است در عالم چیزهای دیگری وجود داشته باشند که ما به وجود داشتنشان علم نداریم. یعنی یا باید بگوییم که این دو دسته چیز یگانه دسته چیزهای عالماند؛ یا باید بگوییم که این دو دسته یگانه دستههاییاند که به وجودشان در عالم علم داریم، امّا ممکن است دستههای دیگری هم وجود داشته باشند.
سخن نخست، یعنی اینکه بگوییم که این دو نوع چیز، یگانه انواع چیزهای عالماند، واضحترین اشکالش این است که این سخن، با منحصر ساختن افعال آگاهانه به افعال آگاهانه انسانها و حیوانات روی زمین، این امکان را منتفی میکند که در سیّارات دیگر موجودات زنده صاحب آگاهی وجود داشته یا وجود دارند، و حال آنکه منتفی دانستن این امکان را تقریباً هر کسی نسنجیده میداند. امّا با جرح و تعدیل این سخن نخست، میتوان به سخنی بسیار موجّه رسید، و آن اینکه در عالم، واقعاً چیزی وجود ندارد، و هرگز وجود نداشته است، مگر، از سویی، اشیای مادّی موجود در فضا و، از سوی دیگر، افعال آگاهانهیی کمابیش شبیه افعال آگاهانه انسانها و حیوانات، که وابسته به اجسام زندهییاند کمابیش مشابه اجسام زنده انسانها و حیوانات.
امّا سخن دوم، یعنی اینکه بگوییم که این دو نوع چیز یگانه انواع چیزهاییاند که به وجودشان در عالم علم داریم، امّا ممکن است انواع دیگری نیز وجود داشته باشند که برای ما ناشناخته باشند، از صورت جرح و تعدیلیافته سخن نخست هم موجّهتر است و بسیاری از مردم، اعمّ از فیلسوف و غیر فیلسوف، بدان قایلاند.
کسانی که قایل شدهاند که در عالم اشیای مادّی موجود در فضا و افعال آگاهانه وجود دارند و وجود داشتهاند، نمیتوانند انکار کنند که یقیناً، در عالم، لااقل دو چیز دیگر نیز وجود دارند: خود مکان و خود زمان.بر اساس این قول، باید پذیرفت که خود مکان و زمان واقعاً وجود دارند، یعنی چیزیاند. به همین نحو، ممکن است در عالم انواع چیزهای دیگری، علاوه بر مکان و زمان، نیز بر ما شناخته شوند که نه شیء مادّی باشند و نه فعل آگاهانه، و یکی از اهداف فلسفه، شناساندن چنین چیزهایی است. فیلسوفانی که چنان سخن گفتهاند که گویی اشیای مادّی و افعال آگاهانه، یگانه انواع چیزهاییاند که ما به وجود داشتنشان در عالم علم داریم، واقعاً نمیخواستهاند که وجود چیزهای دیگر را انکار کنند، بلکه مرادشان این بوده است که اشیای مادّی و افعال آگاهانه، یگانه انواع چیزهای شناخته شدهییاند که، به معنای خاصّی، جوهریاند؛ به معنای خاصّی که به آن معنا خود مکان و زمان جوهری نیستند، و این قول که قول صحیحی نیز هست، نه وجود چیزهایی را که برای ما ناشناخته ماندهاند منتفی میکند و نه وجود انواع چیزهای غیر جوهری، مثل زمان و مکان، را.
۵ـ ۱٫ بنابراین، یکی از راههای رسیدن به توصیفی کلّی از کلّ جهان این است که به آراء و نظرات فهم عرفی چیزهایی نسبتاً ساده، از همان نوع که گفته شد، بیافزاییم. اما بسیاری از فیلسوفان اساساً با فهم عرفی، به یکی از سه روش، مخالفت ورزیدهاند و آن را غیر صحیح دانستهاند: یا گفتهاند که در عالم، علاوه بر انواع چیزهایی که فهم عرفی به وجود آنها قایل است، انواع بسیار مهمّ جوهری دیگری نیز یقیناً وجود دارند؛ یا گفتهاند که پارهیی از انواع چیزهایی که فهم عرفی به وجود آنها قایل است، وجود ندارند یا اگر هم وجود دارند، ما به وجودشان علم نداریم؛ و یا هر دو گفته را جمع کردهاند و هم بر فهم عرفی چیزهایی افزودهاند و هم با آن مخالفت کردهاند.
۱ـ ۵ـ ۱٫ نمونههایی از نظراتی که چیزی بسیار مهمّ به فهم عرفی میافزایند ولی با فهم عرفی مخالفت نمیکنند عبارتاند از:
۱ـ ۱ـ ۵ـ ۱٫ این نظر که یقیناً در عالم خدایی وجود دارد؛ افزون بر اشیای مادّی و افعال آگاهانه، یک ذهن الهی و افعال آگاهانه این ذهن نیز وجود دارد.
۲ـ ۱ـ ۵ـ ۱٫ این نظر که حیات آتییی نیز وجود دارد؛ یعنی علاوه بر افعال آگاهانهیی که به بدنهای ما در طول حیاتشان بر روی زمین وابستهاند، اذهان ما، پس از مرگ بدنهایمان نیز، به انجام افعال آگاهانه ادامه میدهند، به افعال آگاهانهیی که به هیچ بدن زندهیی بر روی زمین وابستهگی ندارند. اگر واقعاً در عالم، در همین لحظه، علاوه بر افعال آگاهانه وابسته به بدنهای زنده انسانها و حیوانات روی زمین، افعال آگاهانه دیگری نیز در جریان باشند که به توسّط اذهان انسانهایی انجام میگیرند که بدنهایشان دیری است که مردهاند، در این صورت، یقیناً عالم بسیار متفاوت خواهد بود با عالمی که در آن فعل آگاهانه اختصاص به بدنهای زنده انسانها و حیوانات روی زمین دارد.
۳ـ ۱ـ ۵ـ ۱٫ این نظر که یقیناً در عالم، علاوه بر اشیای مادّی و افعال آگاهانه، چیزی دیگر نیز هست که جوهری است امّا ما از ماهیت و حقیقت آن بیخبریم ـ چیزی ناشناخته یا ناشناختنی. البته، تفاوت فاحشی هست میان این سخن که ممکن است،در عالم، چیزی از نوع دیگر وجود داشته باشد، اما ما نمیدانیم که چنین چیزی وجود دارد یا نه، و این نظر که یقیناً در عالم، یک نوع چیز مهم دیگری وجود دارد، اگرچه ما ماهیّت و حقیقت آن را نمیدانیم. سخن اوّل همان است که قبلاً (در ۴ ـ ۱) به عنوان سخنی که چندان از فهم عرفی فراتر نمیرود، بدان اشارت رفت؛ و نظر دوم همین نظری است که در این بند مورد اشاره است و تا حدّ عظیمی از فهم عرفی فراتر است و قول کسانی است که به لاادریان (Agnostics) معروفاند.
Comments are closed.