احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۹ دلو ۱۳۹۶
عملکرد یک دولت در حوزههای امور داخلی، نهادهای بینالمللی و سیاست خارجی میتواند دیگران را از طریق نفوذ الگوی خود تحت تأثیر قرار دهد. در تمامی این حوزهها، ترامپ سیاستهای پرجاذبه امریکا را وارونه کرده است.
جوزف نای، استاد دانشگاه هاروارد و نظریهپرداز علوم سیاسی و روابط بینالملل با این مقدمه، در مقالهای با عنوان «دونالد ترامپ و افول قدرت نرم امریکا» نوشت: «شواهد مبرهن است. دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ قدرت نرم امریکا را فرسوده کرده است. تنها ۳۰ درصد از افرادی که از ۱۳۴ کشور در یک نظرسنجی موسسه گالوپ شرکت داشتند، نگاه مطلوبی نسبت به ایالات متحده در دوران ریاستجمهوری ترامپ دارند که این میزان در مقایسه با دوران باراک اوباما حدود ۲۰ درصد کاهش یافته است. نتایج نظرسنجی مرکز پیو نیز حاکی از آن است که چین با ۳۰ درصد محبوبیت با امریکا رقابت نزدیکی دارد. در یک نمایه انگلیسی به نام «قدرت نرم ۳۰» نیز جایگاه امریکا از رتبه اول در ۲۰۱۶ به رتبه سوم در ۲۰۱۷ رسیده است.
حامیان ترامپ در پاسخ میگویند که قدرت نرم اهمیت ندارد. میک مولوانی، مدیر بودجه ترامپ مدافع بودجه قدرت سخت است و از این رو بودجه وزارت امور خارجه و نمایندگی ایالات متحده امریکا برای توسعه بینالمللی را ۳۰ درصد کاهش داد. از منظر مدافعان ایده «اول امریکا»، آنچه مابقی دنیا میاندیشند، به لحاظ اهمیت در جایگاه دوم قرار دارد. آیا این منظر صحیح است؟
قدرت نرم بیش از آنکه متکی بر زور و پرداخت هزینه باشد، بر مبنای جاذبه است. این قدرت مردم را مجبور نمیکند بلکه آنان را دربرمیگیرد. در سطح یک خانواده، پدر و مادر خردمند میدانند که اگر به جای اتکای صرف به کتک، پولتوجیبی و گرفتن سوییچ ماشین، الگوهایی صحیح ارزشهای اخلاقی برای فرزندانشان باشند، قدرتشان بیشتر و در بلندمدت کارآمد خواهد بود.
رهبران سیاسی نیز از مدتها پیش به این امر پی بردهاند که قدرت ناشی از توانمندی تعیین دستور کار و مشخص کردن چارچوب یک منازعه حاصل میشود.اگر بتوانم شما را در شرایطی قرار دهم که آنچه را که میخواهم، شما هم بخواهید که انجام دهید، در این صورت مجبور نخواهم شد که شما را مجبور کنم آنچه را که نمیخواهید، از سر اجبار انجام دهید. در صورتی که امریکا ارزشهایی را نمایندگی کند که مطلوب دیگران است، میتواند در چماقها و هویجهای خود صرفهجویی کند. جاذبه در کنار قدرت سخت میتواند یک تقویتکننده نیرو باشد.
قدرت نرم یک کشور اساسا از سه منبع به دست میآید: فرهنگش (زمانی که برای دیگران پرجاذبه است)، ارزشهای سیاسی نظیر دموکراسی و حقوق بشرش (زمانی که خود آن کشور قائل به این ارزشها باشد) و سیاستها (زمانی که مشروع تلقی شوند زیرا متواضعانه و بر مبنای آگاهی از منافع دیگران تدوین شدند). عملکرد و رفتارهای یک دولت در امور داخلی (نظیر حمایت از رسانه آزاد)، نهادهای بینالمللی (مشاوره با سایرین و چندجانبهگرایی) و سیاست خارجی (اشاعه توسعه و حقوق بشر) میتواند از طریق نفوذ الگوی خود، سایرین را تحت تأثیر قرار دهد.
خوشبختانه امریکا فراتر ترامپ و دولت است. بر خلاف داشتههای قدرت سخت نظیر نیروهای مسلح، منابع متعدد در قدرت نرم جدای از دولت هستند و تنها در گستره محدودی به اهداف دولت پاسخ میدهند. در جامعه لیبرال دولت نمیتواند فرهنگ را کنترل کند. در واقع فقدان سیاستهای فرهنگی رسمی به خودی خود میتواند باعث جذابیت باشد.
فیلمهای هالیوودی نظیر «پست» که زنان مستقل و آزادی رسانه را به تصویر میکشد، میتواند دیگران را جذب کند؛ به همین ترتیب است اقدامات خیرخواهانه بنیادهای ایالات متحده و مزایای آزادی پژوهشی در دانشگاههای امریکایی.
میتوان به درستی گفت که نهادها، دانشگاهها، بنیادها، کلیساها و دیگر گروههای غیردولتی قدرت نرم مختص خودشان را ایجاد میکنند که ممکن است با اهداف سیاست خارجی رسمی همراستا یا مغایر باشد. لاجرم تمامی این منابع غیردولتی قدرت نرم در عصر جهانی اطلاعات به طرز روزافزونی اهمیت مییابد. این امر دلیل متقنی برای دولتهاست تا اطمینان حاصل کنند که سیاستها و اقداماتشان باعث ایجاد و تقویت قدرت نرم شود، نه تضعیف و بر باد رفتن آن.
سیاستهای داخلی یا خارجی که ریاکارانه، پرنخوت و بیتفاوت به عقاید دیگران به نظر برسد یا بر فهم اندکی از منافع ملی متکی باشد، میتواند قدرت نرم را تضعیف کند. به عنوان نمونه، کاهش قابل توجه جاذبه امریکا در افکار عمومی که پس از حمله عراق رخ داد، واکنشی بود به دولت بوش و سیاستهایش، تا کلیت امریکا.
جنگ عراق اولین سیاست دولتی نبود که ایالات متحده را از محبوبیت انداخت. در دهه ۷۰ بسیاری از افراد در سراسر جهان نسبت به جنگ ویتنام معترض بودند و وجهه جهانی امریکا بازتابی از نامطلوب بودن این سیاست بود. زمانی که این سیاست تغییر یافت و خاطرات این جنگ رنگ باخت، امریکا بخش عمدهای از قدرت نرم از دست رفته خود را بازیافت. به طور مشابه، پس از جنگ عراق نیز امریکا توانست بخشی از قدرت نرم خود را در اغلب مناطق دنیا بازپسگیرد؛ هر چند در خاورمیانه این امر کمتر محقق شد.
در عصر اطلاعات، توفیق نه تنها متکی بر این است که ارتش چه کسی پیروز میشود، بلکه وابسته به این است که روایت چه کسی پیروز میشودممکن است اهمیت بالای افزایش و کاهش قدرت نرم امریکا برای برخی مدعیان، محل تردید باشد؛ چرا که کشورها بر مبنای منافع خود وارد همکاری میشوند. اما در این ادعا یک نکته مهم مغفول است: همکاری بر مبنای اندازه است و اندازه از جاذبه و دافعه تأثیر میپذیرد. علاوه بر این، تاثیرات قدرت نرم یک کشور بر بازیگران غیردولتی تسری مییابد– از جمله از طریق جلوگیری و یا کمک به سازمانهای تروریستی برای جذب نیرو. در عصر اطلاعات، توفیق نه تنها متکی بر این است که ارتش چه کسی پیروز میشود، بلکه وابسته به این است که روایت چه کسی پیروز میشود.
یکی از منابع اصلی قدرت نرم امریکا شفافیت فرآیندهای دموکراتیک آن است. حتی زمانی که سیاستهای غلط باعث کاهش جاذبه امریکا میشود، توانایی این کشور برای نقد و تصحیح اشتباهاتش دیگران را در لایهای عمیق مجذوب آن میکند. زمانی که معترضان در آن سوی مرزها علیه جنگ ویتنام تظاهرات میکردند، اغلب سرود «چیره خواهیم شد» را که سرود جنبش حقوق مدنی امریکا است، میخواندند.
امریکا نیز تقریبا به حتم چیره خواهد شد. با توجه به تجربیات گذشته، تمام دلایل برای داشتن این امید وجود دارد که امریکا قدرت نرم خود را پس از ترامپ بازخواهد یافت.»
Comments are closed.