احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یعقوب یسنا/ چهار شنبه 16 حوت 1396 - ۱۵ حوت ۱۳۹۶
هرگونه ارجاعِ مشکلات جامعۀ امروز به گذشته، برای اینکه براساس آرمانهای گذشته این مشکلات حل شود، نادرست و فکر ارتجاعی است؛ تفاوت نمیکند که این ارجاع به فکر دورۀ حاکمیت عبدالرحمان خان یا امانالله خان باشد؛ در هر دو صورت، اینگونه برخورد با مشکلات، مناسبات و شرایط فعلی جامعه، ارتجاعی است.
امانالله خان در حکومتداری خود گرفتار تناقض فکری بود که این تناقض فکری، سری به مدرنیسم و سری به سنتگرایی داشت؛ از سویی میخواست جامعه به صورت اروپایی سکولار شود و از سوی دیگر، میخواست ارزشهای قبیلهیی را در فرهنگ حکومتداری رواج دهد و بر آن اساس، حکومتداری کند. چنین فکری درست نبود، زیرا سنت چه مذهبی، چه فرهنگی، چه تباری و… همه سنت استند؛ نمیشود سنت مذهبی را کنار گذاشت و سنت تباری و قبیلهیی را رویکار آورد. امان الله خان و تعدادی از اطرافیاناش از جمله محمود طرزی نسبتاً گرایش مدرن داشتند، اما نوستالژیایشان به سنتهای تباری و قومی به مراتب بیشتر از گرایش مدرنشان بود.
شناور شدنِ واژۀ «افغان» و تعمیم دادن این واژه بر پیسه، بر زبان، بر ملت و… در همین دوره توسط محمود طرزی با حمایت سیاسی امانالله خان صورت گرفت. محمود طرزی در نوشتههایش از زبانی به نام «زبان افغانی» یاد میکند که در تاریخ، زبانی به این نام نداریم. شاید منظور طرزی از زبان افغانی، زبان پشتو باشد. زبان پشتو که واقعیت و تاریخ خود را دارد، باید برای خط و کتابت این زبان و زبانهای دیگر کشور کار میشد، خدمات آموزشی و… به این زبان و زبانهای دیگر کشور ارایه میشد؛ اما مسأله، افغانیسازی همهچه و نامگذاری «افغان» بر همهچه است!
محمود طرزی با وصفی که واقعیت غالب اجتماعی و فرهنگی افغانستان را میداند، اما آرزو قلبیاش را اینگونه بیان میکند: «وقتی که علیحضرت احمدشاه بابای غازی به تأسیس و استقلال سلطنت افغانیه کامیاب آمد، امورات دفتر و کارهای کتابت و میرزایی، و از جمله نوشت و خوان دولتی که اساس امور سلطنت بر آن موقوف است، به زبان فارسی و به دست همان فارسی زبانان بود که از یادگارهای حکومت سابقه ایران باقی مانده بودند. زبان افغانی (منظور زبان پشتو است) به درجهیی اصلاح نیافته بود که دفعتاً امور دفتری و کارهای کشوری به آن زبان تحویل میشد….
بنابر سببهایی که بطور اجمال بیان نمودیم از آغاز تأسیس استقلال دولت افغانیه، زبان رسمی دولتی ما زبان فارسی شده مانده است. بعد از اینها هم به سبب بعضی غوایل خارجی و اختلافات داخلی، هیچ کس در پی اصلاح و ترقی زبان افغانی (پشتو) و تبدیل دادن رسومات دولتی را از زبان فارسی به زبان افغانی و زبان رسمی ساختن آن نیفتاده اند.
…مردم نفس پایتخت و اکثر شهرهای بزرگ، نایب الحکمه نشینها، علی اکثر به زبان فارسی متکلم هستند. در عموم دفاتر و محاکم رسمی دولتی، زبان فارسی از آغاز تأسیس و تشکیل یافتن حکومت مستقله افغانیه به درجهیی راکز و راسخ گردیده که تبدیل و تحویل آن خیلی مشکل است. زبان دربار و خاندان سلطنت، خواه در وقت حکومت سدوزایی درانی و خواه در وقت حکومت محمدزایی درانی، فارسی بوده و هست.
بنابر این، هیچکس حکم داده نمیتواند که زبان رسمی دولتی ما دفعتاً به زبان افغانی تبدیل یابد. یک محذور دیگری هم است و آن این است که زبان فارسی، نسبت به زبان افغانی یک عمومیت و اهمیت بیشتر دارد. مثلاً زبان افغانی منحصر و محصور به خاک پاک افغانستان و همین چند میلیون افغان است. حال آنکه زبان فارسی غیر از آنکه زبان عمومی تمام مملکت دولت همسایۀ ما ایران میباشد، کذالک در تمام ممالک ماورالنهر و ممالک هندوستان حتا در ممالک عثمانی نیز معروف و متداول است و از اجزای مهمتر زبانهای اسلامیه اهل شرق شمرده میشود. یک جزو مهم زبان ترکی عثمانی و ترکی ماورالنهر و اردوی هندی را زبان فارسی تشکیل میدهد که به این سببها اگر زبان رسمی دولتی افغانستان زبان فارسی باشد، بیآنکه ضرری بر آن مترتب شود، از فایدههای سیاسی هم خالی نیست» (فضایلی، ۱۳۸۳: ۱۴۲).
ملتسازی حکومت امانالله خان و محمود طرزی مدرن نبود و نیست، بلکه قبیلهیی و تباری است. در طول تاریخ در ملتسازی چند اصل درنظر بوده است:
۱- ملتسازی براساس قوم و تبار که اینگونه برخورد نسبت به ملتسازی برخورد سنتی و قبیلهیی است، غیر از افراد قبیله، دیگران نمیتوانند شامل چنین ملتی شوند.
۲- ملتسازی براساس زبان که گویندهگان یک زبان از هر قوم و تبار بنابه زبان مشترک، ملت محسوب میشده اند.
۳- ملتسازی براساس دین و مذهب که اهل یک دین و مذهب، ملت به حساب میرفته است: مانند امت اسلامی، اهل سنت، اهل تشیعه و….
۴- ملتسازی براساس وطن که اینگونه ملتسازی مدرنترین شیوۀ ملتسازی است، یعنی هر کسی که از هر قوم و تبار اهل یک سرزمین و کشور استند، یا در آینده تابعیت سیاسی آن کشور را میگیرند، شهروند و ملت همان سرزمین محسوب میشوند و به آن کشور و سرزمین نسبت داده میشوند.
بنابراین، بهتر است که ملتسازی براساس سرزمین باشد، نه براساس تبار و قومیت؛ زیرا خلاف حقوق بشر و هویت افراد است که اهل یک قوم را به زور به نام قوم دیگر نسبت بدهیم. هویتسازی و ملتسازی دوره امان الله قومی و تبار بود؛ متأسفانه این تصور اشتباه را اشرف غنی میخواهد با تفکر ارتجاعی ادامه بدهد.
Comments are closed.