احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی/ چهار شنبه 23 حوت 1396 - ۲۲ حوت ۱۳۹۶
بخش دوم/
أ. صدق منطقی
صدق علیالاصول مبحثی در ساحتِ علم منطق است. از گذشتههای دور، از روزگار ارسطو بدینسو، مسألهی صدق همواره در منطق مطرح بوده و عالمان پُرشماری در این باب سخن راندهاند. اگرچه بحثی که پیرامون صدق استعاری مطرح شده، صرفاً به دلیل مناسبتِ آن با مفهوم صدق در منطق بوده است. در منطق، گسترهی صدق بهمراتب محدودتر از ساحتِ معنا و زبان است. هر معنایی صدق و کذببردار نیست. آجرهای اصلیِ معنا یا تصوّر است و یا هم تصدیق. بر پایهی منطق صوری، تصوّرات را به عنوان واحدهای معنایی اولیّه، به دلیل آنکه حاوی حکم و نسبتی نیستند، نمیتوان به صدق و کذب توصیف کرد. در این نگرش، صدق و کذب بیش از همه به ایجاب و سلبِ نسبت میان تصوّرات، ویا هم میان مقدم و تالی برمیگردد. از آنجایی که تصوّر به تنهایی فاقد نسبت است، لذا نمیتوان تصوّری را به صدق ویا کذب توصیف کرد. این در حالیست که، رنه دکارت فرانسهیی از خطاهای مادّی در برابرِ خطاهای صوری سخن میراند. خطای مادّی یا حسی در جایی است که، مفهوم ذهنیِ چیزی با مابإزای خارجی آن مطابقت نکند. مثلاً اگر در بیماری عصبی در کسی نوعی جنزدهگی تصوّر شود، خطای تصوّری رخ داده است و دکارت از این نوع خطا، به خطای حواس تعبیر میکند . خطاهای صوری امّا، به نوع نسبتی که میان دو تصوّر ایجاد میشود، برمیگردد. ممکن است یک فرد در تصوّر خودش دچار خطا نباشد، با این وجود، در نوع نسبتی که میان دو تصوّر میبیند، در خطا افتد. به گونهی مثال، ممکن است تصوّر ما از درخت و نبات نادرست نباشد و ما بهدرستی به واقعیّتِ این دو مفهوم اشراف داشته باشیم، با این وجود حکم کنیم که درخت نبات نیست. در اینجا خطا در مرحلهی تصوّر واقع نشده، بلکه خطای واقعشده صوری و وابسته به نسبتی است که میان آندو گمان بردهایم. بر پایهی بیانِ دکارت، دایرهی صدق افزون بر قضایا، به ساحتِ تصوّرات حسّی نیز تعمیم مییابد؛ این در حالیست که، در منطق صوری علیرغم آنکه مسألهی خطاهای تصوّری از نظر بهدور نبوده، صدق صرفاً در پیوند به قضیه بهکار میرفته است. به تعبیر دیگر، تنها قضایای خبری را –خواه شرطی و خواه غیر شرطی- میتوان صادق یا کاذب پنداشت و تصوّرات صدق و کذببردار نیستند. در این میان، گاهی از صدق قیاسی نیز سخن گفته میشود. اگر چنانکه صورتِ قیاس درست، و قیاس منتِج باشد، قیاس صادق خواهد بود. اگر اینگونه نبود، قیاس کاذب است و مغالطاتی را که در ساحتِ استدلال روی میدهد، میتوان از نوعِ قیاس کاذب بهشمار آورد.
القصه، منظور از صدق در این نوشتار، نه صدق قیاسی است و نه هم صدق تصوّری. زیرا صدقِ قیاسی در مقام استدلال، و منحصر به ساحتِ منطق است و نمیتوان در ساحتِ شعر، و نیز در زبانِ استعاره از صدقِ قیاسی سخن راند. در زبان استعاره استدلال قیاسی چنانکه در منطق کاربرد دارد، مطرح نیست و از اینرو، بحث بر سر قیاس استعاری از اساس منتفی است. این مسأله در باب صدقِ تصوّری نیز مطرح است. صدق و کذبِ تصوّری به معنایی که گفته آمدیم، پیش از آنست که میان تصوّرات نسبتی –خواه بهصورتِ ایجابی و خواه سلبی- وجود داشته باشد. از آنجاییکه تصوّر در قالبِ واژهها و تصدیق در قالبِ قضایا بیان میشود، صدق تصوّری به معنای صدق در قلمرو کلمه(اسم) است نه جمله. این در حالیست که کلمات دارای دو معنای حقیقی و استعاری نیستند، بلکه صرفاً معنای حقیقی دارند. پس از کاربرد کلمات در جمله -آنهم نوع خاصی از جمله- است که معنای استعاری پدیدار میشود. با این بیان، در کلمات که حاملِ تصوّرند، امکان صدقِ استعاری وجود ندارد و از اینرو، صدقِ مورد نظر در این مقاله -که بهدنبال مطالعهی تطبیقی صدق در زبان واقع و زبان استعاره است- همانا صدق گزارهیی است که هم در منطق و هم در فلسفهی هنر مطمح بحث است.
معنا و محدودهی صدق
دایرهی معنایی صدق از گسترهی زبان محدودتر است. اگر چنانکه زبان را به معنای متعارف بنگریم، آنگاه واژهها در زبان –چونان تصوّرات- خارج از قلمرو صدقاند. زیرا صدق به جمله -آنهم جملههای خاص- برمیگردد تا واژه. رویهمرفته، دستهبندیهای مختلفی از جمله میتوان بهدست داد. در یکی از این دستهبندیها، جمله به ۱- انشائی و ۲- خبری تقسیم میشود. از این میان، صدق تنها قلمرو جملاتِ خبری را –خواه شرطی و خواه حملی- در اختیار دارد و ارزیابی صدق جملاتِ انشائیِ مانندِ امر، نهی، آرزو و … در آن ناممکن است. زیرا صدق در جایی معنا پیدا میکند که، کسی از واقعیّتی که هست یا بوده است، خبر بدهد. از آنجایی که در جملاتِ انشائی واقعیّتی از قبل وجود ندارد که از آن خبر داده شود، ارزیابی مطابقتِ آن با واقع – چون واقعیّتی نیست- محال است. از اینرو، نمیتوان از صدق گزارههای انشائی سخن راند. هدف از این گفتار اینکه، صدق تنها ساحتِ گزارههای زبانی، آنهم گزارههای خبری را احتوا میکند و از اینرو علیرغم آنکه بخشی از گسترهی معنا و زبان را در خود دارد، دایرهی بس محدودتری نسبت به آن دو دارد.
از صدق منطقی تا صدق استعاری
معمولاً در منطق صوری، صدق را همان مطابقتِ ذهن با واقع میانگارند که از آن به تئوری مطابقت(Correspondence) نیز تعبیر میشود. پرسش اینست که، آیا میتوان صدق را به همان معنایی که در منطق بهکار میرود، بر گزارههای استعاری نیز بهکار گرفت؟. در پاسخ به این پرسش، ابتدا بایستی دید که آیا گزارههای استعاری از واقع خبر میدهند یا خیر؟. بحث از ارزیابی گزارههای استعاری با معیار صدق منطقی بیش از همه بر میگردد به نوع دیدِ ما به استعاره. از آن پس میتوان در باب صدق چنان گزارههایی سخن گفت. قدر مسلّم اینست که، گزارههای استعاری –اگر چنانکه اخباری باشند- متفاوتتر از گزارههاییاند که در منطق از آنها سخن رفته است. مثلاً گزارهی شما پایتان را روی پای من گذاشتهاید ممکن است در نگاه نخست خبریِ ساده به نظر آید، امّا با اندکی مداقّهیی در مییابیم که گزارهی پیشگفته به معنایی فراتر از خودش ارجاع میدهد. از اینرو، نشان دادن تفاوت این گزاره با گزارههای بسیطِ خبری –که ذیلِ عنوان زبان واقع و زبان هنر از آن سخن گفتیم- میتواند در ارزیابی صدقِ آنها مؤثر افتد.
نظریّههای صدق استعاری
در باب اینکه با چه معیاری میتوان صدق گزارههای استعاری را سنجید، بهصورت کلّی از سه دیدگاه سخن گفتهاند که عبارتند از: ۱- نظریّهی تطبیقی ، ۲- نظریّهی کنّش متقابل و ۳- نظریّهی کنّش گفتاری .
۱٫ نظریّهی تطبیقی
بر پایهی نظریّهی تطبیقی که به شرح ارسطو از استعاره برمیگردد، در گزارهی «زندگی جز سایهی گذرا نیست» ما زندهگی را با سایهی گذرا مقایسه میکنیم و اگر چنانکه بتوان شباهت، یا وجه مشترکی میان دو طرفِ مقایسه پیدا کرد، در آنصورت گزارهی پیشگفته صادق است. توضیح اینکه، در مواجهه با گزارهی فوق با این سوال برمیخوریم که، آیا واقعاً زندهگی سایهی گذراست؟ آیا همین سایهی گذرایی که میبینیم، زندهگی ست؟. پاسخ ساده و روشن است که زندهگی سایهی گذرا نیست. اگر زندهگی همان سایهی گذرا میبود، آنگاه میتوانستیم آن گزاره را ناظر بر واقع بدانیم و در مورد سخن گوینده بیهیچ درنگی با منطق واقع قضاوت کنیم؛ امّا «زندهگی» غیر از «سایهی گذرا» است. از اینرو، ادعای اینکه زندهگی سایهی گذراست، تنها از آنجهت است که هر دو، هم زندهگی و هم سایه، در یک وجه که همان «گذرندهگی»ست شریکاند. نظریّهی تطبیقی با این شرح، صدق یک گزارهی استعاری را در گرو تطبیقِ دو سوی مقایسه میبیند و از اینرو، -خواسته یا نخواسته- استعاره را در ردهی تشبیه قرار میدهد؛ نگرشی که در ادبیات ما نیز شواهدی دال بر تأیید آن میتوان بهدست داد.
۲٫ نظریّهی کنّش متقابل
در دیدگاه کنّش متقابل، هیچ یک از دو مفهوم زندهگی و سایهی گذرا به معنایی که پیشتر از این بودند، نیستند و کاربستِ آندو در گزارهی استعاری باعث شده تا معنای پیشینشان را از دست دهند. اساساً ما در گزارهی زندهگی جز سایهی گذرا نیست از منظرِ خاصی به زندهگی مینگریم و جنبههای خاصی از زندهگی را برجسته میبینیم. مثلاً ستارهی داودی را میتوان به دو صورتِ ۱- ستاره و ۲- دو مثلثِ رویهم مشاهده کرد.
روی این بیان، گزارههای استعاری نشان میدهند که چیزها چگونهاند و در واقع، چنین گزارههایی بیش از آنکه بیان واقعیّت باشند، گونهیی از نگاه ما به واقعیّتاند. در گزارهی پیشگفته، تنها جنبههای خاصی از واقعیّت زندهگی مانند: سست، ناپایهدار و بیپایه بودن نشان داده شده، امّا زاویّه و زاویّههای دیگری که میتوان از آن به زندهگی نظر افگند، از تیررسِ نظر بهدور مانده است. این دیدگاه مالِ ماکس بلک است و علیرغم جنبههای خرسندکنندهیی که دارد، به پرسشهایی چون: چگونه مثلاً زندهگی و سایهی گذرا در کنّش متقابلاند و چگونه معنای پیشینشان را از دست میدهند، بهدرستی روشن نمیسازد.
۳٫ نظریّهی کنّش گفتاری
در نگرش سوّمی(کنّش گفتاری)، گزارهی استعاری چیزی در باب چگونهگی امور نمیگوید، بلکه صرفاً گوینده با آن به عمل استعارهپردازی دست میزند. این نگرش به تنهایی کمکی به حلّ مسألهی استعاره نمیکند و دیدگاهِ پیشرفتهتر آن که با جان سرل طرح شده است که تا حدودی خرسندکننده است. در نگرش او، استعاره یک کنش گفتاری غیرمستقیم است. در جملاتی چون: من وعده میدهم… و من پوزش میطلبم…، در واقع ما عمل وعده و پوزش را در گفتار انجام میدهیم و از آنجاییکه دو جملهی پیش ساده و اخباریاند، کنشِ گفتاریِ فوق را میتوان مستقیم انگاشت. در گزارهی شما پایتان را روی پای من گذاشتهاید امّا، منظور گوینده ساده و روشن نیست، بلکه به معنایی فراتر از گزاره اشاره دارد. در این گزاره، گوینده عملی را بهگونهی غیرمستقیم انجام میدهد و آن اینکه، لطفاً پایتان را از روی پایم بردارید. روی این بیان، استعاره یک کنشِ گفتاری غیرمستقیم، امّا پیچیده است که از مدلول معنایی گزاره فراتر میرود و منظور گوینده از آن چیزی فراتر از خودِ گزاره است. با این بیان، استعاره بیش از واقع، به نیّت گوینده وابسته است و مانندِ عذرخواهیها، تمنیّات، تقاضاها و … صدق وکذببردار نیست . علی گرامی در بحث از دلالتهای لفظی وضعی، کاربردهای مجازی واژهها را صرفاً در ساحهی ادعا میداند نه واقع. از دیدِ او:
اگر ایراد شود که الفاظ مجاز چگونهاند و معنا را چگونه از آنها میفهمیم در صورتی که آنها برای معانی مجازی خود وضع نشدهاند مانندِ دلالت کلمهی «شیر» بر مرد شجاع؟. پاسخ میدهیم که مراد از مجازات، همان معانی حقیقی آنهاست و مجازیّت، فقط در ادعای این است که فلان موضوع معیّن از مصادیق معنای حقیقی است. وقتی کسی میگوید: شیر را در حالت تیراندازی دیدم، از کلمهی شیر همان حیوانِ درّنده را قصد کرده است و دیدنِ شیر واقعی را اراده نموده لیکن مدعیاست که شخص معهود (مثلاً احمد) شیر واقعی است و بنابراین مجازیّت در ادعای اوست و نه در سخنِ او –دقّت کنید- .
در پارهمتنِ فوق، نویسنده به این نکته توجه دارد که واژهی شیر در معنای حقیقی خود بهکار رفته، امّا ارادهی معنای مجازی از آن وابسته به ادعای گوینده است و این معنای مجازی برخاسته از معنای حقیقی واژه است. اگر شیری وجود نمیداشت، ارادهی معنای مجازی از آن بیهوده بود. اصولاً معنای مجازی پس از معنای حقیقی قابل طرح است و از اینرو، ارزش و اهمیّت ثانوی دارد. علی گرامی ظاهراً به این نکته ملتفت است که، گزارهی فوق با توجه به منظور و مدعای گوینده کاربرد مجازی و نمادین دارد نه در متنِ واقع. با چشماندازی به نظریّهی بازیهای زبانی ویتگنشتاین که گاهی از آن به نظریّهی کاربردی نیز تعبیر میشود، اصولاً تفاوت زبانی میان دانشمند تجربی و شاعر از آنجهت است که ایندو به دو نحوهی معیشت وابستهاند. دوگونهگی در نحوهی معیشتِ آنها باعث به میان آمدن بازیهای زبانی مختلفی شده که هر بازی زبانی در کانتکستِ خودش معنادار است. با این بیان، قطع نظر از اینکه مبنای بازیهای زبانی چیست، فیالواقع تفاوتهایی میان آنها وجود دارد. قدر مورد اتفاق اینکه، صدق در گزارههای استعاری متفاوتتر از مفهوم صدق در منطق صوری است. از اینرو، سنجشِ چنان گزارههایی با سنجهی صدق منطقی خطایی متودیک است و با خبط و خلطِ آشکاری تقارن دارد.
Comments are closed.