احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر هجرتالله جبرییلی/ دو شنبه 6 حمل 1397 - ۰۵ حمل ۱۳۹۷
بخش نخست/
چکیـده
این نوشتار، عهدهدار تبیین پدیدآوری مکتب فکری زیر عنوان «مکتب حنفیان جدید» است. ضرورت پدیدآیی این مکتب را پیدایش «انسان جدید حنفی» و پرسشهای جدیدِ او تعیین میکند. از سوی دیگر، دغدغۀ این نوشتار پیدا کردن پایه برای هویت تمدنی خراسانی اسلامی است.
در این نوشتار در نخست کلیدواژهگان مفهومشناسی شده، سپس نشان داده شده است که مفاهیمی چون احیاء یا بازسازی و تجدید یا نوسازی ریشه در سنتهای الهی داشته و مفاهیم قرآنی، نبوی و صحابیاند که ریشههای عمیقِ آن در سنت علمی و فقهیِ مسلمانان نهفته است.
سپس برداشت نویسنده از احیاء و تجدد و بهویژه احیاء و تجدید مذهب حنفی بیان شده که میباید در نتیجۀ دو کار احیاء و تجدد میراث گستردۀ حنفی، «فقه تمدنی» پدید آید تا سبک زندهگی نوینِ اسلامی را پدید آورد. از این سبک زندهگی نوین، به تمدن نوین اسلامی تعبیر میشود. فقه تمدنی میباید توانایی گفتوگو با سبکهای دیگر زندهگی را داشته و رسالت معرفی اسلام به عنوان دین تمدنآفرین، عبور جامعه از وضعیتِ موجود قبیلهیی به وضعیت مطلوب مدنی و گفتوگو با غرب انسانی و مقاومت در برابر غرب استعماری را حمل کند.
کلید واژهگان: مذهب، حنفی، مذهب حنفی، مکتب، جدید، میراث گسترده، بازسازی و نوسازی.
درآمد
قرن بیستویکم میلادی، قرن خیزش هویتهاست. هویت تمدنی، گستردهترین حوزۀ هویتی است. در این میان، ابرتمدنِ اسلامی حلقه وصلِ بیشتر از یکونیم میلیارد انسان است. ابرتمدن اسلامی شاخههای فراوان دارد، به عنوان نمونه: تمدن عربی ـ اسلامی، تمدن هندوستانی ـ اسلامی، تمدن ایرانی ـ اسلامی و… .
تمدن ایرانی ـ اسلامی یا به گفته افغانستانیها تمدن آریایی – اسلامی دو زیرشاخه کلان دارد: زیرشاخه تمدنی فارسی ـ اسلامی و خراسانی ـ اسلامی.
یکی از برجستهترین شاخصهای تمدن اسلامی، فقهی بودنِ این تمدن است. برجستهگی فقه است که باعث پیدایش مذاهب کلانِ فقهی در گستره کلان تمدن اسلامی شده است. تعبد مردم با روش اجتهادی مذاهب در برابر الله متعال، باعث آن شده که مسلمانان بیشتر از دستهبندی اجتماعی و قومی با مذهب در پیوند لحظه به لحظه و روزانه باشند و بدینگونه هویت مذهبی به عنوان یک بخشِ برجسته از هویت پدید آید. بنابراین هویت مذهبی در شاخهها و زیرشاخههای تمدن اسلامی، کلانترین و برجستهترین شاخص و نمایه و حلقه وصلِ احساس تعلقِ مردمان را به زیرشاخه هویت تمدنی آنان میسازد.
در زیرشاخه تمدنی خراسانی ـ اسلامی، مذهب حنفی از یکسو سنگ بنیادین این زیرشاخه تمدنی و از سوی دیگر، سنگ مرمر نمادین کاخ بلند آن میباشد. بازسازی و نوسازی زیرشاخه تمدنی خراسانی ـ اسلامی در گام نخست نیازمند بازسازی و نوسازی میراث گسترده «حنفیت» است.
از آنجا که در تعریف امام اعظم ابوحنیفه از فقه، تعریفِ فقه خیلی گستردهتر از تعریف معمول مدرسینِ امروزین است، تعریف گسترده و درازدامنِ او از فقه نمیتواند در قالب «مذهب» بگنجد. از اینرو برای بازسازی و نوسازی میراث گسترده حنفی شامل کلامیات، عرفانیات، صوفیات، عبادات، معاملات، سیاسیات، اجتماعیات، حدیثیات، تفسیریات، اصولیات و… عنوان «مکتب حنفیان جدید» گزینش شد. هدف نویسنده از مکتب، ترجمه دانشواژه «School» در زبان دانشی و فلسفی غرب است که در عربی دانشواژه معادل «المدرسه» برای آن گزیده شده است. این دانشواژه معنای بساگستردهتر از «مذهب» دارد.
ضرورتِ مکتب حنفیان جدید
نو شدنِ انسان، سنت الهی و پدیده طبیعیست. نو شدنِ انسان ضرورت پدیدآیی مکاتب فکری جدید را نیز ایجاب مینماید. روزگاری که حضرت امام اعظم در ۱۲۰ هجری، پس از مرگ استادش حماد به کرسی تدریس و فتوادهی در مسجد کوفه نشست؛ نوع جدیدی از انسان به نام «انسان حنفی» پدید آمد که با انسان-های موجود آن زمان متفاوت میاندیشید، متفات میزیست و متفاوت عبادت میکرد. با نو شدنِ جهان و تعامل انسانِ مسلمان با جهان غرب، نوعِ دیگری از انسانِ حنفی پدید آمد که ما از آن به «انسان جدید حنفی» تعبیر میکنیم.
یک. انسان حنفی قدیم
ویژهگیهای کلانِ انسان حنفی قدیم را چنین میتوان نگاشت:
الف: انسان حنفی قدیم از نظر سیاسی در طول تاریخ با نظامهای خلافت از نوع ملوکیتی یا خلافت ناقص، سلطنتی یا امارتی میزیست. اینگونه نظامها با استبداد و دیکتاتوری حکومت میکردند. اینگونه نظامها انسانِ رعیت یا تبعه میپروردند، که حقِ انتخاب سیاسی ندارد و از حقوق و آزادیهای سیاسی بهرهمند نیست.
ب: انسان حنفی قدیم از نظر اجتماعی با نظام اجتماعی قبیلهیی زندهگی میکرد که هم در سطح حکومت و هم در سطح اجتماع بر زندهگی او حاکم بود. در این نوع نظام، «فردیت» انسان در وجود افتخارات و خواستهای اجتماع به تحلیل میرود و به معنای اصلیِ کلمۀ فرد حضور نمیداشته باشد.
ج: از نظر روحی، در طول تاریخ، انسان حنفی قدیم از شر استبداد به عرفان و تصوف پناه برده بود؛ از همین جهت است که عرفان و تصوف و فقه در گستره سرزمینی سلطه فرهنگی حنفی، با هم همزیستی داشتهاند. در گستره فرهنگی حنفی تضاد کمتر فقه حنفی با عرفان و تصوف دیده شده است. در اینگونه نظم فرهنگی، اگرچه انسان با پشتوانه استوار میزید، اما از نظر «فردیت» انسان در وجود جماعت صوفی و شخصیتِ پیر به تحلیل رفته است. از اینرو گستره فرهنگ حنفی بسیار صوفیپرور و طریقتپرور بوده است.
د: از نظر رویارویی با مذاهب و مکاتب فکری، در آغاز ظهور مذهب حنفی، تقابل با خوارج و دهریون پیش آمد. با شیعه نوعی تعاملِ نیک و همکاری سیاسی وجود داشت. در دورههای بعدی که دولت اسلام غالب شد و امپراتوری گسترده شد، اختلاف فقهی، تعامل و گاهی تقابلِ میانمذهبی با مذهب شافعی، حنبلی و مالکی پدید آمد. گاهی در برخی از سرزمینها با شیعه دشمنی صورت گرفت. مکتب حنفی در کُل در تعامل با مکتب اعتزال قرار داشت، چنانکه ما دهها فقیه حنفی با مذهب کلامی اعتزالی داریم.
هـ: تهاجمات چنگیزی و تیموری، همۀ جهان اسلام را به ویرانی کشاند، نخستین سرزمینهایی که در زیر سُم اسپانِ آنها ویران شد، سرزمینهای گستره فرهنگی حنفی بود. با این حالت، اجتهاد توقف یافت و مذهب حنفی نیز آثار جدید پدید نیاورد، پرسش جدید کمتر در ذهن «انسان حنفی» پدید آمد. این حالت تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ادامه یافت تا زمانی که تهاجم غرب به جهان اسلام آغاز گشت و «انسان حنفی قدیم» تعامل نظامی، سیاسی، فرهنگی و روحی با غرب کرد و پرسشهای جدید در ذهنِ او پدید آمد.
Comments are closed.