احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر هجرتالله جبرییلی/ شنبه 11 حمل 1397 - ۱۰ حمل ۱۳۹۷
بخش چهارم/
دو. گسترۀ کاربردی جدید
زمانی که ابرتمدن اسلامی (الگوی تمدنی که مجموعهیی از حوزههای تمدنی را در بر دارد) در تمامی شاخهها و زیرشاخههای آن با تهاجم چندگسترهیی ابرتمدن غرب در تمامی زیرشاخههای آن روبهرو شد، واژۀ «School» نهتنها در معنای حوزۀ «آموزش و پرورش» بلکه در حوزۀ «فلسفی ـ ایدیولوژیک» آن وارد حوزۀ تمدنی اسلامی گردید.
البته باید یاد آور شد که در پی رنسانس در مغربزمین از یکسو تحولات فلسفی و اجتماعی بهوقوع پیوست و از سوی دیگر، تحولات علمی و صنعتی پدید آمد. به دنبال آن، نگرشها و گرایشهایی در جامعه رخ نمود و این گرایشها صرفاً به رشتههای علمی محدود نماند، بلکه عرصههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، هنری و ادبی را در بر گرفت. غربیان برای هریک از این گرایشها، واژۀ «school» را برگزیدند که معادل آن را در زبان عربی و فارسی، “مدرسه” و “مکتب” قرار دادند.
گرچه این اصطلاح در هر سه زبان، اصطلاحی جدید است، ولی نمیتوان گفت مکتب به معنای عامِ آن یعنی گرایشهای موجود در درون یک رشتۀ علمی در فرهنگ اسلامی امری بیسابقه است؛ چرا که نمونههای روشنی از گرایشها و نحلههای بهشدت رو در رو و متقابل در رشتههای علمی در تاریخ اندیشۀ اسلامی به چشم میخورد؛ مانند: طریقۀ اهل رأی و قیاس در مقابل طریقۀ اهل حدیث در علم فقه، مکتب اشاعره در مقابل مکتب معتزله در علم کلام، مسلک اخباریان در مقابل مسلک اصولیان در علم اصول و روش استنباط (http://www.wikifeqh.ir/مکتب- فقهی).
به عنوان نمونه، فرهنگ لاروس واژۀ «School» را چنین تعریف مینماید: «مجموع اندیشهها و افکار یک استاد که در جمعی نفوذ یافته باشد یا یک نظر فلسفی و ادبی و جز اینها و همچنین مجموع هنرمندانِ یک ملت یا یک شهر با علاقۀ خاصی که در اجرا و بیان هنر دارند، مانند: مکتب فرانسه یا مکتب پاریس یا مکتب امپرسیونیست.»(https://www.vajehyab.com/dehkhoda/مکتب)
در همین معنای مشابه، عربزبانان واژۀ «مدرسه» را بهکار بردهاند: به گونهیی که: «المَدْرَسَهُ : جماعهٌ من الفلاسفه أَو المفکرین أَو الباحثین ، تَعْتنق مذهبًا مُعیَّنًا ، أو تقول برأُی مشترک هو من مدرسه فلانٍ: على رأیه ومَذْهَبِه https://www.almaany.com/ar/dict/ar-المدرسهar/%D). گروهی از فیلسوفها، متفکرین، پژوهشگران که روش معینی را در پیش گرفته باشند یا رأی مشترک داشته باشند. مانند این که گفته شود که که او از «مدرسه؛ مکتب» فلانی است؛ یعنی بر رأی و روش اوست.
برابرواژهیی را که شاخۀ تمدنی فارسی – اسلامی در برابر واژۀ «School» برگزید، واژۀ «مکتب» بود، به عنوان نمونه در برابر اینکه فارسی زبانان روشنفکر کمونیست، از «مکتب کمونیسم» صحبت میکردند، فارسیزبانان روشنفکر دینمدار از «مکتب اسلام» دم زدند.
برابرواژهیی که شاخۀ تمدنی خراسانی – اسلامی در گسترۀ جغرافیایی افغانستان، در برابر «School» برگزید، در گام نخست در حوزۀ «آموزش و پرورش» بود، به این معنا که آموزشگاههای سنتی را «مدرسه» نامیدند که در آن محور اصلی آموزش نصاب درسی سنتی و علوم دینی بود، و آموزشگاههای مدرن را که محور اصلی آموزش در آن نصاب جدید با الگوبرداری از غرب و علوم انسانی و ساینسی بود، واژۀ «مکتب» را قرار دادند. بدین معنا که ما دوگونه فارغالتحصیل داریم، یکی کسانی که به درد وعظ و فتوا و قضاوت میخورند و در آموزشگاههای سنتی به نام «مدرسه» دانشآموخته میشدند و میشوند. دیگر کسانی که به درد مدیریت، طبابت، مهندسی، سیاست و… میخورند و در آموزشگاههای به نام «مکتب» دانش-آموخته میشوند.
بدین گونه، ورود فکری غرب، گسترۀ زندگانی «دین» و «دنیا» را از هم جدا نمود. در حوزۀ ایدیولوژیک و مبارزاتی گسترۀ اسلامی، در حوزۀ شاخۀ تمدنی – خراسانی اسلامی، جغرافیای افغانستان، موضوع نیز همینگونه بود، به گونهیی که مبارزان دانشآموخته در مکاتب و دانشگاهها را «مکتبی» نامیدند و مبارزان دانشآموخته در مدارس را «مدرسهیی» نامیدند.
این روند یک نوع تضاد روش و ایدیولوژی را نیز بهوجود آورد و در حزببندی و تنظیمسازی دوران جهاد و جنبشسازیهای بعد از آن و تحولات سیاسی نظامی کشور و راهبردهای قدرتهای بزرگ در قبال افغانستان سخت تأثیر گذاشت. اما سوگمندانه در حوزۀ جغرافیایی افغانستان، این واژه نتوانست جایگاه ژرف علمی و فلسفی و روشنفکرانه پیدا کند، درحالیکه در حوزۀ تمدنی فارسی– اسلامی، گسترۀ جغرافیایی ایران جایگاه ژرف پیدا کرد و گفتوگوهای کلان را بهراه انداخت و از فلسفه و ایدیولوژی به کلام و فقه راه پیدا کرد و امروز در آن دیار از مکتب کلامی، فقهی و… سخن میرود.
هدف این است که در توضیح دانشواژۀ «مکتب» زیاد فلسفی نرویم تا از وضاحت کلام نکاهیم. این تنها واژۀ مکتب نیست که با تهاجم و ورود فکری غرب در جهان اسلامی و حوزۀ فارسیزبان، معنای کاربردی در گسترۀ جدید پیدا کرده باشد؛ بلکه دانشواژههایی چون مسلک، منهج، مدرسه، سبک، سنت، نهضت، نظریه، نظام، نحله، گرایش، شیوه، طریقه، روش و… نیز در معنای اصلیشان نابسامانی پدید آمده و معانی جدید یافتهاند.
د: سه تعریف گزیده از مکتب
۱٫ مجموعهییست که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان میپردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین میسازد. هم نیاز انسان را به جهانبینی مرتفع میکند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارایه میدهد. در واقع مکتب مجموعۀ جهانبینی و ایدیولوژی است.
۲٫ مکتب فکری پیکرهبندی و رویکردی در اندیشه در حوزهیی خاص از دانش است که بر بنیاد زیربناییتر بنیان شده و برای فرآوردههای فکریِ خود رویکردساز و جهتدهنده است. مکتب فکری در منظومۀ دانش بشری با مشخصههای خود شناخته میشود.
مکتب فکری ممکن است چشمانداز فلسفی، اعتقادی، جنبشی اجتماعی، فرهنگی و یا جنبشی هنری باشد. همچنین ممکن است سبک ویژهیی در فلسفه یا هنر یا دیگر شاخههای علوم انسانی و علوم سیاسی و پزشکی و… را نتیجه دهد. اساساً یا در روششناسی باشد. به عبارتی، افرادی که حول یک مکتب به نظریهپردازی میپردازند، باید در یک چیز خصوصیتِ مشترک داشته باشند که این خصوصیت همان پایۀ نظری و یا روش تحقیق است.
۳٫ گروهی از فیلسوفها، متفکرین و پژوهشگران که روش معینی را در پیش گرفته باشند یا رأی مشترک داشته باشند. مانند اینکه گفته شود که که او از «مدرسه؛ مکتب» فلانی است؛ یعنی بر رأی و روش اوست.
هـ: ویژهگیها و کارویژههای مکتب
بر این اساس و با استناد به توضیحات مورد اشاره، میتوان مهمترین ویژهگیهای یک مکتب را به شرح ذیل برشمرد:
۱٫ یک طرح جامع و منسجم است.
۲٫ اجزای آن نظاممند و هماهنگ است.
۳٫ دارای ویژهگی متمایزکننده است.
۴٫ دارای جهانبینی خاص و دستورالعملهایی برای تحقق آن است.
۵٫ همزمان جنبههای مختلف درونعلمی و برونعلمی را مورد توجه قرار میدهد.
۶٫ ضمن تعیین مسوولیت، الهامبخش است.
۷٫ دارای حد و مرز و ضوابط مشخص است.
Comments are closed.