احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 1 ثور 1397 - ۳۱ حمل ۱۳۹۷
صفحات فیسبوک در افغانستان، آیینۀ تمامنمایی از آنچه مردم در عرصه ملی- ساسی میگویند فکر میکنند شدهاست. این آیینه آما نشان خوبی از آنچه در کشور ما میگذرد، ندارد. باتوجه به برداشتی که از یادداشتهای کوتاه و استاتوسهای شهروندان افغانستانی فیسبوک در میابیم، فضای افغانستان به شدت دچار تنشهای قومی و زبانی شده است و چیزی که کمتر به نظر میرسد توافق و وفاق روی همدیگر پذیری است. زیرا در هفده سال گذشته و به خصوص در سه چهار سال پسین، همه حرکتها در جهت این بوده اند که مردم باید از همدیگر جدا باشند. این جدا سازی زیر نامها و شعارهای مختلفی شامل یک استراتِیژی خاصی عملی شده است که از طرف سیاستگرانی که فقط فکر میکردند با ساختن سنگرهای قومی میتوانند، به قدرت برسند، ساخته شده بود. اکنون به نظر میرسد که سیاست اعمالی حکومت آقای غنی، بر خلاف سیاست اعلانی اش همان سیاست تفرقه انداز حکومت کن است و رویه و نقطه اصل حکومت گری او را تشکیل میدهد. بر اثر چنین سیاستی است که امروزه مردم افغانستان دیگر اعتمادشان را به حکومت آقای غنی از دست داده اند و این بی اعتمادی امروزه در نحوۀ استقبال مردم از روند ثبت نام به خوبی مشخص است؛ زیرا مردم ازتقلب، تبعیض دو بینهگی، به شدت نفرت دارند و آن را در حرکت مدنی نرفتن به محلهای ثبت نام، از خود تبارز داده اند.
اگرچه این حرکت خودآگاهانه استفاده نکردن از حقی است که میتوانند با آن جامعه شان را تغییر بدهند. اما وقتی که سیاستهای قومی شود، تقلبها تعیین کننده باشند و همه ارزشها به بازی گرفته شود، مردم به همه چیز حتا به خودشان بی اعتنا میگردند. به هر صورت، اکنون که این وضعیت که تازه در افغانستان باب شده و از گذشتهها به میراث مانده، به این زودی و سادهگی قابلِ حل نیست. اعتماد، همدیگرپذیری و وفاق ملی یک کیفیت است که در درون مناسبات عینیِ جامعه شکل میگیرد. در افغانستانی که جز جنگ هیچ افتخار و دستآورد دیگری برای مردمانش سراغ دیده نمیشود، دیموکراسی، انتخابات و رأی و نظرآزاد، تنها بستری بوده است که متکی با ارزشهای اسلامی و میهنی میتوانست زمینهساز همدیگرپذیری، بریدن و فاصله گرفتن از بسترهای قومی، زبانی و نژادی و پیدا کردنِ حسِ انسانی برای تغییر سرنوشت شان باشد؛ اما اکنون این همه شکار سیاستهای بسیار تنگنظرانه و دچار حادثه شده است و این فرصتها هم دارد برعکس معنا پیدا میکند.
بنابراین تا زمانی که متغیرهای اصلی در سیاست افغانستان، تمسک به قبیله، قوم و زبان باشد و دیگران را دیگری یا غیر خودی خوانده شود، نمیتوان هیچ امیدی را در دل این سرزمین کاشت. اما اگر خداحافظی با پروژههای قومی و تباری و زبانی که امروزه مد شده است، صورت گیرد، میتوانیم امیدوار به فرداهای نزدیک باشیم. امروز، آنچه که از موقف مردم در برابر انتخابات به عنوان یک پیام در یافت میکنیم، این است که خیانت به رأی مردم و ارزشهای دیمکراتیک و انسانی، در نهایت بیپاسخ نیستند و مردم میتوانند به تغییر ابزارهای شان فکر کنند که در آن صورت، ما نمیتوانیم یک آیندۀ روشن را ترسیم کنیم.
حالا این آقای غنی است که در آخر عمرش چه میراثی را برای مردم افغانستان میگذارد؛ یک افغانستان هنجارمند با وظابطه های دیمکراتیک انسانی و مردم سالار را؟ که در آن پروژههای قومی ضرب صفر میشوند یا یک افغانستان غرق در تعصب، تقلب و جهالت را که مردم و اقوام در برابر همدیگر قرار بگیرند. او چه خوابی برای افغانستان دیده است، عملکرد او خود پاسخ روشن به این انتظارهاست.
Comments are closed.